به مناسبت صدمین برنامه تار ایرانی

هویت و قدرت نرم

۱۶ اسفند ۱۴۰۱ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۱۸۱۲۹ اخبار داخلی انتخاب سردبیر
بهنام اندیک در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: از پس افول شوروی و پایان جنگ سرد، فقدان یک دشمن تا بٌن دندان مسلح برای آمریکا، تئوریسین‌های این کشور را بر آن داشت تا در پی مفهوم‌سازی جدید از قدرت بروند و از این روست که مفهوم قدرت نرم از دل این تلاش‌ها بیرون آمده است. 
هویت و قدرت نرم

نویسنده: بهنام اندیک، دانشجوی دکترای دانشگاه تهران

دیپلماسی ایرانی: چند روز پیش* پس از تماشای ویدئوی سخنرانی جوزف نای تئوریسین آمریکایی قدرت در TED که مفاهیم قدرت نرم و هوشمند او خط راه آمریکا در سیطره بر دنیا بوده، ویدئویی از یک سیاستمدار هندی دیدم که از هند و عناصر قدرت این کشور سخن می‌گفت. علی‌رغم آن که هند پس از آمریکا، روسیه، چین و ژاپن پنجمین ارتش قدرتمند دنیا را دارد، سالانه حدود 50 میلیارد دلار صرف این بخش می‌کند و مهم‌تر از همه یکی از کشورهای دارای جنگ‌افزار اتمی است اما تکیه‌ این نماینده پارلمان نه بر توانایی‌های نظامی و بٌعد سخت قدرت بر رشد قابل‌توجه هند در حوزه IT و گستراندن فرهنگ غنی این کشور در جهان است. او از تکثر زبانی، قومی، مذهبی و فرهنگی به عنوان پایه‌های قدرت نرم هند یاد می‌کند و سفیر این تکثر در دنیا را سینما (بالیوود) و موسیقی هندی می‌داند. سفیرانی که باعث شده‌اند هرجا نامی از هند به میان آید به جای شکل‌گیری یک هویت نظامی جنگ‌طلب – در عین دارا بودن سلاح اتمی و پنجمین قدرت نظامی جهان بودن – در اذهان مخاطب غیر هندی فرهنگ و هنر هندی تبلور یابد. 

در خلال صحبت‌های او ذهنم ناخودآگاه به دنبال مقایسه انطباقی با موارد مشابه در ایران بود و بالطبع مشابهت‌های زیادی نیز از ذهنم گذشت. از سینمایی که روزی از یکی از پیش‌کسوتانش خواندم که آلترناتیوی اگر برای سیطره‌ هالیوود بر این هنر باشد جریان موج نو سینمای ایران است. او پس از آن که بر سیطره هالیوود بر جریان سینمایی نئورئالیسم ایتالیا، اکسپرسیونیست آلمان، سینمای سیاه فرانسه، انگلیس، سوئد، ژاپن و ... اشاره می‌کند می‌گوید حدود بیست سال است هیچ کدام از این کشورها جریان سینمایی خاص و مستقل خود – و نه کلیت فیلم‌سازی – را ندارند. در جایگاه قضاوت آن هنرمند ایرانی نیستم اما حتی اگر این سینما به طور خاص و فرهنگ و هنر ایرانی به طور عام، نتوانند آلترناتیو فرهنگ غربی در دنیا باشند آیا نمی‌توانند حداقل خوراک فرهنگی جامعه خود را تأمین کنند؟ 

از پس افول شوروی و پایان جنگ سرد، فقدان یک دشمن تا بٌن دندان مسلح برای آمریکا، تئوریسین‌های این کشور را بر آن داشت تا در پی مفهوم‌سازی جدید از قدرت بروند و از این روست که مفهوم قدرت نرم از دل این تلاش‌ها بیرون آمده است. 

