ويليام ابيمن، مشاور وزارت امورخارجه امريکا در گفت وگو با اعتماد

شکست مذاکرات، پيروزى جناح جنگ طلب است

۲۹ مرداد ۱۳۸۷ | ۱۶:۳۶ کد : ۲۴۸۷ اخبار اصلی
گفتگوى روزنامه اعتماد با ï بيمن، مشاور وزارت امورخارجه امريکا
کيوان مهرگان

اشاره؛ ويليام اُبيمن از جمله نظريه پردازان و کارشناسان روابط بين الملل امريکايى است که به مذاکره تهران- واشنگتن رويکرد مثبتى دارد و معتقد است مذاکرات هسته يى ژنو در 29 تيرماه که براى اولين بار امريکا هم در آن حضور داشت، اقدامى براى عقب نشينى جنگ طلبان بود اما اگر اين مذاکرات به نتيجه نرسد ممکن است جنگ طلبان دوباره فرصت مانور پيدا کنند. گفت وگو با ïبيمن را مى خوانيد.

---

- پيشنهاد تاسيس دفتر حفاظت از منافع امريکا در تهران و حضور آقاى ويليام برنز به عنوان يک ديپلمات ارشد امريکايى در مذاکرات ژنو از تغيير و تحولاتى تازه در وزارت امور خارجه امريکا حکايت مى کند. به عنوان يکى از مشاوران اين وزارتخانه، تحليل شما از اين تغيير رفتار چيست؟

براى پاسخ به اين پرسش بايد ديد در کاخ سفيد چه خبر است. واقعيت اين است که بين دولتمردان ساکن کاخ سفيد دودستگى وجود دارد. ديک چنى و خانم رايس با هم اختلاف نظرهاى جدى دارند. خانم رايس همواره از مذاکره با ايران دفاع کرده است و ديک چنى طرفدار خشونت عليه ايران است. اين مذاکرات و اين طرح تاسيس دفتر حفاظت از منافع نشان مى دهد خانم رايس سرانجام پس از يک سال توانسته نظر مساعد رئيس جمهور را به سياست هاى خودش جلب کند.

- چرا بعد از يک سال؟

چون هر بار که خانم رايس موضوع مذاکره با ايران را روى ميز رئيس جمهور مى گذاشت افرادى مانند چنى و بولتون مخالفت مى کردند و به نوعى در برابر اين سياست مانع ايجاد مى کردند. اما حضور آقاى برنز نشان مى دهد که خانم رايس موفق شده است اما خيلى دير. در هر حال همه اميدوار هستيم که اين آغاز بتواند نتايج خوبى در آينده داشته باشد.

- منظورتان از واژه «خيلى دير» چيست؟

کسانى که با امريکا آشنايى دارند مى دانند که آقاى چنى تاثير زيادى روى رئيس جمهور دارد. مطمئناً هيچ کدام از اين اتفاقات بدون اجازه رئيس جمهور نمى تواند رخ دهد. بنابراين تاکنون آقاى چنى روى رئيس جمهور تاثير گذاشته است و همين اثرگذارى موجب شده که آنچه در ژنو رخ داده است بسيار ديرهنگام تلقى شود. اما از طرف ديگر فرماندهان ارشد امريکا و بسيارى از سياستمداران با خشونت مخالف هستند، البته نزديک شدن به پايان دوره رياست جمهورى بوش در اين تصميم بى تاثير نبوده است.

- چرا؟

چون بوش نمى خواست بدون آزمايش مذاکره مستقيم دوره اش را به پايان برساند. بالاخره آقاى بوش کمتر از 6 ماه وقت دارد و بايد اين راه را با نتيجه مشخص به پايان ببرد.

