المپیک چین ؛ تفکرات مسموم قرن بیستم زیر نقاب توسعه یافتگی
آن چه بازیهای المپیک 2008 را از دیگر بازیها متمایز میکند، عظمت گرایی مشهودی است که در بازسازی پکن سرلوحه کار تمام آرشیتکتها و مقاطعه کاران بوده و با نوعی بیپروایی، احتمالاً تاثیر معکوسی بر اکثر بازدیدکنندگان خواهد داشت.
خیلی از کتابهایی که در چند ساله اخیر درباره سیاستهای جهانی منتشر شدهاند، اگر نه در مقدمه کتاب، دستکم سرآغاز فصلی را با جمله مشهوری از شکسپیر آغاز کردهاند که جهان را به صحنه نمایش و همه انسانها را به بازیگران تئاتر تشبیه کرده است.
اما جهان تا چند روز دیگر شاهد رویدادی چنان عظیم است که تشبیه شکسپیر را نیز دگرگون خواهد کرد. 8 اوت امسال ( کمتر از دو هفته دیگر ) ساعت 8 و 8 دقیقه و 8 ثانیه، پکن که بخشی از این صحنه نمایش بود، تمام صحنه را از آن خود خواهد کرد و میلیاردها بازیگر تئاتر جهان به تماشاگران این رویداد تبدیل خواهند شد.
این رویداد بزرگ درست همان چیزی است که مردم چین سالهای متمادی برای دست یافتن به آن تلاش کردهاند؛ شاید از همان اولین روز آغاز حکومت مائو تسهتونگ در سال 1949. این رویداد چیزی فراتر از تلاش برای ایجاد تحولی همه جانبه در شهرت و اعتبار چین است. در واقع آن چه که چینیها 60 سال گذشته را برای رسیدن به آن تلاش کرده و اکنون با میزبانی المپیک به آن دست یافتهاند، فرصتی مناسب بوده تا به جهانیان اعلام کنند: « آماده باشید که ما از راه میرسیم. »
بازیهای مدرن المپیک در تاریخ 112 ساله خود به شیوهای ناگفته اما مشهود به فرصتی برای انواع بیانیههای سیاسی، موضعگیریها، و فشارها و چانهزنیها تبدیل شده است کما این که حوادث حاشیهای بازیهای المپیک 1972، 1976، 1980، و 1984 در اوج دوران جنگ سرد و کشمکشهای بلوک شرق و غرب نمونههای بارزی از این کارکرد بازیهای المپیک بودند. تهدیدهای کشورهای آفریقایی به ترک این بازیها در رقابتهای آغازین دهه 1970، تحریم جزئی المپیک ملبورن 1956 به خاطر سرکوب قیام مردم مجارستان توسط نیروهای ارتش سرخ، و تحریمهای بلوکهای متقابل دوران جنگ سرد در المپیکهای 1980 مسکو و 1984 لسآنجلس مصادیق این رویدادها هستند.
اما آنچه در این سالها، در میان هیاهوی این گونه اقدامات و بیانیههای مستقیم و غیر مستقیم، رسمی و غیر رسمی دولتها، کمتر مورد توجه قرار گرفته کالبدشکافی تصویری است که میزبان میکوشد طی این بازیها از خود به عنوان یک ملت یا یک کشور ارائه دهد. این در حقیقت چیزی است که با اندکی اغماض شاید بتوان آن را تحلیل پرسونای ملی میزبان المپیک نامید.
چین نیز مانند سایر میزبانهای دورههای پیشین المپیک برای مهیا کردن شرایط میزبانی به ساخت و سازهای فراوانی روی آورد اما آن چه بازیهای المپیک 2008 را از دیگر بازیها متمایز میکند، عظمت گرایی مشهودی است که در بازسازی پکن سرلوحه کار تمام آرشیتکتها و مقاطعه کاران بوده و با نوعی بیپروایی، احتمالاً تاثیر معکوسی بر اکثر بازدیدکنندگان خواهد داشت.
هوارد اف فرنچ، نویسنده روزنامه هرالد تربیون از مشاهداتش در پکن از ساختمانها و سازههای عظیمی مینویسد که کاراییهای پیشپا افتادهای دارند و برای بازیهای المپیک بنا شدهاند؛ از هرمهای بزرگی که در گوشه و کنار شهر برپا شدهاند و در حقیقت باجههای «از من بپرسید!» هستند تا آسمانخراشهایی که برجهای مرتفع قبلی در برابرشان کوتاه به نظر میرسند و معروفتر از همه استادیومی عظیم که انگار از تودهای فولاده مچاله شده در هم درست شده است.
کارولین ماروین، محقق و کارشناس تحولات چین در کتابی که به صورت مجموعه مقالات مدون از نویسندگان مختلف توسط انتشارات دانشگاه میشیگان تحت عنوان « مالکیت المپیک: روایتی از چین نوین » منتشر شده است به این مساله اشاره میکند ( صفحه 249 ) که اساس عظمتگرایی نه فقط با کمک فنی روسها بلکه در رقابتها با آنها از دوران زمامداری مائو وارد چین شده و در حقیقت یکی از شاخصهای اصلی معماری و شهرسازی دوران کمونیسم است. ساخت میدان «تیانآنمن» پکن در ابعادی عظیمتر از میدان سرخ مسکو نشانه این رقابت در عظمت گرایی است.
