بررسی پاسخ وزیر امور خارجه دولت خاتمی و رئیس فعلی شورای راهبردی سیاست خارجی به روزنامه کیهان
نامه «کمال»
دیپلماسی ایرانی: سیدکمال خرازی، وزیر امور خارجه دولت خاتمی و رئیس فعلی شورای راهبردی سیاست خارجی، با ارسال نامهای به کیهان، مندرجات این روزنامه را درباره اینکه دولت اصلاحات به دنبال جنگ با طالبان بوده است، رد کرد. به گزارش «انتخاب»، خرازی در این نامه که کیهان آن را منتشر کرده، آورده است: «عین یادداشت روزانه خود درباره آن واقعه و جلسه آن روز دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی را در اینجا میآورم تا شائبه مزبور برطرف گردد. (1377/5/26) دیروز و امروز معاونین جلسه داشتند تا طرح سیاسی برخورد با قضیه کشتار دیپلماتهای ما توسط طالبان را تهیه کنند. به نظر وزارت خارجه نمیتوان قضیه را با دخالت نظامی حل کرد. امروز جلسه دبیرخانه شورای عالی داشتیم. دو تن از برادران سپاه، درینجفآبادی و پورمحمدی از اطلاعات، من و بروجردی از وزارت خارجه و لاریجانی از صداوسیما در این جلسه حضور داشتند. لاریجانی و برادران سپاه مدافع دخالت نظامی و آزادسازی هرات بودند و اعتقاد داشتند که با چند گردان میتوان از نیروهای خودی محافظت کرد. من پرسیدم که برای چه در افغانستان دخالت نظامی کنیم. هدف ما باید نگهداری مرزهایمان باشد و از موضع قدرت به کار سیاسی بپردازیم».
درحالیکه بحث شدیدی درگرفته بود، صداها بلند و فضای جلسه هیجانی بود، آقای حجازی سر رسید و پیام رهبری را به این صورت بازگو کرد که: «من بههیچوجه به این تصمیم نرسیدهام که کشور را وارد جنگ کنم. آنچه من مطرح کردم تعلیق به محال است که آیا جبهه متحد میتواند تضمین کند که هرات را نگه دارد. این به این معنا نیست که ما بچههای خودمان را بفرستیم و جنگ تمامعیار در کشور پدید آید. فضای ذهنی من اصلا عملیات ورود به خاک کشور دیگر نیست. صحنه جالبی بود. برادرانی که خواستار تصرف هرات بودند، با شنیدن پیام رهبری همگی سکوت اختیار کردند و لذا در پایان جلسه برای رفع کدورت، همدیگر را بوسیدیم و بدینترتیب، دخالت نظامی منتفی شد.
روزنامه کیهان در شماره چهارم آذر، در یادداشتی با عنوان «جنگ و جنگهراسی» ادعا کرد که در زمان شکلگیری بحران در روابط ایران و طالبان به دنبال کشتار دیپلماتهای ایرانی در کنسولگری ایران در مزارشریف در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷، دولت سیدمحمد خاتمی پیشنهاد ورود به جنگ با طالبان افغانستان را مطرح کرد. البته علی ربیعی در همین زمینه و در نوشتهای به یادداشتهایی خلاف واقع درخصوص «جنگ، جنگهراسی و طالبان جنگ» (در روزنامه کیهان) پرداخت و به اعتقاد او بر پایه همین شیوه «حمله به کنسولگری ایران در سال ۱۳۷۷» طی یادداشتی، دستمایه تحریف تاریخ با حمله به اصلاحطلبان بهخصوص آقای خاتمی شده است.
به گفته ربیعی، چون او از نزدیک درگیر این مسئله بوده، بخش کوچکی از اطلاعاتش را برای ثبت در تاریخ بازگو کرد که به این شرح است: «نویسنده یادداشت مذکور، برای اینکه اثبات کند آقای خاتمی -رئیسجمهور وقت- بهعنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی، آغاز جنگ با افغانستان را تصویب کرده است، بیان کرده که جلسه با حضور ایشان تشکیل شده است. اما واقعیت این است که اساسا جلسه یادشده در محل دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی منعقد شده و ازجمله جلسات دبیرخانه محسوب میشد که معمولا نتایج آن برای رئیسجمهوری وقت و مقام معظم رهبری ارسال میشد».
