اين عراق آن عراق نيست
رقابتهاى انتخابات رياستجمهورى در آمريکا آنقدر طولانى و شديد شده است که به نظر مىرسد رقبا در پيلهاى گرفتار شدهاند و تغيير شرايط را نمىبينند و همچنان همان حرفهاى تکرارى چند ماه قبل را مىزنند.در يک سال گذشته، شمار زيادى از سياستمداران و نظاميان آمريکايى از تعيين ضربالاجل براى عقبنشينى از عراق سخن گفتهاند. طرفداران اين رويکرد مىگويند که تعيين تاريخ مشخص، دولت عراق را وادار مىکند که سياست آشتى ملى را با سرعت بيشترى دنبال کنند؛ باعث پايان يافتن سريعتر جنگ مىشود و باعث مىشود ايالات متحده توجه خود را به مناطقى معطوف کند که از لحاظ استراتژيک مهمترند؛ مثل افغانستان.
البته آنها دليل ديگرى هم مىآورند؛ ما جنگ را باختهايم و بهتر است هر چه زودتر عقبنشينى کنيم تا هزينه و تلفات کمترى به ما وارد شود.
اما در طول ماههاى اخير وقايعى رخ داده که دلايل و فرايض حاميان عقبنشينى سريع را بىمعنى کرده است. تقريبا تمامى ناظران بر اين باورند که در هر سه جبهه جنگ عراق پيشرفتهايى حاصل شده است: القاعده و جنگجويان سنى که بيشتر نيروهايشان خارجى بود، عموما در حال فرار هستند؛ سنىهاى بومىکه به دنبال قدرتگيرى دوباره در عراق بودند کاملا آرام شدهاند و بالاخره دولت شيعه بغداد توانسته، دستکم به صورت موقت، شبهنظاميان شيعه را که حاکميت را به چالش کشيده بودند تحت کنترل در آورد. بعد از سالها نااميدى، مىتوانيم با کمى آرامش لبخند بزنيم؛ اوضاع عراق بهتر شده است.
البته ما نمىتوانيم حالا بگوييم که اين تغييرات دائمىاست بلکه بايد پذيرفت که اين آرامش نسبى تا اندازهاى به خاطر تصميمهاى رقباى ما، مثلا ايران، به وجود آمده است. نيروهاى تاثيرگذار بر عراق منتظرند تا دوران بوش به پايان برسد آنگاه با توجه به شرايط تازه تصميمهاى تازهاى بگيرند.
هر تفسيرى از وقايع کنونى داشته باشيم، بايد بپذيريم که بخش سنىنشين عراق به همراه بعضى از دولتهاى سنى منطقه، ارتشهايى محلى را سازمان دادهاند که با القاعده و شورشيان بومى بجنگند. همين مساله باعث شده که سنىها از اينکه در دولت حضورى کمرنگ دارند کمتر نگران باشند. کردها هم مانند گذشته نيروهاى دفاعى خودشان را دارند.
به همين خاطر دورنماى آشتى ميان اين سه بخش کرد، سنى و شيعهنشين نه از طريق وضع قانون، آنطور که آمريکا تاکنون مىخواست که به خاطر ضرورت و توازن نظامىو سياسى به وجود آمده است. از آنجا که آمريکايىها از شر جنگ همه جانبه با شورشهاى گسترده تقريبا خلاص شدهاند مىتوانند به دولت عراق در مقابله با فشار همسايگان يا طغيانهاى احتمالى کمک برساند، بهخصوص اينکه در ماههاى آينده چندين انتخابات مهم را در اين کشور در پيشرو داريم.
در اين ميان تلاشهاى منطقهاى با هدف ثبات بخشيدن به منطقه به جريان افتاده است. ترکيه به دنبال ميانجيگرى ميان اسرائيل و سوريه است و قطرىها توانستند در پيکارهاى لبنان مکثى، اگر چه موقتى، ايجاد کنند.
تعيين ضربالاجل، مطمئنترين راه براى تيره و تار کردن چشماندازهاى اميدبخش کنونى است. آمريکا با اين کار، گروههاى تقريبا شکستخورده داخلى را دلگرم مىکند که فعلا فعاليتهاى خود را متوقف کنند و خروج آمريکا را انتظار بکشند. هم القاعده منتظر روز خروج آمريکايىها است و هم همسايگان عراق که در امور اين کشور دخالت مىکنند.
عقبنشينى بر اساس يک ضربالاجل مشکلات ديگرى را هم در پى دارد. بر اين اساس نيروهاى رزمى از عراق خارج مىشوند، اما به تعداد کافى سرباز در اين کشور باقى مىماند که وظيفه حفاظت از سفارت آمريکا يا جنگ با بازماندههاى القاعده بر عهده آنهاست، اما چنين وظيفهاى نيازمند نيروهاى رزمى است نه نيروهاى پشتيباني. به علاوه ما بدون عقبنشينى از عراق هم مىتوانيم دو تا سه تيپ ديگر به افغانستان بفرستيم. ما نبايد عراق را به خاطر افغانستان به مخاطره بيندازيم. سناتور باراک اوباما، نامزد دموکراتها در انتخابات رياستجمهورى، هم به دنبال اينگونه عقبنشينى از عراق است.
در اين ميان نورى مالکى، نخستوزير عراق، هم که مىداند حمايتش از خروج آمريکايىها باعث افزايش محبوبيتش خواهد شد، در طول ماههاى اخير تلاش کرده ثابت کند که ورود آمريکا به کشورش يک اشغال دائمى برنامهريزى شده نبوده است. شايد به همين خاطر باشد که هنگام ديدار با اوباما در بغداد با اطمينانخاطر بيشترى از عقبنشينى تدريجى آمريکا حرف زد.
حضور آمريکايىها در عراق نبايد ابدى به نظر برسد، نه واشنگتن از اين ماجرا حمايت مىکند و نه بغداد، اما ضربالاجلهاى سفت و سخت هم به نفع طرفين نيست.
رئيسجمهور بعدى آمريکا اين شانس را دارد که عراق را به سمت ثبات بيشتر رهنمون سازد تا خاورميانه به صلح نزديکتر شود، اما رئيسجمهور بعدى نبايد با تصميمهاى قالبى و از پيش مشخص و مردمپسند براى عراق تصميم بگيرد. اوضاع تغيير کرده است، پس تصميمهايى جديد نياز است.
* هنرى کيسينجر با آغاز اولين دوره رياستجمهورى ريچارد نيکسون در سال 1969 به رياست شوراى امنيت ملى منصوب شد. پس از پيروزى نيکسون در دومين دوره با حفظ سمت قبلى، پست وزارت امور خارجه را هم برعهده گرفت. او پس از سقوط دولت نيکسون به خاطر رسوايى واترگيت و آغاز دوره رياستجمهورى جرالد فورد وزير امور خارجه باقى ماند. در سال 1973 جايزه صلح نوبل را به خاطر تلاش براى آتشبس و عقبنشينى سربازان آمريکايى از ويتنام دريافت کرد. کيسينجر از هواداران سرسخت واقعگرايى در سياست خارجى است و البته منتقدانش او را جنايتکارى توصيف مىکنند که کودتاى نظامى عليه آلنده، رئيسجمهورى مردمىشيلى را سازماندهى کرد، باعث تجزيه قبرس شد، چشم بر کشتارهاى اندونزى بست و فرصت برقرارى دموکراسى در بنگلادش را نابود کرد. کيسينجر در دهه 70 ميلادى چهره معروف سياست آمريکا در سراسر جهان بود. او در حال حاضر 84 سال دارد.
نظر شما :