صدای بلند جوانان با خواستههای متفاوت
رژیمهای فرسوده عربی منتظر "بهار جدید عربی" باشند
نویسنده: هشام العلوی، پژوهشگر همکار در یکی از مراکز پژوهشی وابسته به دانشگاه هاروارد و نویسنده کتابهای گوناگون درباره انقلاب های عربی ۲۰۱۱
دیپلماسی ایرانی: حدس زده میشود موج دیگری از بهار عربی که کوبنده تر از موج قبلی است در راه باشد. جوامعی که این روزها از نظر سیاسی ظاهراً آرام و ساکت به نظر می رسند دوباره صدایشان درخواهد آمد. موضوع شورش ها و اعتراضات نوین بیشتر بر اوضاع فاجعه بار زندگی روزمره مثل گرانی غذا، گرمایش زمین، آزادی های اجتماعی، قانونمندی و دموکراسی متمرکز خواهد بود. رخدادهای آتی دیگر انقلابِ اسلامگرایان نبوده و متکی به ابزارهای قدیمی فناوری ارتباطات هم نخواهد بود. اعتراضات آتی برای پیگیری خواستههای خود از زبان و ادبیات غربی مثل سمن ها هم عاریت نخواهند گرفت. ماهیت اعتراضات آتی عبارت است از: توده ای بودن، بکارگیری فناوری های پیشرفته تر و آشتی ناپذیری.
بیش از یک دهه پس از شورش مردمی ۲۰۱۱، جامعه های عربی پس از تحمل امواج بی امان فشارها علیه انقلاب، اینک در وضعیت رکود و خستگی بسر می برند. از یک طرف مردم عادی خسته شده اند و دیگر جذب هیچ نوع ایدئولوژی نمی شوند چون هیچ گونه ای از ایدئولوژی برایشان جذابیت ندارد؛ آنهایی هم که قصد حرکت دارند با سرکوب دائمی روبه رو هستند. از طرف دیگر نخبگان سیاسی پراکنده شده و با حفظ وضع موجود در پی تأمین منافع خود هستند.
رکود و رخوتِ فعلی عوامل زیادی دارد: اول از همه و تلخ تر از هر عامل دیگری، سرخوردگی از دموکراسی است. تونس بهترین مثال است. ادامه فسادهای فراگیر و ناکارآمدی حکومت های پس از انقلاب ۲۰۱۰، و سرکوب و تضعیف جوامع مدنی از دیگر عوامل رکود و رخوتِ جاری در کشورهای عربی است.
ضد انقلاب در کشورهای عربی به دنبال ناامید کردن مردم از دموکراسی و تبلیغ به سود اقتدارگرایی است. ضد انقلاب سعی می کند از فقدان جذابیت ایدئولوژی های گوناگون برای مردم سوءاستفاده کند. از این رو ایدئولوژی چپِ قدیمی و اسلامگرایی را تحقیر میکند و با ایجاد اختلاف در میان طرفدارانِ دموکراسیخواهی، سعی کرده است تندروی، منازعه و تشدید خشونت را به عنوان نتایج پیگیری حقوق سیاسی و اهداف دموکراسیخواهانه وانمود کند.
از نظر حکومت هایِ کشورهای عربی، دموکراسی به درد جوامع عرب نمی خورد و نتایج آن به مراتب زیان بارتر از اقتدارگرایی است. یک استدلال آنها علیه ایده انقلاب در کشورهای عربی این است که حکومتهای اقتدارگرا از راه اجرای طرحهای اقتصادی بزرگ و عامالمنفعه، وظیفه نوسازی در کشورهای خود را بر عهده دارند در حالیکه از نظر آنها دولتهای دموکراتیک فقط مملکت را به طرف خصوصی سازی بیشتر هدایت میکنند. از نظر این حکومتها، نتایج اقتصاد نئولیبرالیستی برای کشورهای عربی سرابی بیش نیست.
مشکل حکومتهای اقتدارگرا این است که اولا فاقد منابع مالی کلان برای اجرای پروژههای بزرگ اقتصادی هستند. ثانیاً فاقد توان گفتوگو با مردم خود هستند. مخاطب اولیه و اصلی آنها برای استدلالهایشان در درجه اول کشورهای غربی و سپس اقلیتی اندک از مردمشان هستند که از مزایای حکومت فعلی برخوردارند. امروزه اغلب حکومتهای عربی بهصورت غیرواقع بینانهای، ارتباطی با مردم در جوامع خود ندارند. این حکومتهای اقتدارگرا نتوانستهاند چارچوب مشخصی در راستای تحقق عدالتِ بیشتر یا اقتصادِ متعادلتر ارائه کنند. طرحهایی که این حکومتها مد نظر دارند غالباً توسط مشاوران غربی تهیه شده است و این طرحها ارتباطی با نیازهای اساسی مردم عادی و بیمههای اجتماعی اولیه ندارند. توضیحات مسئولین حکومتهای عربی با استفاده از پاور پوینت، غالبا بهمنظور جذب دیپلماتهای غربی و نهادهای مالی بین المللی انجام می گیرد. آنها تلاش نمیکنند پیوندی اساسی با مردم خود برقرار کنند هرچند این پیوند در قالب نظامی مستبدانه باشد. اقلیتی از مردم که با منافع هیأت حاکمه پیوند خوردهاند از نظر ثروت، طبقه اجتماعی و مکان زندگی از اکثریت قاطع جمعیت که مشتمل بر فقرا، کارگران و مهاجرین هستند جدا شده اند.