علی ربیعی تأکید کرده است پیشنهاد دخالت نظامی ایران در افغانستان نیز بههیچوجه از سوی وزیر خارجه وقت (کمال خرازی) و هیچ دستگاه دولتی دیگری ارائه نشد. طبق روایت او (ربیعی)، اتفاقا رئیسجمهور سیدمحمد خاتمی، همواره نگران تصمیمات عجولانه و حضور نظامی و راهافتادن جنگی دیگر بود. قبل از جلسه نیز ضمن تماس تلفنی با دبیر شواری امنیت ملی (حسن روحانی)، موضوع را به ایشان اطلاع دادم و ایشان نیز با ابراز نگرانی، بهسرعت عازم تهران شد.
آنگونه که ربیعی میگوید: «اتفاقا پیشنهاددهندگان دخالت نظامی و اصرارکنندگان به این امر، نهتنها از اعضای دولت نبودند، بلکه حتی از اصلاحطلبان هم به شمار نمیرفتند. به خاطر دارم دو نفر از این پیشنهاددهندگان حمله نظامی پس از اتمام جلسه، تا نیمههای شب همچنان در دفتر من حضور داشتند تا صورتجلسه مطلوبشان تنظیم شود. سنت ارائه گزارش دبیرخانه همواره بر این مبنا بود که منعکسکننده نظرات تمامی اعضا باشد. از اینرو من بنا بر وظیفه اخلاقی، پس از نشست، با دو نفر از اعضای مطلع جلسه که اظهارنظری نکرده بودند نیز مذاکره کردم تا نظرات ایشان نیز منعکس شود. معلوم شد این افراد مخالف طرح حمله نظامی بودند و بر آن اشکالات اساسی وارد میدانستند. نظرات این افراد نیز ضمیمه گزارش شد. پس از چند ساعت، تصمیم هوشمندانه رهبری با این مضمون که هیچ نیروی نظامی ایرانی وارد خاک افغانستان نشود، بهموقع ابلاغ شد».
اهمیت نامه کمال خزاری در شرایط کنونی منطقه
پیش از نامهنگاری سیدکمال خزاری، علی ربیعی، مسئول دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و همچنین محسن امینزاده، معاون وزیر خارجه در آن زمان (سال ۷۷) با استناد به صورتجلسه شورا و خاطرات هاشمیرفسنجانی، ادعای کیهان را رد کرده و ایده ورود به خاک افغانستان و مقابله با طالبان را به برخی افراد نظامی یا سیاسی جریان راست نسبت داده بودند. طبق همین روایات، حسن روحانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی وقت نیز مخالف بوده است. بااینحال، نکته حائز اهمیت در نامه ارسالی سیدکمال خرازی به کیهان، آن است که وزیر امور خارجه دولت خاتمی تنها با استناد به خاطرات روزنوشت خود به ادعاها و شائبه آغاز جنگ پاسخ داده که اتفاقا در همپوشانی کامل با گفتههای دیگر چهرههایی است که اخیرا دراینباره موضعگیری کرده و خاطراتی را با ارجاع به نوشتههای هاشمیرفسنجانی نقل کردهاند.
