تبتی که در دام رویاهای ماست
غرب در ماه مارس فرصتی به دست آورد تا رویاهای فانتزی خود را درباره تبت و همچنین هراس خود را از قدرت رو به فزونی اقتصاد چین در قالب اخبار جهان منتشر کند و کشاکش قدرتی را در این منطقه به تصویر بکشد که با آن چه در حقیقت در تبت رخ داد کاملاً متفاوت است. این قضیه نشان میدهد که ما باید بیاموزیم که به گونهای دیگر به تبت و چین بنگریم.
تمام گزارشهای رسانهها که در این مدت منتشر شده است روایتی از تحولات تبت را به مخاطب تحمیل میکند که داستان آن به طور خلاصه به این قرار است: جمهوری خلق چین که تبت را در سال 1950 به طور غیر قانونی اشغال کرده است، طی دهههای متمادی با توسل به شیوههای خشونتآمیز و برنامهریزی شده نه تنها کوشیده است مذهب بوداییان تبت را از آنها بگیرد بلکه تلاش کرده هویت تبتیها را نیز به عنوان انسانهای آزاد و مستقل از آنها سلب کند. موج اعتراضهای ماه مارس تبتیها نیز به همین طریق و با توسل به نیروی قهریه پلیس و ارتش چین سرکوب شد. اکنون از آن جایی که چین امسال مشغول هماهنگی و مقدمهچینیهای نهایی برای برگزاری بازیهای المپیک 2008 پکن است، این وظیفه همه ماست تا به عنوان انسانهای آزادیخواه و طالب دموکراسی تا جای ممکن به چین فشار بیاوریم تا آن چه را که تبتیها سلب کرده و ربوده است به آنها باز گرداند. در چنین شرایطی نباید اجازه داد کشوری که چنین سابقه و کارنامه سیاهی در زمینه حقوق بشر دارد [چین] با برگزاری بازیهای معتبر المپیک چهره خود را تطهیر و پاک کند.
در این میانه پرسشهایی نیز در ذهن مخاطبان شکل میگیرند که دولتهای ما در این زمینه چه واکنشی نشان خواهند داد؟ آیا مانند اغلب اوقات به عملگرایی در حوزه اقتصاد بسنده خواهند کرد یا این بار قدرت خود را متمرکز کرده و عالیترین ارزشهای اخلاقی و سیاسی را فراتر از منافع کوتاه مدت اقتصادی خواهد نشاند؟
اما در واقع به رغم این که نمیتوان منکر اعمال خشونتآمیز و مخرب چین در تبت طی قریب 60 سال گذشته شد، چیزی در این میان وجود دارد که تصویر ساده مبارزه و مجادله «مردان خوب علیه مردان بد» را در معادلات و کشاکشهای چین و تبت خدشهدار میکند. آن چه در ذیل میآید نه نکته از جمله نکاتی است که هر کس که میخواهد درباره تبت و رویدادهای اخیر این منطقه قضاوت کند، باید آنها را به خاطر داشته باشد:
1 – تبت که تا سال 1950 منطقه آزادی به شمار میرفته و تحت سلطه چین نبوده است ناگهان و یک شبه به تصرف نیروهای چین در نیامده است. تاریخ روابط چین و تبت تاریخی طولانی و پیچیده است که طی بخش اعظم آن حکومت چین به مثابه قیم، یعنی حاکم و پاسدار حکومت محلی تبت عمل کرده است کما این که نیروهای ضد کمونیست کومینتانگ [نیروهای ناسیونالیست چین که پیش از پیروزی انقلاب کمونیستی 1949 مائو تسهتونگ بر «جمهوری چین» حکومت میکردند] نیز مدعی حق حاکمیت چین بر تبت بودند. (ترکیب «دالایی لاما» برای مثال که از قرن چهاردهم به عنوان لقب عالیترین مقام مذهبی بودایی در بین بوداییان تبت به کار میرود از ترکیب دو کلمه «دالای» که در زبان مغولی به معنای «اقیانوس» است و واژه تبتی «بلاما» به معنی استاد تشکیل شده است). [سلسله یوآن که در فاصله سالهای 1260 تا 1370 میلادی بر چین حکومت میکرد توسط کوبلای خان نوه چنگیزخان مغول بنیان گذاشته شده بود و اشاره به ترکیب واژهای مغولی و واژهای تبتی در ترکیب «دالاییلاما» به نوعی نشان دهنده امتزاج فرهنگ چینی و تبتی تا امتزاج دو فرهنگ تبتی و مغولی].
