تحلیل یوشکا فیشر از جنگ روسیه و گرجستان

۲۶ مرداد ۱۳۸۷ | ۰۵:۵۰ کد : ۲۴۶۱ اخبار اصلی
يادداشتى از يوشکا فيشر، وزير خارجه سابق آلمان
تحلیل یوشکا فیشر از جنگ روسیه و گرجستان
مترجم: مجید روشن‌زاده
یوشکا فیشر، وزیر خارجه سابق آلمان، ریشه جنگ و اختلاف در منطقه قفقاز را رقابت روسیه و آمریکا بر‌سر کنترل منابع نفت و گاز این منطقه می‌داند
 
 او در مقاله اخیر خود برای هفته‌نامه آلمانی «دی‌سایت» می‌نویسد: روسیه در‌صدد تحکیم قدرت خود در این منطقه است‌. از طرف دیگر، رهبران گرجستان سیاست بین‌المللی کردن اختلاف با روسیه را در دوران ریاست‌جمهوری بوش دنبال می‌کنند. فیشر پیش‌بینی می‌کند که اروپا باید خود را برای دوران سختی که در پیش دارد آماده کند. در منطقه قفقاز، جنگی تمام‌عیار میان دو کشور مستقل شعله‌ور شده است. اما این اولین‌بار نیست که در این منطقه چنین جنگی در‌می‌گیرد. پیش از این و بین سال‌های ۱۹۹۲و ۱۹۹۴میان دو کشور ارمنستان و آذربایجان بر‌سر منطقه قره‌باغ جنگی در‌گرفت که در‌نهایت به پیروزی ارمنستان منجر شد.در‌پی این جنگ، ارمنستان بخشی از خاک آذربایجان را اشغال کرد که تا امروز در تصرف خود دارد. آما آن چیزی که این جنگ را از جنگ ارمنستان و آذربایجان متمایز می‌کند آن است که این‌بار روسیه به‌عنوان یک قدرت بزرگ علیه کشور همسایه خود دست به چنین جنگی زده است. در‌واقع روسیه از اختلافات متعدد منطقه قفقاز به سود مقاصد قدرت‌طلبانه خود استفاده می‌کند.
 روسیه تاکنون هر دو استان جدایی‌طلب اوستیای جنوبی و آبخاز را به‌طور همه‌جانبه مورد حمایت و پشتیبانی قرار داد و نشان داد که علاقه چندانی به حل کامل اختلاف موجود میان دولت گرجستان و این مناطق جدایی‌طلب ندارد. در نظر روسیه حل نشدن این اختلاف و هم‌چنین اختلاف میان ارمنستان و آذربایجان درواقع ابزاری مطلوب و دلخواه در خدمت تضعیف تلاش‌های استقلال‌جویانه گرجستان و آذربایجان و تحکیم قدرت خود در منطقه است.اضافه بر آن، رهبران روسیه هنوز نتوانسته‌اند بر درد انگیخته از فروپاشی شوروی و متعاقب آن تضعیف روسیه غلبه کنند.
برخلاف آن، روسیه امروز به‌دلیل بالارفتن قیمت نفت و گاز و هم‌چنین رشد اقتصاد کشور، خود را در موقعیت برتری نسبت به سابق حس می‌کند و سعی دارد قدرت سابق‌اش را در قفقاز جنوبی از نو برقرار کند. از‌ جمله اهداف حداقل کرملین آن است که از گسترش ناتو به سمت شرق جلوگیری کند و مانع از دست رفتن نفوذ خود در منطقه شود. اما قدرت تازه روسیه صرفاً محدود به منابع نفت و گاز نیست، بلکه این قدرت با حدت و شدت بیشتری ناشی از تسلط و کنترل مسیرهایی‌ است که نفت و گاز قفقاز و آسیای مرکزی را به غرب منتقل می‌کند.از این منظر که بنگریم‌، گرجستان اهمیت و نقش ویژه‌ای ایفا می‌کند. مسیر سمت جنوب به‌خاطر بحران‌های ایران، افغانستان و پاکستان بسته است. تنها مسیری که تحت کنترل روسیه نیست، مسیری است که از آذربایجان به سمت گرجستان تا سواحل ترکیه امتداد دارد. دقیقاً این همان چیزی است که امروز اختلاف میان روسیه و گرجستان را بعد دیگری می‌دهد. در این‌جا مساله بر‌سر رقابت روسیه و آمریکا و کنترل درازمدت منابع نفت و گاز این منطقه وسیع است. علاوه‌ بر آن امروز بر‌خلاف سال‌های دهه نود، در حل بسیاری از معضلات مانند خاورمیانه، افغانستان، کنترل تسلیحاتی، تامین انرژی و مساله محیط زیست به روسیه نیاز است.
 
