نبود راهبرد مشخص برای چگونگی مدیریت روابط ایران و عربستان
آیا سردار به عربستان میرود؟
صابر گل عنبری، کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: این روزها درخواست آقای موسویان از عربستان برای دعوت از سردار سلیمانی و دیدار با بن سلمان و حل بحران یمن نقل محافل رسانهای به ویژه کانالها و گروههای تلگرامی است. گویا ایشان حل این بحران را مقدمهای برای باز شدن گره کور روابط دو جانبه میداند.
آقای موسویان جدا از تجربه مسئولیتی خود تحلیلگری بنام و به اوضاع منطقه و سیاستهای عربستان و ایران واقف است، پس علی القاعده میداند که چنین امری ناممکن است؛ نه ریاض دعوت خواهد کرد و نه آقای سلیمانی به آنجا خواهد رفت. با وجود این، علت و انگیزه طرح چنین مساله ناممکنی را نمیدانم.
در حال حاضر ریاض با فشارهای سیاسی جهانی برای توقف جنگ علیه یمن مواجه است و این احتمال وجود دارد که این جنگ به نحوی کاهش یافته یا متوقف شود. حال آیا محمد بن سلمان این امتیاز را به غرب و اروپا خواهد داد که در مقابل آن پایههای قدرت خود را استحکام بخشد یا به ایران که در ازای آن خشم دولت آمریکا و لابی اسرائیلی را باید به جان بخرد و پایههای سلطه خود را در این وضعیت لرزانتر کند.
به نظر میرسد فضای کنشگری و کارشناسی درباره روابط تهران و ریاض بیتاثیر از فضای ابهامآلود رسمی در این خصوص نیست. واقعیت این است که ما هنوز راهبرد مشخصی برای چگونگی مدیریت روابط خود با عربستان نداریم. خود هنوز نمیدانیم با این کشور پادشاهی چکار کنیم؟ گفتگو کنیم و کنار بیاییم؟ یا این که روابط به همین شکل رها شود تا متغیرهای تاثیرگذار و مداخلهگر آن را به سمتی که خود میخواهند و ما نمیخواهیم ببرند.
این بلبشو اظهر من الشمس است. وقتی هم میخواهیم پیام صلح و آشتی بفرستیم چنان طعنه و لیچار پیوستش میکنیم که بهتر بود پیام نظامی میفرستادیم.
با این وضع به نظر فعلا راهبرد یا راه ناچار این است که عربستان راه خود را برود و ایران راه خود را.
واقعیت این است که گره روابط ایران و عربستان روز به روز کورتر میشود. علت هم این است که دیگر مسائل و متغیرات دو سویه حاکم بر این روابط نیست، بلکه نقش متغیرهای مداخلهگر بیشتر از متغیرهای ثابت و مستقل شده است. در گذشته نقش متغیرهای مداخلهگر بسیار کمتر از وضعیت کنونی بود و راحتتر میشد مشکلات دو جانبه را حل و فصل کرد. در دوران اوباما و بحث مذاکرات و توافق هستهای، عربستان خود را در موضع ضعف میدید و بهتر میشد با آن کنار آمد که "تا حدودی" مسائل فیمابین برطرف شود، اما امروز این کشور به پشتیبانی ترامپ خود را در موضع قدرت میداند. بنابراین، در حال حاضر دو متغیر آمریکایی (ترامپی) و اسرائیلی نقشی بسیار جدی در شکل دهی به روابط تهران و ریاض دارند. خطر هم اینجاست.
درست است که قضیه خاشقجی برای مدتی ایران را از کانون فشارها و حملات رسانهای آمریکا و همپیمانانش خارج ساخت و این نفعی مقطعی داشت؛ اما نتیجه این بحران به سمتی است که هیچ به نفع ایران نیست. از آن جهت که محمد بن سلمان بقای خود در قدرت را مدیون تلاشهای بنیامین نتانیاهو و لابی وی در آمریکا و به تبع آن خود را وامدار او و دونالد ترامپ میداند. این وامداری هم اقتضائات خاص خود را دارد که در دو مورد کلیدی خلاصه میشود:
1ـ تسریع روند عادی سازی روابط میان تلآویو و پایتختهای عربی در خلیج فارس
2ـ مشارکت جدیتر و فعالتر در راهبرد تقابلی آمریکایی – اسرائیلی با ایران
در این میان، دیگر نزاع و اختلافات منطقهای تنها جهت دهنده سیاست ریاض و شخص محمد بن سلمان در قبال ایران نیست، بلکه مهمتر از آن مقتضیات روابط پیدا و پنهان با تلآویو، مساله حفظ قدرت و نشستن بر کرسی پادشاهی و فاکتورهای دیگر در میان است که به خاطر آنها حاضر است دست به هر کاری بزند.
به هر اندازه که پای اسرائیل بیشتر به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس باز میشود، به همان مقدار هم احتمال گشایش در روابط تهران با ریاض و محور آن کاهش مییابد.
ذکر این نکته ضروری است که اگر روابط دو کشور به این شکل رها شود که راستگرایان آمریکایی و اسرائیلی آن را در مسیر دلخواه خود هدایت کنند، یقینا نتیجه آن برای منطقه در آینده فاجعهبار خواهد بود. کما این که اگر واقعا تصمیمی برای اصلاح این روابط وجود دارد که باید شیوه مطلوب تحقق آن را پیش گرفت و از ارسال پیامهای متناقض و ناقضِ غرض خودداری کرد.
نظر شما :