2- تا پیش از 1950 تبت با تصویر آرمان شهر خیالی شنگریله [که جیمز هیلتون در کتابی به همین نام به تصویر کشیده] تفاوتی غیر قابل تصور داشت؛ تبت تحت نظام فئودالی بسیار ظالمانهای اداره میشد، متوسط عمر تبتیها 30 سال بود، و فساد و جنگهای داخلی در این منطقه غوغا میکرد (که آخرین نمونه جنگهای داخلی آن به جنگ بین دو فرقه رهبانی در سال 1948 باز میگردد که تا زمان رسیدن ارتش سرخ پشت دروازههای تبت ادامه داشت). نخبههای حکومتی و طبقه حاکم تبت پیش از 1950 از هراس ناآرامیهای اجتماعی که منجر به تجزیه تبت شود توسعه هر گونه صنایعی را در این منطقه ممنوع کرده بودند و در نتیجه تمام ابزار آلات فلزی مورد نیاز مردم ناحیه از هند وارد میشد. این مساله مانع از این نمیشد که طبقه حاکم فرزندانشان را به مدارس شبانه روزی بریتانیایی در هند نفرستاده و عواید حاصل از داد و ستدهای تجاریشان را با بریتانیا در شعبات بانکهای بریتانیایی در هند سرمایهگذاری نکنند. [این حقایق با تصویری که برای مثال در فیلم هفت سال در تبت در ذهن مخاطبان ساخته شده است در تضاد کامل قرار میگیرد].
3- انقلاب فرهنگی که طومار صومعههای تبتی را در دهه 1960 در هم پیچید در حقیقت انقلابی وارداتی از خاک چین نبود. این انقلاب فقط حدود 100 نفر از افراد گارد سرخ را با خود به منطقه تبت آورد و در واقع افرادی که صومعهها را به آتش میکشیدند بیشتر دستههای جوانان تبتی بودند.
4- از اوایل دهه 1950 سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا (CIA) به طور سازمانیافته و موثر در دامن زدن به شورشهای ضد چینی در ناحیه تبت نقش داشته است و به همین خاطر نگرانی پکن از تلاشهای خارجی برای برهم زدن ثبات و امنیت این منطقه نگرانی بیمورد و غیر منطقی نیست. [برای مثال نقش امریکا در قیامی که از سال 1956 در این منطقه آغاز شد و در نهایت با سرایت به لهاسا در سال 1959 از سوی دولت چین سرکوب شد چیزی نیست که حتی طرفهای آمریکایی آن را انکار کنند].
5- آن گونه که تصاویر تلویزیونی نیز نشان دادند آن چه در مارس گذشته در تبت اتفاق افتاد بر خلاف رویدادهای سپتامبر سال گذشته میلادی برمه که نمونه تظاهرات مسالمتآمیز «روحانی» راهبان تبتی علیه دولت خودکامه برمه (میانمار) بود، هیچ شباهتی به حرکتهای مسالمتآمیز نداشت بلکه تصاویری از گروههای اوباشی بود که مغازههای مهاجران عادی چینیتبار را به آتش میکشیدند و آنها را میکشتند. ما در حقیقت باید تظاهرات تبت را با همان معیارها و ارزشهایی بسنجیم که دیگر تظاهراتهای خشونتآمیز را: اگر تبتیها این اجازه را دارند که به چینیهای مهاجر و غیر نظامی و غیر مسلح حمله کنند چرا فلسطینیها نباید اجازه انجام اعمال مشابهی را علیه اسرائیلیهای ساکن در شهرکهای کرانه باختری داشته باشند؟
6- چین در توسعه اقتصادی تبت، توسعه زیر ساختها، و بهبود نظام آموزشی و خدمات بهداشتی و پزشکی سرمایهگذاری گستردهای انجام داده است. به رغم استیلای نظام مستبد چین بر منطقه تبت که نمیتوان آن را انکار کرد، طبقه متوسط جامعه تبتی هرگز در طول تاریخ از استاندارد زندگی نظیر آن چه امروزه نصیباش شده بهرمند نبوده است. میزان فقر در استانهای توسعه نیافته و روستایی غرب چین هماکنون به مراتب بیشتر از ناحیه خود مختار تبت است.
