سردرگمی گفتمانی اعتدال و نابسامانی مدیریتی
چرا اعتدال نتوانست در قواره گفتمان تثبیت شود؟
دکتر عبدالرحمن ولایتی، پژوهشگر روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: یکی از المان ها و عناصر مهم و بنیادین ساحت زیست سیاسی بشریت در فرم اجتماع انسانی و یا به اصطلاح معمول و مرسوم کلمه، جامعه انسانی گفتمان است. گفتمان در مقوله امر سیاسی چنان حایز درجه اهمیت است که به امر سیاسی در چارچوب فعالیت های تشکیلاتی و حزبی معنا و اصالت داده و آن را هویت دار می کند و زمانی که امر سیاسی صاحب هویت شد در واقع ترجمه آن از فاز تیوریک و نظر به فاز اقدام و عمل به راحتی امکان پذیر می شود در واقع به بیان مهندسی، سیاست و امر سیاسی در فرم گفتمانی، سیستماتیزه شده و حالت مکانیزاسیون پیدا می کند و در فرایند سیستم و مکانیزاسیون است که اهداف و اسناد استراتژیک توسعه جامعه در قالب mission (ماموریت) و visson (چشم انداز) حصول به نتیجه مطلوب را امکان می یابد.
گفتمان فارغ از اینکه بنا به دلایلی امروزه نقل هر محفل و انجمنی شده و عرضه به حراج شده است. بالذات و فی نفسه یک مفهوم و عنصر اصالتمند در حوزه آکادمیک است که به تعریف و تببین آن، در دامنه جمله و عبارت و پاراگراف نمی توان اکتفا کرد چرا که خود گفتمان و حوزه گفتمانی یک فصل مستقل دانشگاهی در دیسیپلین علوم سیاسی و اجتماعی است که شاید به سختی بتوان برای فهم عموم در یک عبارت یک جمله ای چنین اشاره کرد که "نظام معنایی که باورهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جوامع انسانی را تشکیل می دهد."
در واقع یک جریان سیاسی زمانی که برای تصدی و مدیریت امور جامعه خود در قالب تشکیلات با احزاب مرتبط به جریان خویش برای جذب آرای عمومی جامعه فعالیت می کند به نوعی مستقیم یا غیرمستقیم چکیده گفتمان خود را برای تفهیم افکار عمومی به نمایش می گذارد و مردم آن را با چاشنی احساس و هیجان در فرم شعارهای انتخاباتی لمس می کنند و بر مبنای سلیقه و ذائقه خود در انطباق با همین شعار انتخاباتی که جلوه هیجانی گفتمان است دست به انتخاب سلیقه خواهان خود برای مدیریت امور کلان جامعه می زنند.
در این بین و با توجه به مقدمه فوق که اشاره جزئی به کلیات گفتمان بود به زعم نگارنده در میان دولت هایی که از همان اول انقلاب زعامت امور دولتی را بر عهده داشته اند دولت تدبیر و امید تنها دولتی است که به واقع دچار حیرانی گفتمانی بوده و قسمت اعظمی از نابسامانی های مدیریتی از همین عارضه عدم تثبیت و باور گفتمانی نشأت می گیرد. این دولت زمانی که با کاندیداتوری شخص آقای روحانی پا به عرصه رقابت گذاشت از هیچ عقبه و رزومه تشکیلاتی و جریانی برخوردار نبود و تنها دکتر روحانی در قواره کاندیدا با عقبه فردی یک دولتمرد و رجل کلاسیک سیاسی که عهده دار مسوولیت های کلان امنیتی و سیاسی بود با همراهی تنی چند از دوستان همفکر خود پا به عرصه رقابت کرسی ریاست جمهوری گذاشت. در واقع در برشی روشنتر می توان خاستگاه قوام و هماهنگی مجموعه دکتر روحانی را همان مرکز استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام عنوان کرد که بعد از فتح کرسی رقابت اکثر همراهان و دوستان رئیس جمهوری در مرکز در کرسی وزارت جلوس کردند و این تحقیقا مبین موضوع است.
در واقع می شود اینطور بیان کرد که دکتر روحانی با عقبه جریانی راست محافظه کار از شاخه تشکیلاتی روحانیت مبارز با تنی چند از دوستان مرکز استراتژیک که به نوعی شالوده ذهنی و فکری شان راست ارتدوکس بود دولت خود را تثبیت کرد ولی پیروزی و موفقعیت خود را کاملا مشهود مدیون کاریزمای مرحوم هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام خاتمی بود که پایگاه آرای ایشان نیز به طور مشهود و از زاویه سلبی برخاسته از گفتمان اصلاحات بود. یعنی به بیانی بهتر دکتر روحانی با فرم شخصیت سیاسی راست با یک شگرد انتخاباتی و چرخش به چپ و تاکید بر عناصر گفتمانی اصلاحات با اجماع رجال و پایگاه مردمی گفتمان چپ اصلاحات کلید پاستور را به دست گرفت و مجددا با یک تاکتیک، گفتمان حاکم بر کابینه خود را "اعتدال" نامید که برای همگان گنگ و نامعلوم بود و بر محور همین شبه گفتمان به اصطلاح اعتدال کرسی های مدیریتی کابینه اش را از وزارت تا استاندار و فرماندار و مدیران کل ارنج کرد و درست همین فرم انتخاب کابینه آغاز نشت نارسایی های دولت را رقم زد و ترک ها و گسل های ناملموس در پستوی مدیریت ها روند نارسایی ها را کلید زدند.
