پنجمین بخش از کتاب «غریبه»
سختی های نوشتن یک خاطره
دیپلماسی ایرانی: خاطرات زندانیان سیاسی در کشورهای مختلف که از حکومت های دیکتاتوری حاکم بر کشورهای خود در رنج و عذاب بوده اند، آموزنده است. علاوه بر اطلاعاتی که نویسنده یا گوینده خاطره از وضعیت شخصی خود و کشورش می دهد، بیانگر رفتارهای دیکتاتورهای حاکم بر آن کشور نیز هست. دیکتاتوری ها در منطقه ما همچنان حضوری پررنگ و سرکوبگر دارند. یکی از این کشورها مغرب است، کشوری پادشاهی که از زمان تاسیسش تا کنون به شیوه سلطنتی و استبدادی اداره می شده است. اگر چه این کشور در سال های اخیر، به ویژه بعد از دوره موسوم به بهار عربی، سلسله اصلاحاتی را در دستور کار خود قرار داده و به گواه مجامع بین المللی موفقیت هایی نیز داشته است، اما استبداد در این کشور ریشه دارد و هنوز بسیاری از فعالان مدنی از آن رنج می برند. اما گویا دوره استبداد در زمان ملک حسن، پادشاه سابق این کشور شدیدتر و سنگین تر بوده است. کتاب پیش رو با عنوان "غریبه" (الغریبه) خاطرات زنی است که پدرش رئیس ستاد ارتش بوده اما اتهام کودتا متوجهش می شود و به همراه خانواده اش به زندان ابد محکوم می شود. آقای ژنرال در زندان می میرد ولی دختر که از خردسالی به زندان وارد شده به همراه خانواده اش در زندان به زندگی خود ادامه می دهد. آن دختر «ملیکه اوفقیر» است که بعد از آن که مورد عفو قرار می گیرد و بعد از 20 سال از زندان آزاد می شود، و بعد از آن که از مغرب به فرانسه می رود، شروع می کند خاطرات دوران زندان خود را به رشته تحریر در می آورد.
آن چه پیش روست و دیپلماسی ایرانی قصد دارد آن را هر هفته به طور مرتب منتشر کند، ترجمه خاطرات ملیکه اوفقیر است. در این جا بخش پنجم آن را می خوانید:
ملیکه با شور این دو مرد ]پدرش و ملک حسن، شاه مغرب[ را دوست داشت. برایش امکان نداشت از میان آنها یکی را انتخاب کند و با وجود دردی که از آنها داشت، نمی توانست ازشان متنفر شود. زمانی که در طول سال های زندان به ملک حسن دوم فکر می کرد، اعتماد به کس دیگری را مقدم نمی شمرد. گویی که گمان می کرد با فکر به محبت دیگری در قلبش به او خیانت می کند. در حالی که او را چیزی از جلاد نمی دیدند. ملیکه در دست مردی بود که مراقبتش می کرد.
سرنوشت استثنائی ملیکه سبب شد تا به جایی برسد، با وجود این احساس، شجاعانه برای یک تراژی قدیمی به مصاف او برود. توطئه، خیانت، مرگ خشونت آمیز، انتقام، بی رحمی: این حوادث اضطراری در حالی اتفاق افتادند که گویی از زمانی دیگر فرایند زندگی او را ساخته بودند. دادگاه های پادشاهی نمایشی بودند که برای بسیاری از هنرمندان مثل جادویی پوچ است. همه آن چه درباره شان برای من گفت مرا جادو کرد، و همچنان چیزی نمی دانم برای این که همچنان آغاز سرنوشتش است.
زمان نهار خوردنمان طول کشید. دوست نداشتم بروم. ملیکه بر بازی همه دوره ها و افراد تسلط داشت. به طور متناوب زنی مسن یا کودک می شد، در کمتر از یک لحظه از خنده به گریه و اشک ریختن می افتاد.
در گذشته از او خواسته شده بود که داستانش را بنویسد. همه پیشنهادها را رد کرده بود. می خواست که احساس امنیت کند. و در موقعیت غیرمنتظره ای، باور کرد که شریکی نمونه پیدا کرده است. با یکدیگر به تازگی آشنا شده بودیم اما احساس می کردیم که ارتباطی هست که میان ما رفاقت و متنانتی را ایجاد می کند. به مرور، در طول ماه های آینده مرا می آزمود. و بدون این که آن را بدانم، از «آزمایش های» تعیین کننده در نظر او گذشتم. ملیکه از خیانت بسیار می ترسد، به گونه ای که می خواهد در هر لحظ به دوستی ای که با دیگران دارد اطمینان پیدا کند.
جان – کلود فاسکیل، که از او میزبانی کرد، او را راضی کرد که توجه زیادی به نوشتن پیدا کند. امور میان آنها به آسانی پیش رفت. معلم بزرگ به انتشارات گراسیه او را معرفی کرد، از چشمان حزین ملیکه و داستانی که خوب از آن خبر داشت متاثر شده بود، شیفته جادو و هیبتش شده بود، به صراحت، تنها پرسشی که در ذهنش الهام شده بود را پرسید. پرسشی که برایش روشن می کرد که مقصود تحقیق در «گذشته» برای انتشار نیست، و این مرد برجسته قبل از محاسبه هر چیز به فکر سلامتی اوست.
- آیا مطمئنی که نوشتن این کتاب و انتشار آن باعث آزار تو و خانواده ات نخواهد شد؟
حسن دوم همچنان زنده بود و همچنین با مشت آهنین کشورش را در مشت داشت. مثلا کتاب نسل پیرو در مغرب ممنوع بود. و باعث شد ناشر آن، آنتوان گالیمار، که به مناسبت نمایشگاه کتاب به کازابلانکا سفر کرده بود، برای سه روز در هتل اقامت اجباری داشته باشد. این یعنی این که ما مخاطرات را برآورد می کنیم. تصمیمی گرفتیم که تنها نزدیکانمان از راز آن با خبر شوند. و از حیله های هوشمندانه ای در طول مدت کامل سال برای گفت وگو درباره کتابمان از طریق تلفن استفاده کردیم. در هر صحبتمان از دو ضبط صوت استفاده می کردیم. و ناشر هوشیار ما، مانوئل کارکاسون، که در کل ماجراجوییِ نوشتن این کتاب بارها حمایت ارزشمند خود را نشان داد، دو نسخه از سی دی ها را در آرشیوش نگه داشت. شاید کار کودکانه احمقانه ای به نظر برسد: در فرانسه چه خطری وجود دارد؟ اما هیچ کس فراموش نمی کرد که ملیکه از کجا آمده بود، و چه رنج هایی کشیده بود، و قدرت سازمان امنیت مغرب، حتی خارج از کشور چقدر بالاست.
ادامه دارد...
نظر شما :