جوزف نای در سال 1990 بیان می‌کند بعد دوم قدرت یعنی قدرت نرم زمانی اتفاق می‌افتد که یک کشور کاری کند تا کشورهای دیگر همان چیزی را بخواهند که او می‌خواهد و یکی از مهم‌ترین ابزار این قدرت همانا فرهنگ و هنر است. فرهنگ و هنری که بی آن که مخاطب آن بداند رؤیای کشور قدرتمند در ذهنش می‌نشیند. آنجا که آمریکا و فرهنگ آمریکایی بدل به یگانه آلترناتیو فرهنگ جهان می‌شود نفوذ و قدرت این کشور را نشان می‌دهد. پذیرش هر آنچه غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص از فرهنگ به خورد جوامع دیگر می‌دهد نشانه‌ای است از قدرت نرم آنها. در برابر این قدرت نرم اما آیا می‌توان از قدرت سخت و نیروی نظامی استفاده کرد؟ آیا صرف مقابله با موسیقی، سینما و فرهنگ غربی با ابزار انکار، کاری را از پیش خواهد برد؟ چنین اگر می‌بود که طرح‌هایی همچون مقابله با ویدئو، ماهواره و ... می‌توانست پاسخگو باشد. چنین اگر بود تعداد هنرآموزان موسیقی بعد از انقلاب چند ده برابر پیش از انقلاب نمی‌شد. پاسخ اما احتمالاً در دل مواجهه‌ای از همان جنس قدرت است: مواجهه‌ای نرم. 

چه بپذیریم و چه از در انکار وارد شویم آدمی به خوراک فرهنگی نیاز دارد، سینما می‌خواهد، کتاب و سرگرمی می‌خواهد و در نهایت موسیقی. مسئله اینجاست این خوراک را چه کسی تأمین می‌کند؟ احتمالاً به بودجه‌های چند ده‌هزار میلیاردی فرهنگی اشاره خواهید کرد که طی این دهه‌ها صرف مقوله‌ای به نام فرهنگ و هنر متعهد شده است. بودجه‌هایی که به نام مقابله با آنچه به هجوم فرهنگی مشهور شده صرف شده اما دریغ از قدری اثرگذاری. اما سؤال اینجاست آن همه بودجه اگر هم واقعاً صرف هنر و فرهنگ شده چرا اثرگذاری نداشته است. 

پاسخ شاید در حدیثی از علی (ع) مستتر است که می‌گوید: «سخن وقتی از دل و قلب آدمی بیرون آید، بر دل مخاطب می‌نشیند، و چون از زبان بیرون آید، از گوش‌ها فراتر نرود.» یا آن‌چنان که در فرهنگ شفاهی ما ایرانیان معروف است: آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. این بودجه‌ها اغلب صرف آنانی شده که هنرشان نه از دل که زبانی بوده است. 

راقم این سطور متخصص فرهنگ نیست اما ادراکش این است که در مواجهه با (و نه نبرد با) فرهنگِ هژمون غربی، علی رغم تمام مشخصه‌های مثبتش، این فرهنگ فولک و سنتی ایران است که می‌تواند تا حدی ذائقه و نیاز مخاطب ایرانی را پوشش دهد چرا که از دل همین مردم بر آمده است.

قبل‌ترها یکی دو صفحه‌ای در خصوص علی قمصری، نوازنده‌ جوان تار ایرانی سیاه کرده بودم. او که با هزینه شخصی به نقاط مختلف کشور سفر کرده و با همراهی گروه‌ها و هنرمندان بومی همان مناطق پروژه‌ای را تحت عنوان تار ایرانی دنبال می‌کند و نغمات آن منطق را ارائه‌ای مجدد می‌کند. آن نوشته تا جایی که خاطرم هست – نوشته در میان کاغذهای درهم و برهم همیشگی‌ام گم شده – روایتی بود از سفرهای او و برداشتی از ویدئوهای منتشر شده در صفحه‌ اینستاگرامش: از حضور لب مرز ایران و آذربایجان و اجرای قطعه‌ وحدت‌آفرین «ای ایران» با حضور نوازندگان آذری در زمانی که تنش‌های مرزی بین آذربایجان و ارمنستان به بالاترین حد خود رسیده بود و چشم ایرانیان به آن سو بود تا اجرای ملودی عربی در شوره‌زارهای خوزستان در زمانی که مردم آن استان در حال اعتراض به مشکلات مربوط به آب بودند. 