- يعنى همان سياستى که درباره ليبى و کره شمالى پيش گرفت را مى خواهد درباره ايران آزمايش کند؟

البته جنس اتهاماتى که امريکا به ايران وارد مى کند، از جنس همان اتهاماتى است که پيش از اين به ليبى مى زد. مثلاً حمايت از تروريسم. اما به محض اينکه ليبى تاسيسات هسته يى اش را بار کشتى کرد و به امريکا فرستاد، از توجه رسانه هاى امريکا خارج شد. البته نفوذ گروه هاى خارج از دولت هم موثر است. مثلاً لابى اسرائيل در امريکا (AIPC) همواره براى حمله به کشورها مهم بوده است. البته لابى اسرائيل درباره کره شمالى حساسيت چندانى نداشت اما درباره ايران خيلى حساس است. البته بوش يک بار در يک سخنرانى ايران، ليبى و کره شمالى را با جمله محور شرارت توصيف کرد در حالى که ايران با هيچ کدام از اين دو کشور قابل مقايسه نيست. حتى درون امريکا به اين توصيف بوش خيلى اعتراض شد. در هر حال اين اصطلاح بخشى از باور دولت بوش شده است و با پايان يافتن دوره بوش زندگى اين «واژه» هم پايان مى يابد.

-آيا اگر اين مذاکرات به نتيجه برسد پايان همين ادعاى بوش نيست؟

بله اگر مذاکرات به ثمر بنشيند آن ادعا ديگر وجود ندارد.

-اما برخى معتقدند که هدف از اتخاذ اين تاکتيک جديد براى ساکت کردن منتقدانى است که خواهان مذاکره بدون پيش شرط با ايران بودند. بنابراين تغيير استراتژيکى در سياست خارجى امريکا رخ نداده است.

اگر دقت کنيد درباره عراق هم همين خط مشى را پى گرفتند. آنها مى خواهند بگويند ما همه راه ها را رفته ايم، همه کوشش مان را کرده ايم،چون عراقى ها حاضر به تعامل نشدند مجبور شديم با زبان زور با آنها برخورد کنيم. اين فريب، يک بار در امريکا موفق شد. بوش نمى تواند دوباره همين کلاه را سر مردم امريکا بگذارد. براى همين است که رسانه ها و گروه هاى فکرى فشار آوردند تا امريکا براى حضور در مذاکرات «پيش شرط» تعليق را بردارد و برداشت. به نظر من حضور بدون پيش شرط آقاى برنز در مذاکرات ژنو به همين دليل بود.

-يعنى راهى که امريکا درباره عراق رفت و منجر به حمله نظامى به اين کشور شد درباره ايران قابل تکرار نيست؟

به اين صراحت نمى توان گفت، اما واقعيت اين است که اکثريت نظاميان، سياستمداران و مردم راضى به حمله امريکا به ايران نيستند. متاسفانه نمى توانم با قطعيت بگويم که چنى يا بوش ممکن است به اين تصميم برسند به هر حال کنترل ارتش امريکا دست رئيس جمهور است و حتى اگر در ماه دسامبر يعنى يک ماه قبل از اينکه از دفتر خودش بيرون بيايد تصميم به حمله به هر کشورى بگيرد هيچ کس نمى تواند جلويش را بگيرد. هر چند اميدواريم هيچ وقت دست به چنين کارى نزند.

-اگر يک راهکار عملى براى جلوگيرى از اين تصميم وجود داشته باشد، آن راهکار چيست؟

تنها يک راهکار وجود دارد؛مذاکرات ايران با جديت پيش برود و همزمان با پيشروى دستاوردهاى ملموس براى دو طرف داشته باشد. در واقع بحث کمک به خط مشى خانم رايس است. اگر مذاکرات پيش برود موضع خانم رايس در برابر چنى و خشونت طلبان تقويت مى شود و نشان مى دهد راه خانم رايس درست بوده است و راهى است که با کمترين هزينه براى دو طرف دستاوردهاى زيادى دارد. اما اگر اين مذاکرات شکست بخورد به مثابه تاييد موضع چنى است و شکست اين مذاکرات راه آنها را براى هر نوع تصميمى درباره ايران هموار مى کند. به هر حال همه بايد تلاش کنند که اين مذاکرات به شکست نينجامد.

