ديپلماسى سوريه
بعد از سقوط عراق توسط آمريکايىها، ايران و سوريه دشمنان اصلى منطقهاى اروپا و آمريکا شناخته مىشدند و هدف اعلامشده غربىها اين بود که بعد از عراق نوبت ايران و سوريه باشد. در آن روزها سوريه بيشتر از ايران در معرض خطر بود چون هم، هممرز لبنان و اسرائيل بود و هم، همپيمان و پناهگاه گروههاى فلسطينى بود و هم در پرونده قتل رفيق حريرى متهم بود و هم چنانچه مشهور بود بيشترين تروريستها را به داخل عراق اعزام مىکرد. از همان موقع سوريه ديپلماسى فعالى را براى اينکه پرونده بعد از عراق شدن از روى ميز آمريکايىها برداشته شود انجام داد، کار مذاکره غيرمستقيم با اسرائيل را از طريق دولت مسلمان ترکيه آغاز کرد، در لبنان از همه ابزارهاى قدرتش استفاده کرد و با در دست داشتن آن ابزارها و پس از به رسميت شناختن ديپلماتيک لبنان و تبادل سفير به فرانسه دعوت و در کنار رهبران ديگرى ميهمان کاخ اليزه شد.
سوريه البته يک کارت مهم به نام ايران هم داشت و در همه مجامع بينالمللى از آن بهره مىبرد. در دنيا به عنوان دوست ايران شناخته مىشد و در همه جا از آن بهره مىبرد. در فرانسه از بشار اسد خواستند که خواست دنيا در مورد مسائل هستهاى دنيا را به ايران منتقل کند و ايشان نيز به ايران آمد و از اين برگه به خوبى استفاده کرد. در اجلاس چهارجانبه چند روز گذشته دمشق نيز سارکوزى و امير قطر و اردوغان، سوريه را پس از طى اين مراحل اعتمادسازى به عنوان ميزبان پذيرفتند و در همان شهر دمشق، پايتخت کشور برادر سوريه، ايران را تهديد به ضربهاى از سوى اسرائيل کردند و امير قطر از سوى شوراى همکارى خليج فارس اعلام موافقت با سپردن پرونده جزاير ايرانى به دادگاه بينالمللى کرد و در نهايت از سوى سارکوزى پيشنهاد مذاکره مستقيم سوريه و اسرائيل شد. با همه اينها همچنان برگ ايران در دست سورىها است. اين براى سوريه و در چارچوب منافع ملىاش البته ديپلماسى موفقى بوده است.
در عين حال سوريه نه عليه حزبالله حرف زد و نه صحبتى از اخراج رهبران فلسطينى به ميان آورد. ايران اما پس از آنکه اعلام شد پروندهاش براى بعد از عراق روى ميز است، امکانات ديپلماسى فراوانى در اختيار داشت. واقعا يک قدرت منطقهاى بود و نمىشد نقشش را در عراق و افغانستان و لبنان و در ميان بسيارى از مسلمانان ناديده گرفت. ايران در قضيه عراق به صورت طبيعى اين شانس را داشت که در عراق همپيمانان و هممسلکان عقيدتىاش به حکومت رسيده بودند؛ گروههايى که سالها در ايران بودند و تحتتاثير معنوى ايران شناخته مىشدند، از راه دموکراتيک و راى مردم قدرت را دست گرفته بودند. اکثريت عراق شيعه بودند و به صورت طبيعى با ايران شيعه رابطه حسنه داشتند.
ايران مىتوانست از طريق رسمى با همکارى با دولت بهترين رابطه را با دولت عراق برقرار کند. با پيروزى حزبالله در لبنان که عام و خاص مىدانند حزبالله با کمکهاى معنوى ايران به اين نقطه اوج رسيده ديپلماسى ايران مىتوانست از آن ورقه براى آرام کردن لبنان و منطقه و منافع ملىاش بهره بگيرد. همه چيز براى اينکه ايران بتواند در منطقه هم به قدرت برتر برسد و هم بتواند آرمانهايش را حفظ کند و هم حتى واسطه شود تا سوريه را نيز از خطر در نوبت بعد از عراق قرار گرفتن حفظ کند و هم الگوى موفقى براى ساير کشورهايى شود که مىخواهند به آرمانهاى اسلامى پايبند باشند و هم پيروزىها و قدرتى که در منطقه کسب نموده را حفظ کند، فراهم بود.
ديپلماسى فعال مىتوانست همه اين نقطههاى قوت را براى آرامش و رفاه مردم ايران به کار گيرد و در پرونده هستهاى که بزرگترين چالش سياست خارجى بود از اين عوامل استفاده مثبت کند و دشمنان بىمنطقى که فقط درصدد بهانهجويى بودند را منزوى کند و همکار پرقدرت و نيرومند دنيا شود و حقوق ملت را استيفا نمايد؛ کارى که اولين وظيفه هر حکومتى است اما چنين نشد. در عراق با اينکه همپيمانان و دوستان قديمى ايران به حکومت رسيده بودند، باز هم زمينه اين فراهم شد تا به عنوان بزرگترين حامى تروريست در عراق معرفى شود و گفتند و فيلم نشان دادند که براى زدن آمريکايىها نيرو اعزام کرده است و در برههاى از زمان پرونده کشتار سربازان آمريکايىها در عراق از پرونده هستهاى ايران در تبليغات، پرسر و صداتر شد.
در لبنان هم همه اطراف ماجرا حضور رسمى و مردمى پيدا کردند جز ايران که يا مخفيانه از سوى گروهها و مردم حمايت مىشد و يا علنا با آن مخالفت مىشد و به جاى آنکه پيروزى حزبالله که همواره مورد کمک معنوى ايران بودند، ابزار قدرت چانهزنى شود، به نقطه فشار بيشتر تبديل شد. تحريمهاى سازمان ملل يکى پس از ديگرى به تصويب مىرسد و اثرات آن در زندگى روزمره خود را به مردم تحميل مىکند. البته طبيعى است که بسيارى از اين موارد نتيجه دشمنى ديرين کشورهايى مثل آمريکا و اسرائيل است اما هنر ديپلماسى اين است که از اين برگههاى قدرت به نوعى بهرهبردارى شود که مخالفان نتوانند افکار عمومى را چنين سامان دهند.
سياست خارجى و ديپلماسى موجود در سوريه در هيچ عرفى ديپلماسى ناموفق شناخته نمىشود. اينکه سوريه در سياست خارجى توانسته اين راه طولانى را طى کند دليل بسيار واضحى دارد؛ سوريه خود را تنها ملزم به حفظ منافع کشورش مىداند و از همه برگههايش و منجمله برگه گرانقيمت ايران براى اين هدف بهره مىبرد. وقتى سوريه مشکلات خودش را با غرب حل مىکند و وقتى ليبى که کاخ رياستجمهورىاش توسط آمريکايىها بمباران شده بود، ديگر احساس تهديد از سوى آمريکا نمىکند و رهبر ليبى با آن همه سوابق عملى عليه غرب ايران را نصيحت هم مىکند، عملا ايران تنها در وسط باقى مىماند.
رفع خطر از مردم هر کشورى وظيفه حکومتها است که مىتوان با حفظ آرمانهاى دينى و ملى هم آن را به دست آورد.
نظر شما :