در سوی دیگر، رئیس فعلی شورای راهبردی سیاست خارجی نیازی به بازگویی مواضع این افراد، از خاطرات هاشمیرفسنجانی گرفته تا نوشتههای علی ربیعی و محسن امینزاده، نمیبیند و صرفا به دیدهها و شنیدههای خود برای پاسخدادن به کیهان اکتفا میکند. با این وجود، سؤال مهمتر و پرسش کلیدیتر، چرایی نگارش این نامه از سوی خرازی بعد از گفتههای ربیعی و امینزاده است؛ اینکه چرا و به چه دلیل یا دلایلی، وزیر امور خارجه دولت خاتمی نیاز به روشنگری بیشتر دراینباره دیده است؟
با توجه به وضعیت فعلی منطقه بعد از آغاز جنگ حماس و اسرائیل و همزمان با آن درگیری متناوب گروههای مسلح منطقه با نیروهای آمریکایی و واکنش متقابل واشنگتن، به نظر میرسد موضوع و مقوله جنگافروزی یا جنگهراسی در هفتههای گذشته در ادبیات سیاسی و رسانهای کشور پررنگتر شده است. این گزاره زمانی جدیتر میشود که در بخش پایانی یادداشت چهارم آذرماه کیهان، با عنوان «جنگ و جنگهراسی» که مبنای واکنش سیدکمال خزاری بوده است، نویسنده چنین ادعا کرده که «به گواهی تاریخ، این جریان سیاسی (اصلاحطلبان) بدسابقه نه آن زمان که جنگطلبی کردند، منافع ملی را در نظر گرفتند و نه آن زمان که جنگهراسی به راه انداختند».
به اعتقاد نویسنده کیهان، «جنگ لقلقه زبان آنها (اصلاحطلبان) برای پیشبرد پروژههای سیاسیشان بوده است. حالا دوباره آنها به بهانه جنگ در فلسطین شروع به ارائه تحلیلهای گمراهکننده کردهاند. آنها این روزها با لفاظیهای «جنگهراسانه» سعی میکنند نقش ایران را در تحولات منطقه به یک «تماشاچی» کاهش دهند». نویسنده، مطلب خود را با این جمله پابان میدهد: «جنگ بد است، اما جنگهراسی بدتر است و جمهوری اسلامی در این سالها نشان داده چگونه بدون هراس از جنگ، کنشگری فعال در تحولات منطقه باشد و منافع جبهه مقاومت را تأمین کند».
لازم به ذکر است که یادداشت چهارم آذرماه صرفا موضوع حمله طالبان به کنسولگری ایران در مزارشریف و کشتار دیپلماتهای ایرانی در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ را پیش نمیکشد، بلکه در ادامه با ارجاع به اتفاقهای شهریور ۱۳۸۰ پس از حمله به برجهای تجارت جهانی در نیویورک و تصمیم آمریکا برای حمله به افغانستان و نیز تصمیم بعدتر بوش برای حمله به عراق، دوباره روی کلیدواژههای «جنگطلبی» و «جنگهراسی» مانور میدهد. با توجه به این نکته، در یادداشت مذکور کیهان، نویسنده سعی دارد از قِبَل بازخوانی خلاف واقع وقایع دهههای ۷۰ و ۸۰ شمسی، اصطلاحا ماهی سیاسی خود را از آب گلآلود این روزهای خاورمیانه پس از هفتم اکتبر بگیرد.
تلاش برای مصادره تصمیمات عقلانی
با توجه به آنچه گفته شد، جلال میرزایی در گفتوگو با «شرق» و در تحلیل تقارن نامهنگاری کمال خرازی با تحولات منطقه، اگرچه معتقد است نامهنگاری وزیر امور خارجه دولت خاتمی و پیش از آن پاسخهای ربیعی و امینزاده، خوانش تاریخی دارد، اما به زعم این نماینده مجلس دهم، در مقابل کیهان برداشت سیاسی از تحولات امروز در منطقه را به واسطه بازخوانی تاریخی دارد؛ چراکه این تحلیلگر مسائل سیاسی باور دارد بعد از عملیات طوفان الاقصی، طیفی از جریانهای سیاسی رادیکال در داخل کشور انتظار ورود جدیتر و مستقیمتر ایران را داشتند که در نهایت این امر محقق نشد. بنابراین اکنون سعی شده است با این دست تعبیرهای رسانهای، خوانشی وارونه از موضوع «جنگهراسی» و «جنگافروزی» ارائه شود.