-آيا پيش از حضور آقاى برنز و جليلى در مذاکرات، ايران و امريکا مذاکره محرمانه يى داشته اند؟

بله، چنين چيزى طبيعى است. امکان ندارد بين دو کشور تماسى برقرار شود ولو غير رسمى و در سطح پايين و مذاکرات محرمانه يى انجام نگيرد. بنابراين ايران و امريکا به طور محرمانه مذاکراتى دارند. درباره آقاى برنز هم بايد بگويم تا آنجا که من اطلاع پيدا کردم در مذاکرات ژنو هيچ موضعى نگرفته است و فقط شنونده بوده. او ديپلمات آگاه، صبور و ورزيده يى است و فکر مى کنم در صورت يافتن زمينه مناسب بتواند مذاکرات را به مرز موفقيت برساند.

-بازتاب مذاکرات ژنو در امريکا چه بود؟

امريکايى ها معتقدند براى ادامه مذاکرات بايد پايه داشته باشيم. آنچه در حال حاضر براى مذاکرات سد ايجاد کرده است همين موضوع غنى سازى است. اين مانع است اما جداى از مانع مى توان زمينه هاى مشترک فراوانى پيدا کرد که دو طرف راضى باشند. اگرچه سال گذشته 16 نهاد امنيتى امريکا گزارشى منتشر کردند که ايران از سال 2003 تلاش براى دستيابى به ساخت تکنولوژى بمب اتمى را تعطيل کرده است و همين پايه مناسبى است ولى امريکايى ها اعتماد نمى کنند. نکته ديگر اين است که امريکا راضى به اين نيست که به صورت برابر با ايران مذاکره کند، بلکه هر دو طرف مى خواهند به نوعى نشان دهند که هنوز قوى هستند. از آن طرف ايران تلاش مى کند در شرايط برابر با امريکا مذاکره کند. همين مساله اصلى را تحت الشعاع خود قرار داده است.

-يعنى مساله براى دو کشور حيثيتى شده است؟

دقيقاً، البته احساسى که دو طرف براى حفظ احساس و غرور ملى دارند کاملاً مهم است اما به موضوعات اصلى بين دو کشور ربطى ندارد.

-آقاى بيمن چرا مطبوعات امريکا نسبت به اين مذاکرات دلسردى نشان دادند؟

به همين دلايل که گفتم.

-شما به موضوعات مشترک بين دو طرف اشاره کرديد. کدام موضوعات مشترک مى تواند به عنوان مسائل فرعى و براى کمک به حل موضوع اصلى مطرح شود؟

خاورميانه مهم ترين موضوعى است که دو طرف براى آن آرزوهاى مشترکى دارند. هر دو کشور از کاهش خشونت و برقرارى صلح در خاورميانه دفاع مى کنند. امريکا در موضوع محيط زيست با همه کشورهاى جهان از جمله ايران همکارى مى کند. همه اينها مى تواند زمينه هايى براى بهبود روابط ايران و امريکا شود.

-مخالفان در برابر اين مذاکرات چه موضعى گرفتند؟

افرادى مانند جان بولتون مقاله نوشتند و از «تسليم» امريکا سخن گفتند؛ اين تعبير براى تحت تاثير قرار دادن غرور ملى امريکايى ها است در حالى که مذاکره تسليم نيست. اينها هيچ وقت به دنبال برقرارى روابط عادى با ايران نبودند. به نظرم حرف هايشان اشتباه است.