کُنه آن نوشته تاکید بر وحدت آفرینی و تلاش علی قمصری برای نمایش هویتی واحد به نام «هویت ایرانی» در عین احترام و بازنمایاندن تکثر فرهنگی، قومی و زبانی موجود در این سرزمین بود. تلاشی که در دل تکه‌های این لحاف چهل‌تکه فرهنگی، هر اجرایش رنگ و بویی مختص به خود را داشت. از نواختن با «استاد محمدرضا اسحاقی گرجی» در مازندران و شمال کشور و «استاد قوی‌دل» در بندرعباس و جنوب گرفته تا اجرا با استاد «استاد عابدینی» در کاشمر و شمال شرق کشور و گروه یارسانان مستور به سرپرستی «استاد مظفر منصوریان» در بیستون و غرب کشور. 

این روزها که اعداد اجراهای تار ایرانی علی قمصری از 70 می‌گذرد مروری دوباره بر آثار تار ایرانی انداختم و هر یک را به سان کوکی بر لحاف چهل تکه‌ رنگ و رو رفته‌ فرهنگ غنی ایرانی دیدم که در تلاش است اجازه ندهد پیوند و درهم‌تنیدگی این تکه‌ها از هم بگسلد. تلاشی شاید خرد در ابعاد و بزرگی این لحاف، اما سترگ در مقیاس یک پروژه تک نفره. در این راه حدود یک ساله و آن‌چنان که از شرح سفرهای قمصری مشخص شد اهالی به اصطلاح متولی فرهنگ به بهانه‌های به ظاهر فرهنگی کم سنگ جلوی پایش نینداختند. در خلال این سفرها و گاه در میان بیان این مسائل توسط قمصری که می‌شد مواقعی رگه‌ای از گلایه را در لحنش دید یک جای کار به شدت اذیتم می‌کرد: آن که باید کمک‌کار و حامی این فرهنگ باشد خود باری شده بود بر دوش آن. به قول باباطاهر 

ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی / ته که یارم نه‌ای پیشم چرایی

القصه که در هفتادمین اجرا، قمصری پا به زابل گذاشته و در اعتراض به بستن آب بر سیستان نواخته. القصه که اگر بخشی از دنیا به دنبال هویت‌سازی و میراث نداشته‌ فرهنگی در جهت اثرگذاری بر اذهان دیگر ملت‌ها یا به قولی تقویت قدرت نرم خود است در ایران اما این فرهنگ و هویت هزاره‌هاست که وجود داشته منتهی گویی نه تنها چشممان را بر این میراث بسته‌ایم بلکه هر جا لازم باشد بر آن سنگی نیز زده‌ایم. 

*پینوشت: این یادداشت حدود یک سال پیش و به مناسبت انتشار هفتادمین برنامه تار ایرانی در صفحه قمصری نوشته شد و تا این روزها که صدمین برنامه نیز اجرا شده منتشر نشد. علت انتشار این نوشته در این برهه اما ممانعت از برگزاری نشست دانشجویی بررسی تار ایرانی در دانشگاه شیراز به دلایلی (شما بخوانید بهانه‌هایی) ناگفته است. 

کلید واژه ها: جنگ نرم تار ساز ایرانی قدرت نرم ایران فرهنگ ایرانی موسیقی ایران موسیقی ایرانی اقوام ایرانی اقوام ایران تمدن ایران تمدن ایرانی جوزف نای جوزف نای قدرت نرم هنر ایرانی هند هویت هویت ایرانی بهنام اندیک


( ۸ )

نظر شما :