کمکهای خارجی دیگر جوابگو نیست. اغلب اقتصادهای عربی متکی به کمکهای خارجی شده است. در بسیاری از کشورها مثل مصر، اردن و لبنان چنین کمکهای مالی برای زنده ماندن شهروندان ارائه میشود و اگر این کمکها قطع میشدند اقتصاد این کشورها طی ده سال گذشته فروپاشیده بود.
نظامهای اقتدارگرا نتوانستهاند آرمان شهری را برای مردم خود ارائه کنند. آنها سبب خشم خاموش و ناامیدی مردمان خود شدهاند؛ مردمانی که آماده می شوند یکبار دیگر به خیابانها بریزند. دوره رخوت فعلی بیش از این دوام ندارد؛ بحرانهای تازه در حال وصل شدن به همدیگر هستند که موج تازهای از فعالان و معترضان را وادار خواهد ساخت علیه محدودیتها اقدام کنند.
تونس شاهد عقبگرد در انتقال دموکراتیک بوده در حالیکه فرایند آزادسازی سیاسی در مغرب از نفس افتاده است. بگومگوها در اغلب کشورهای عربی درباره تغییرات سیاسی، بطرف مطالباتی پیشپا افتاده و مربوط به زندگی روزمره مثل فساد و حاکمیت قانون هدایت شده است.
جریان ضد انقلاب علیه قیامهای مردمی در کشورهای عربی هدفش جلوگیری از دمیدن روح تازه به دموکراسی بوده است. اقتدارگرایی های عربی که خود را از پیامدهای قیامهای 2011 – 2012 رها کردند از راه تشدید سرکوب، درصدد تضعیف روحیه هواداران دموکراسیخواهی در این کشورها برآمدهاند. ایراد مُهلک این حکومتها این است که خیال میکنند چون از قیامهای 2011 – 2012 نجات یافتهاند دیگر خطری از ناحیه جنبشهای مردمی متوجه آنها نیست در حالیکه اشتباه فکر میکنند. خاطرات شکست انقلاب در ده سال پیش میتواند با خواستهها و شورشیان نسل جدید پیوند خورده است و میتواند به تغییرات منجر بشوند.
یکی از اقدامات این حکومتها به حاشیه بردن مسأله فلسطین و حمایت از حکومتهای دیکتاتوری بوده است. این حکومتها تا اینجا هدفشان مهار امواج دموکراسیخواهی در منطقه بوده است که البته تاکنون موفق بودهاند اما از این به بعد در ایجاد یک نظام متعادل و باثبات اقتدارگرا ناکام خواهند شد.
ائتلاف سعودی – اماراتی که منشأ هدایت انگیزههای ضد انقلابی در جهان عرب است پس از انجام برخی اقدامات که جلب توجه جهانی به این کشورها را سبب شده است به مراتب محتاطتر و عصبیتر شدهاند. این رژیمها بطور قابل ملاحظه ای در پی انحراف افکار عمومی داخلی و خارجی به طرف مسائلی در خارج از کشورهای خود هستند؛ مثلاً با جنبشهای فرا راست در اروپا رابطه نزدیک برقرار کردهاند و تلاش میکنند به منظور تحریک احساسات علیه اسلامگرایی، خود را به عنوان واحههای نوسازی و پیشرفت در جهان عرب وانمود کنند.
هر چند روشنفکران و فعالان عرب بر این باورند که غرب نمی تواند الگو باشد ولی دستکم آن را نمونهای از حکومتداری منصفانهتر قلمداد می کنند؛ با اینحال رهبران فعلی در کشورهای عربی غالباً موفق شدهاند همکاری و همنوائی مجموعه ای از مسئولین حکومتی و سیاستمداران غربی برای سرکوب و مهار دموکراسی خواهی در کشورهای متبوع خود را جلب کنند.
غرب در حالی متوجه فقدان دموکراسی در جهان عرب (پس از انقلابهای ده سال پیش) شده که خود، گرفتار رشد جریانات راست افراطی شده است. رشد جریانات راست افراطی در غرب سبب تقویت ضد انقلاب و افول حمایت از مطالبات دموکراسی خواهی در جهان عرب شده است. کشورهای غربی اینک با ناامیدی از تحقق دموکراسی در کشورهای عربی، نگران ثبات در این کشورها هستند.
برخی مردم عرب، مهاجرت را به عنوان تنها راه حل برای خود برگزیدهاند ولی آنهایی هم که ماندهاند قصد ندارند ساکت بمانند. با توجه به روند فزاینده بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، حدس زده میشود موج دیگری از تحرکات مردمی در راه باشد.