دولت روحانی که در انتخابات 92 در یک فضای رخوت سیاسی و نبود رجال خاص کاریزماتیک که قاطبه پایگاه مردمی را ایجابا با خود همراه کند با اتکا به کاریزمای سلبی رجال اصلاحات و شخص مرحوم هاشمی سکان دولت را به دست گرفته بود در فضای هیجانی و حماسی انتخابات در مناظره با رقبا و مصاحبه و سخنرانی های انتخاباتی اش، عناصر گفتمانی چپ اصلاحات را که کاملا مغایر با عقبه تشکیلاتی و سیاسی شخص خود بود به وام گرفت و به شکل محسوس در فرم یک رجل سیاسی چپ اصلاحات نمایان شد و در این میان جریان اصلاحات که همه آبروی گفتمانی خود را در میان افکار عمومی به ضمانت گذاشت تا دکتر روحانی را بر کرسی پاستور بنشاند از منتخب خود در قامت رئیس جمهور انتظار داشت با انتخاب افراد مقید به گفتمان اصلاحات فضای مدیریتی را به تناسب گفتمان پیش ببرد که این اتفاق و انتظار در عمل دچار نوسان شدید شده و به نحوی از دست رفت و انتخاب افراد متخصص و متعهد گفتمانی که به مانفیست انتخاباتی ایشان پایبند باشند و اعتبار گفتمان را در میان آرای مردمی و افکار عمومی صیانت کنند بلاخص در مراکز استانها از هم پاشید و به یک فضای محدود دوستانه متشکل از انواع و اقسام گرایشها و دیدگاه ها بدل شد که نتیجتا به وضوح عارضه این شلختگی گفتمانی به عرصه مدیریت نهادهای اقتصادی رسیده و منجر به چالشی بزرگ برای دولت شد و از اعتماد پایگاه مردمی به شدت کاسته شد. در واقع جریان اصلاحات به اصطلاح خیابانی گفتمان خود را به پای دولت اعتدال قمار کرد و باید قبول کرد که سربلند از این آزمون بر نیامد.
دولت اعتدال با رهبری روحانی در کسوت رئیس جمهوری ارتباط حسنه با دولت ایالات متحده آمریکا را به عنوان یک دولت هژمون بی رقیب و رتق و قتق کدورت های چندین ساله با آن را پارادایم توسعه هم جانبه کشور تعریف کرد و در همین راستا همه زوایای پارادایمیک توسعه تعریفی خود را در سبد سیاست خارجی قرار داد که به پروژه برجام موسوم شد. البته در گام های آغازین پیشروی قابل قبولی داشت ولی با تغییر فضای گفتمانی حاکم بر کاخ سفید و حضور دونالد ترامپ با رویکرد نیولیبرال همه معادلات دولت روحانی به هم ریخت و پارادایم دولت اعتدال به یکباره با خروج آمریکا از برجام به نوعی اعتبار خود را از دست رفته دید و اکنون در وضعیت بغرنج خود بسر می برد و در طی فرآیند بدگمانی های آمریکا نسبت به دولت جمهوری اسلامی ایران و اجرای پروژه فشار حداکثری، دولت اعتدال چاره ای جز عقب گرد و عبور از منشور پارادایمیک خود نداشت و مصادیق آن را به وضوح در مواضع دولت از زبان دکتر روحانی و ظریف در حمله به سیاست های شدیدا خصمانه ایالات متحده آمریکا می توان مشاهده کرد.
نتیجتا می توان گفت که دولت اعتدال بدون پشتوانه گفتمانی و در یک حالت پارادایمیک تعادل ارتباط با دولت هژمون آمریکا، خود را در کرسی قوه مجریه تثبیت کرد ولی در میدان عمل جاده ترسیمی چنان با موانع و دست انداز برای ایشان روبه رو شد که به واقع آه از نهاد دولتیان برید و عملا تنها یک گزینه پیش رویشان قرار داد و آن همانا عبور و عدول از پارادایم تعریفی شان بود که منجر به تمرکزدایی از نظارت دولت بر هماهنگی و انسجام مدیران کابینه از مرکز تا پیرامون شد و این همان حیرانی و سرگردانی گفتمانی دولت اعتدال است که گریبانگیرش شده و منجر به مشکلات و نارسایی های مدیریتی شده است به جهت اینکه گفتمان واحدی که بطور نسبی مدیران و مسوولان دولت را حول محور خود گرد آورده و مسیر توسعه خود را تعریف کند شکل نگرفته است و هر مدیری در مجموعه خود راه و گفتمان مستقلی را که به نوعی متاثر از آن بود را در پیش گرفته است و حوزه مدیریت های دولتی همان قاعده شلم شوربا شده است. مدیری کنش و عملکردش در گوشه ای از مجموعه دولت یادآور دولت سابق مهرورز بوده و مدیری دیگر در یک فرم نوستالژیک آیینه ای تمام نما از دولت سازندگی و توسعه سیاسی است و این همان شلختگی گفتمانی است که دولت را به عینه در باتلاقی از نارسایی ها فرو برده است اکنون باید منتظر ماند و نظاره نشست تا چه تدبیری در پی این پارادایم مسلول کارگر افتد.
نظر شما :