7- در سالهای اخیر دولت چین استراتژی خود را در قبال تبت تغییر داده است: امروز مذهبی که سیاستزدایی شده باشد در چین نه فقط تحمل میشود بلکه از آن حمایت نیز میشود. محول کردن بیشتر امور به خود تبتیها و اتکای چین به اجرای نوعی عمران اقتصادی در مناطق تحت نفوذ خود [از جمله تبت] موجب شده است تا لهاسا، مرکز این ناحیه خود مختار، طی سالهای اخیر به یکی از مراکز «سرمایهداری» نوین چین با مختصات توسعه افسار گسیخته غربی تبدیل شود که در خیابانهای آن میتوان پارکهایی به سبک والتدیزنی غربی البته با موضوعات مذهبی بودایی و بارهای تمرین موسیقی متعدد را مشاهده کرد که برای جذب گردشگران غربی این ناحیه برپا شدهاند. تصاویر رسانههایی که سربازهای خشن ارتش چین را نشان میدهند که راهبان بودایی را وحشتزده کردهاند چیزی را که بیش از همه پنهان میکند تحول اجتماعی و اقتصادی غیر قابل اغماض منطقه تبت به شیوه آمریکایی است. تا یک یا دو دهه آینده تبتیها هم تا سطح شهروندان متوسط آمریکایی در ایالات متحده تنزل شان خواهند یافت.
در واقع به به نظر میرسد که دولت کمونیست چین نیز «درس بزرگ» را آموخته است: قدرت سرکوبگر پلیس مخفی، اردوگاههای کار اجباری، و گارد سرخ که بناهای تاریخی [صومعههای تبت] را ویران میکرد در مقایسه با سرمایهداری افسار گسیخته که تمام مظاهر فرهنگ و روابط سنتی را از بین میبرد تا چه اندازه میتواند کارآمد باشد؟ چینیها امروز کاری را انجام میدهند که غرب همیشه انجام داده است، همان کاری که برزیلیها در آمازون انجام دادند یا روسها در سیبری و ایالات متحده در مرزهای غربی خود.
8- دلیل اصلی که موجب شد عده کثیری از غربیها در تظاهرات ضد چینی [هنگام عبور مشعل المپیک از شهرهایی مانند لندن، پاریس، و سنفرانسیسکو] شرکت کنند دلیلی ایدئولوژیک بود: بودیسم تبتی که به طرزی استادانه با چهره و شخصیت دالایی لامای چهاردهم آمیخته شده است یکی از منابع و مراجع اصلی فلسفه روحانی مشرب لذتطلبی به شمار میرود که به ایدئولوژی غالب در غرب امروز تبدیل شده است. شیفتگی ذهنی ما نسبت به تبت که ناشی از این طرز فکر است تبت را به محلی اسطورهای در تفکر ما تبدیل کرده است که آرزوها و امیال ما در آن تحقق پیدا میکند. زمانی که مردم به عزای زایل شدن شیوه اصیل زندگی تبتی مینشینند، به تنها چیزی که نمیاندیشند تبتیهای واقعی و اصیل است: آنها در واقع میخواهند که تبتیها به نیابت از ما و تمام دنیای امروز شیوه اصیل زندگی روحانی را در پیش بگیرند و بگذارند ما با خیال آسوده از پاسداری «روحانیت اصیل» به زندگی جنونآمیز مصرفگرایی خود ادامه دهیم.
ژیل دولوز، فیلسوف مینویسد: «اگر در رویایی دیگری به دام افتاده باشید در حقیقت گم شدهاید.» افرادی که در تظاهرات ضد چینی تابلوهایی حمل میکردند که روی آن شعار رسمی بازیهای المپیک پکن یعنی «یک جهان و یک رویا» به «یک جهان و رویاهای بیشمار» تبدیل شده بود، در تغییر این شعارها محق بودند اما چیزی که باید به خاطر داشته باشند این است که خود آنها در واقع میخواهند که تبتیها را در رویای خود زندانی کنند و این رویای غربی بیتردید تنها رویای این دنیای یگانه نیست.
9- اگر رویداد یا هر چیز بدیمن و نامطلوبی در چین امروز هست قطعاً جای دیگری غیر از تبت باید به دنبال آن گشت. چین اکنون مدتهاست که از مقطع «انفجار سرمایهها» عبور کرده است و امروز تحلیلگران بسیاری از خود میپرسند دموکراسی که پیامد طبیعی سرمایهداری است کی به چین خواهد رسید.
نظر شما :