 میخاییل ساکاشویلی، رییس‌جمهور گرجستان آمریکا به تنهایی قادر به غلبه بر چالش‌های موجود نیست و اروپا خود دست به تضعیف خود زده است. همگی این واقعیات و فاکتورها تشکیل‌دهنده ساختار قدرت تازه روسیه‌اند. با درنظر گرفتن این وضعیت و تناسب قوا باید پرسید به‌ راستی چه چیزی رییس‌جمهور گرجستان را به فکر عملیات نظامی که در‌نهایت خود بازنده آن است واداشت؟ تنها پاسخ نسبتاً معقولی که برای این سوال می‌توان یافت این است که ساکاشویلی می‌خواست پیش از پایان ریاست‌جمهوری بوش به اختلاف با روسیه بعد جهانی دهد و با کشیدن پای آمریکا به این درگیری، مناقشه با روسیه را به سود گرجستان تمام کند.
اما این رفتار به ظاهر معقول او به عقلانیت قمارباز سیاسی می‌ماند که ریسک برد و باخت بازی را به جان خریده باشد؛ زیرا درگیری مستقیم و بلاواسطه میان آمریکا و روسیه بر‌سر اوسیتای جنوبی عملی غیرمسوولانه و کابوسی است که امیدوارم هرگز شاهد آن نباشیم. بی‌شک امروز آنگلا مرکل و نیکلاوس سارکوزی در خفا خوشحالند که در اجلاس ماه آوریل ناتو در بخارست با طرح آمریکا مخالفت ورزیدند و از عضویت گرجستان و اوکرایین در ناتو جلوگیری کردند و آن را اقدامی «زودهنگام» دانستند. مشکل امروز غرب آن است که از یک طرف نمی‌تواند از سیاست‌های ساکاشویلی حمایت کند و از طرف دیگر قادر به پذیرش سیاست‌های قدرت‌طلبانه روسیه در قبال کشورهای کوچک و همسایه‌اش نیست.
 تنها زمانی می‌توان مخرج مشترکی برای این مواضع دوگانه و به ظاهر متناقض یافت که آمریکا و اروپا به سرعت موفق به ایجاد آتش‌بس میان طرف‌های متخاصم شوند و از شعله‌ور شدن آتش اختلافات موجود جلوگیری کنند. پس از آن باید به این سوال مهم و اساسی پاسخ داده شود که اصولاً رابطه آمریکا و اروپا و روسیه در عمل چیست و چگونه باید باشد؟ آیا غرب روسیه را جزیی از خود می‌داند؟ اگر بله، نقش آن چیست و جایگاه‌اش کدام است؟ دیگر آن‌که آینده سیاست گسترش ناتو و امنیت اروپا چه خواهد شد؟ و در‌نهایت باید پرسید: آیا روند اوضاع به سمت شروع جنگ سرد جدیدی پیش می‌رود؟ اما باید این را هم دانست که نباید انتظار راه‌حل سریع و ساده در مناقشه با روسیه را داشت. غرب باید منافع مشروع گرجستان و اوکرایین را در نظر گیرد؛ اما در عین حال باید منافع خود و منافع مشروع روسیه را مورد توجه قرار دهد و به حساب آورد.
 اگر غرب موفق شود رابطه‌اش را با روسیه تا آن حد رشد دهد که روسیه موفق شود سیاست خود را از بند هژمونی‌طلبانه برهاند و بر اصول منافع مشترک بنیان نهد، احتمالاً ما خواهیم توانست در آینده اختلافات منطقه را از راه سیاسی حل کنیم. اما تا آن زمان بدبینی نسبت به مقاصد روسیه به‌ویژه نزد اروپایی‌ها امری طبیعی و کاملاً به حق است. سیاست فاجعه‌آمیز ساکاشویلی ممکن است به آن منجر شود که سیاست قدرت‌طلبانه روسیه شتابی خطرناک به خود گیرد. در این کارزار آینده اوکراین در مرکز این حوادث قرار خواهد گرفت. توصیه من به اروپا آن است که مصمم‌تر و قبل از هرچیز متحد و یکدست خود را برای آینده سختی که در پیش‌رو دارد آماده کند.
منبع: راديو زمانه
 
 

نظر شما :