نماینده سابق مجلس شورای اسلامی در تحلیل این موضوع از زاویه دیگری، تلاش برخی جریانهای سیاسی در مصادره تصمیمهای عقلانی به سود خود را پیش میکشد. در همین زمینه میرزایی اگرچه به برخی اظهارنظرهای شخصی نظیر آنچه الیاس حضرتی برای دفاع از صدام حسین و رژیم بعث عراق در جریان حمله آمریکا گفته، اشاره دارد، اما معتقد است در کل نه جریان اصلاحطلب، بلکه کل بدنه سیاسی، امنیتی، نظامی و دفاعی جمهوری اسلامی ایران در یک عقلانیت با در نظر گرفتن تمام هزینههای هرگونه جنگ، چه علیه افغانستان و چه علیه عراق یا آمریکا و...، به هیچ گونه جنگی ورود نکرد. از همین رو، به باور این نماینده سابق مجلس، موضوع این روزهای محافل رسانهای و سیاسی تنها ناظر بر کشتار دیپلماتها در افغانستان توسط طالبان نیست، بلکه رویکرد جدیتر آن بر تحول امروز منطقه تأکید دارد و در ادامه و با این خوانش، میرزایی با درست و سنجیده ارزیابیکردن موضعگیری مقام معظم رهبری در قبال عملیات طوفان الاقصی، معتقد است اکنون جمهوری اسلامی ایران هم به دنبال پیگیری یک سیاست عقلانی برای کنترل و مدیریت شرایط منطقه و هم در عین حال پایاندادن به جنایات و کشتار اسرائیل در نوار غزه است، بدون آنکه هزینه مستقیمی در سایه جنگافروزی به کشور تحمیل شود.
بازی سیاسی با موضوع جنگ!
در مقابل تحلیلی که جلال میرزایی ارائه کرد، سیدجلال ساداتیان در گپوگفت خود با «شرق»، باور و ارزیابی کاملا متفاوتی دارد و معتقد است بعد از عملیات طوفان الاقصی، جریانهای سیاسی سعی در بیشترکردن انتظارات از جمهوری اسلامی ایران برای نقشآفرینی مستقیمتر در تحولات منطقه و تقابل با اسرائیل داشتند و به گفته او، چون این امر نهایتا میسر نشد، اکنون با مانور روی موضوعاتی همچون «جنگهراسی» و «جنگافروزی» از دل بازخوانی غلط تاریخی، سعی شده است ترمز دیپلماتیک تهران و هزینههای آن گردن اصلاحطلبان بیفتد.
با توجه به این موضوع، سفیر پیشین ایران در انگلستان معتقد است نامهنگاری کمال خرازی بیش از آنکه به بازخوانی تاریخی سال ۷۷ اشاره داشته باشد، نشان میدهد باید واکنش جدیتری به هرگونه خوانش و قرائت تاریخ و سیاسی غلط برای اشاعه تفکرات جنگافروزانه داشت. این دیپلمات پیشین کشور، در ادامه گریزی هم به وضعیت منطقه و حساسیتهای جدی خاورمیانه میزند و به «شرق» میگوید: «اگرچه تهران ورودی به تحولات بعد از عملیات طوفان الاقصی ندارد، اما زدوخوردهای نیروهای مسلح منطقه و واکنش متقابل آمریکاییها که به ۸۰ مورد میرسد، باز هم میتواند ایران را به سیبل اتهامها و ادعاهای بیمورد جنگافروزانه بدل کند». به همین دلیل، ساداتیان یادآور میشود که بههیچوجه نمیتوان شرایط منطقه را با دهههای ۷۰ و ۸۰ شمسی مقایسه کرد؛ چراکه از منظر او، اکنون کوچکترین ورود مستقیم یا غیرمستقیم میتواند بیشترین هزینه را به دنبال داشته باشد، آنهم در شرایطی که ما در داخل با مشکلات مختلفی روبهرو هستیم. بنابراین از منظر ساداتیان باید جلوی بازیهای سیاسی با موضوع جنگ، جنگافروزی، جنگطلبی، جنگهراسی و نظایر آن گرفته شود.
نظر شما :