بحران شماره یک در کشورهای عربی تغییرات جمعیتی است که هیچ دولتی توان توقف آن را ندارد. دو سوم جمعیت کشورهای عربی زیر ۳۰ سال سن دارند. این جمعیت جوان، الهام پذیرتر از پیشینیان هستند. نسل جوانِ ده سال پیش، اولین موج از قیامهای مردمی در منطقه را به راه انداخت. آنها بوسیله ابزارهای نوین فناوری به همدیگر وصل شده و از نظر سیاسی باهوش تر بودند. اکنون در میان نسل جوان عربی، گروهی از فعالان اصلاح طلب ظهور کردهاند؛ جوانانی که حاضر به پیروی کورکورانه از الگوهای غربی نیستند و در پی یافتن راه حل های بومی برای مشکلات، دردها و آلام خود هستند.
خاورمیانه بالاترین نرخ بیکاری جوانان در دنیا را دارد: 30 درصد. ناکارآمدی نظامهای آموزشی، بحران های اقتصادی، بیکاری، بحرانهای زیست محیطی ناشی از تغییرات آب و هوایی، کم آبی، آلودگی هوا و گرمایش زمین از جمله مشکلات و بحرانها در این منطقه است.
اسلامگرایی در فرایند و تجربه انقلابهای عربی شکست خورد و دیگر خواست و مطالبه مردمی در کشورهای عربی نیست. ناتوانی اسلامگرایی در ارائه جایگزین معتبر برای حکومتهای پیشین نقطه عطف مهمی بوده است. اسلامگرایان در انجام تغییرات اجتماعی ناکام شدند. مهمترین جنبشهای اسلامی مانند شاخه های اخوانالمسلمین در کشورهای عربی غالباً بخاطر پیرسالاری ارتباط خود با جوانان را از دست دادهاند. وضعیت حکومتداری شاخههای مختلف اخوانالمسلمین در کشورهای عربی مثل همدیگر بوده؛ و رویکرد و نگرش اقتصادی آنها نئولیبرال بوده است.
آنها نتوانستند در مقولاتی همچون تحقق عدالت در یک کشور تحت حاکمیتِ اسلامگرایان، هیچگونه برنامه و چشمانداز روشنی ارائه کنند. اسلامگرایان در فرافکنی ناکامیهای خود در حکومتداری، تمامی تقصیرها را به گردن «دولت عمیق» در کشورهای متبوع خود انداختند در حالیکه از نظر اغلب مردم، وضعیت احزاب اسلامگرا در کشورهای عربی وضعیتی بهتر از احزابی رام در دستان حاکمان این کشورها نیست. منظور این است که شاخههای اخوانالمسلمین مثل احزابی عمل کردهاند که در تمکین از حاکمان واقعی این کشورها تفاوت چندانی با دیگر احزاب اپوزیسیون قانونی نداشتهاند.
یک واقعیت مهم در کشورهای عربی این است که اغلب رژیمهای عربی طی دهههای گذشته با اتخاذ رویکردهای اسلامی در اغلب شئون اداره جامعه، عملاً اسلامگرایان را خلع سلاح کردهاند. وضعیت فعلی به معنی پایان اسلامگرایی نیست بلکه در واقع بخاطر لحاظ شدن نگرشهای اسلامی در اداره امور جامعه توسط حکومتهای عربی، گروههای اسلامی زین پس نمیتوانند خود را به عنوان تنها نماینده اسلامخواهی و تنها معیار تحقق اسلامی شدن در جامعه معرفی کنند.
هرچند فضای مجازی نقش مهمی در آغاز و شعلهور شدن بهار عربی در سال ۲۰۱۰ داشت اما اینک بخاطر تسلط کامل حکومتهای عربی بر فضای مجازی و اینترنت، این محیط برای جوانانِ خواهان تغییر در کشورهای عربی امن نیست. اغلب حکومتهای عربی، فعالانِ فضای مجازی را با توسل به مجموعهای از مقررات محدود کرده اند. اقدام این حکومتها صرفاً ممانعت از دسترسی به فضای مجازی نبوده است بلکه اکوسیستمی از کنترل و جاسوسی را در فضای مجازی ایجاد کردهاند که از جمله شامل هک کردن، بستن برخی فضاهای مجازی، مکانیابی فعالیتها در فضای مجازی، ایجاد پلیس فضای مجازی، باجگیری سیاسی و قضایی کردن پروندههای فعالیت در فضاهای مجازی میشود.
تبدیل برخی کشورهای عربی به عرصه رقابت میان شبهنظامیان غیرسیاسی شدن مردم در برخی از این جوامع را باعث شده است. شبهنظامیان به عنوان بازیگران غیر دولتی، برخی خدمات عمومی نظیر تأمین امنیت و آموزش برای طرفداران خود را فراهم میکنند. این کشورها میان حکومتی ضعیف و شبه نظامیان گیر افتادهاند./یک حرف از هزاران
منبع: لوموند دیپلماتیک / برگردان و چکیده: سید قاسم ذاکری
نظر شما :