-امريکا در رسانه ها اعلام کرد به دنبال تاسيس دفتر حفاظت از منافع است. ايران هم در عالى ترين سطح واکنش مثبت نشان داد. علت عدم درخواست رسمى چيست؟

از اين امر واقعاً اطلاعى ندارم. اين را بايد از مسوولان وزارت امور خارجه امريکا بپرسيد اما در عالم سياست موضوعى داريم با عنوان «عمل و عکس العمل» مثلاً اطلاعات و اخبارى از مجارى غيررسمى در رسانه ها منتشر مى شود تا عکس العمل طرف مقابل را ببينند که اگر عکس العمل خوب است، بحث را به صورت رسمى مطرح کنند و پيش ببرند و اگر واکنش منفى بود در همان سطح بماند. اين بار ما شاهد يک اتفاق تازه بوديم. از زمان قطع روابط سياسى بين دو کشور، هرگاه موضوع روابط حتى در سطح دفتر حفاظت از منافع امريکا مطرح شده، دو طرف واکنش منفى نشان دادند. يعنى وقتى امريکا چنين تمايلى را مطرح مى کرد، ايران موضع منفى مى گرفت اما اين بار نه تنها موضع منفى نگرفت، بلکه همان طور که شما هم اشاره کرديد از اين پيشنهاد استقبال کرد. واکنش امريکاييان هم مثبت بود. اگرچه حاميان لابى اسرائيل بهتر و بيشتر از همه به رسانه ها دسترسى دارند و موضع منفى خودشان را تبليغ مى کردند اما در بدنه نخبگان و سياستمداران امريکا از اين پيشنهاد حمايت کردند. حتى برخى افراد که در وزارت امور خارجه بودند از اين موضع استقبال کردند. فکر مى کنم پيشنهاد عملى تاسيس دفتر حفاظت از منافع به نتايج مذاکرات ژنو بستگى دارد. اگرچه افرادى مانند کيسينجر و برژينسکى از اين پيشنهاد حمايت کردند اما بايد منتظر آينده بود.

-شهريورماه امسال آقاى لاريجانى به عنوان رئيس مجلس هشتم قصد شرکت در مجمع روساى مجالس دنيا در مقر سازمان ملل را دارد. آيا ممکن است بين نمايندگان ايران و امريکا مذاکراتى انجام شود؟

اين موضوع حساسى است چون دو کشور روابط رسمى ندارند. ممکن است دولت با مذاکره نمايندگان کنگره مخالفت کند، مگر اينکه پيش از انجام اين گفت وگوها و در جريان مذاکرات محرمانه بين دو کشور براى انجام اين کار توافقى حاصل شود. البته اين به معناى اين نيست که انجام ديدار و مذاکره امکان پذير نيست اما اگر قرار بر برقرارى روابط سياسى باشد، بايد بين دو کشور حتماً توافقى صورت گرفته باشد. من مطمئنم بسيارى از نمايندگان کنگره مايلند با آقاى لاريجانى مذاکره کنند. اما در اين زمينه قاعده و قانونى وجود دارد که انجام آن را به سادگى نمى توان تصور کرد.

-آقاى اوباما زمانى که با خانم کلينتون رقابت درون حزبى داشت مواضعى در برابر ايران گرفت که در نوع خود جديد بود. پس از پيروزى در رقابت هاى درون حزبى مواضعى مى گيرد که هيچ شباهتى با موضع پيشين او ندارد. اين چرخش موضع به خاطر چيست؟

فراموش نکنيد در عرصه سياست داخلى امريکا موضوع ايران با فلسطين و اسرائيل پيوند خورده است. کسانى که از بحث دوستانه با ايران سخن مى گويند به عنوان دشمنان اسرائيل معرفى مى شوند. آقاى اوباما به اين شرايط کاملاً آگاهى دارد و نمى خواهد موضعى بگيرد که بهانه يى به دست رقيب بيفتد. اين محتاط شدن به معناى دست کشيدن از مواضع پيشين نيست. من معتقدم آقاى اوباما همچنان از سياست مذاکره بدون پيش شرط با ايران و از عدم خشونت در مقابله با بحران ها خصوصاً مساله هسته يى ايران دفاع مى کند و به نظرم اگر اوباما به عنوان رئيس جمهور امريکا انتخاب شود، روابط ايران و امريکا به سمت بهبود حرکت خواهد کرد.

نظر شما :