استفاده از این عظمتگرایی به مثابه تدبیری سیاسی در جوامع کمونیست، به تعبیری نماد نظام سیاسی فربه و عظیم کمونیستی است که همه جا حضور دارد و به رهگذر عادی کوچه و خیابانها که همان شهروند جامعه کمونیستی است و هر روز از کنار مجسمهای غولپیکر یا ساختمانی عظیم میگذرد، در مقایسه ابعاد، یادآوری میکند که اولاً تا چه اندازه دربرابر نظامی که چنین بنایی را برپا کرده خرد و کوچک است و ثانیاً این دولت فربه همه جا حضور دارد. این همان « برادر بزرگ » است که همیشه شهروندانش را مینگرد.
این تلقی از ریشه فرهنگ عظمتگرایی را شاید نتوان به عنوان تحلیل اصلی چهرهای که چین میخواهد از خود به نمایش بگذارد، پذیرفت چرا که در وهله اول زمان زیادی از ورود این فرهنگ به چین گذشته است و علاوه بر این در مورد المپیک دیگر تنها رابطه دولت کمونیست و شهروندانش مطرح نیست، بلکه همان طور که پیشتر گفته شد چین در واقع به صحنهای در برابر انظار جهانیان تبدیل خواهد شد. اما با این حال این دیدگاه نکتهای کلیدی در تحلیل فعالیتهای میزبانی چین برای بازیهای المپیک ارائه میدهد که در واقع همان ریشه قرن بیستمی این نگرش است.
چین در حقیقت با این عظمتگرایی میکوشد چهرهای از کشوری مترقی و پیشرفته را از خود ارائه دهد و البته این ادعا با در نظر گرفتن تعریف دولت چین از رشد و توسعه، کاملاً با واقعیت مطابقت دارد. امروزه راهها در چین با چنان سرعتی احداث میشوند که تنها میتوان سرعت ساخت بناهای بلند و عظیم را در شهرهای همین کشور با آن مقایسه کرد. چینیها امروز انرژی هستهای و صلاح هستهای دارند، ماهواره و سفینه با سرنشین و بیسرنشین به فضا پرتاب میکنند و حتی در صدد هستند تا انسانی را نیز بر ماه بنشانند.
مائو 40 سال پیش به مردم چین وعده داده بود که اگر به انقلاب چین و راه مارکسیستی که در پیش گرفتهاند وفادار بمانند، روزی خواهد رسید که در تمام زمینههای رشد و توسعه از رقبای کاپیتالیستی خود پیشی خواهند گرفت. امروز در واقع تمام وعدههای رئیس مائو ( در معنای لفظ به لفظ آن ) محقق شده است.
اما آن چه در این بین جالب و حتی شاید آزار دهنده باشد این است که چین امروز با معیارهای توسعه قرن بیستم که چهار دهه از تاریخ مصرفشان گذشته، به توسعه یافتهترین کشور جهان تبدیل میشود و میکوشد همین نوع از « توسعه یافتگی » را در افتتاحیه المپیک 2008، هشت سال پس از آغاز قرن بیست و یکم به رخ جهانیان بکشاند. چین در حالی سازههای عظیم بتون و فولاد خود را برای بازیهای المپیک آماده میکند که در قرن بیست و یکم انقلاب در مصرف انرژی و روی آوردن به انرژیهای تجدید شونده، حفاظت از محیط زیست، و تعریف دوباره توسعه انسانی به شاخصهای اصلی توسعهیافتگی تبدیل شدهاند.
چین البته در این چهار دهه شاهدت اصلاحات فراوانی بوده است که شاید تاثیرگذارترین این اصلاحات بعد از مرگ مائو توسط دنگ شیائوپینگ انجام شد. با این حال در کنه حرکت خود، چین به راهی که مائو برای توسعه مشخص کرده بود وفادار ماند و البته طبیعی بود که با تحولات جهانی، دیر یا زود مسیر توسعه یافتگی از مسیری که مائو مشخص کرده بود جدا شود و به این ترتیب بود که چینیها از راه مائو منحرف نشدند اما به بیراهه رفتند.
اکنون در آستانه بازیهای المپیک آنها چنان نمایش عظیمی از این پیشرفت به نمایش گذاشتهاند که افرادی مانند کری براون، محقق و کارشناس مسائل چین را از تبعات ساخت و سازهای پیش از المپیک از لحاظ زیست محیطی، عوامل انسانی و بسیاری جهات دیگر نگران کرده است. براون در آخرین کتابش به نام « هیولایی در حال تلاش: چین در قرن بیست و یکم » با نظر به جمله مشهور نیچه که گفت « مسیحیت فاجعهای بود که غرب هنوز میکوشد بر آن فائق آید »، مینویسد:« صنعتی شدن چین فاجعهای است که جهان هرگز بر آن فائق نخواهد آمد. » پکن 8 ماه اوت جشنوارهای از این فاجعه برپا خواهد کرد.
نظر شما :