بهانه ای تازه که دامنگیر تهران است
پرونده موشکی و آینده نگری آن در محیط روابط ایران و آمریکا
نویسنده: مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بین المللی
دیپلماسی ایرانی: اصطکاک میان ایران و امریکا از پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران و به ویژه حمله به سفارت آمریکا در تهران؛ بر اساس محورهای زیر مستقر شده است.
- صدور انقلاب اسلامی به محیط های هدف سه گانه ی نزدیک، میانی، و دور با قرائت ادبیات سیاسی و مصطلح «دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر».
- تلاش در حمایت از نهضت های آزادیبخش با قرائت بین المللی قدرت های بزرگ به ویژه امریکا تحت عنوان «حمایت از تروریسم».
- کوشش در دستیابی به سلاح های غیر متعارف در قرائت معنادار و متمرکز «پرونده موشکی».
- پی گیری دستیابی به انرژی هسته ای به عنوان مرکزی ترین تلاش ایران برای دستیابی به سلاح های غیر متعارف با عنوان
- عدم توجه به منشور حقوق بشر با تأکید بر «عدم رعایت اصول منشور حقوق بشر» در برخورد با توده های مردم، اپوزیسیون، و اقلیت های مذهبی – وباورمندان عقیدتی
- کوشش در سرنگونی رژیم حاکم بر تل آویو با قرائت «مخالفت با صلح اعراب و اسرائیل».
در این میان سه محور
- «پرونده هسته ای»
- «دستیابی به سلاح های متعارف»
- «عدم رعایت اصول منشور حقوق بشر»
از استعداد بالایی برای نقض بند دوم از ماده هفتم منشور سازمان ملل متحد و هل دادن ایران به فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد داراست.
بعد از مطرح شدن پرونده هسته ای ایران در دهه ی گذشته و در نهایت با هزینه سازی های فراوان برای ایران که محصول بهره برداری از تئوری جنگ های نامتعادل بر ضد ایران، به همراه رویکرد ایدئولوژیک پدرسالارانه و متکی بر قدرت یکجانبه گرا – ایدئوپاترمونیال یونی لچرالیزم پاور - سیاست خارجی ایران در دهه های گذشته بوده است؛ ایران همواره در بحران ناشی از این پرونده ها در ابعاد منطقه ای و بین المللی قرار گرفته است.
در سطح لیتانی و رویین این نکته موجب نمایش قدرت منطقه ای و فضاسازی های بین المللی از قدرت ایران شده است که در عین پاسخگویی به غرور ملی ایرانیان در ارتباط با تحمیل های منطقه ای و بین المللی، خود به نوبه ی خود «پیاده سازی تئوری جنگ های نامتعادل» بر علیه ایران را سهل تر و متنفذتر نموده است.
به ظاهر سیاست خارجی ایران با نفی دگر استراتژیک خود ایالات متحده امریکا!! به عنوان مدلول مرکزی استکبار جهانی مقاومتی جدی را در برابر امریکا برافراشته است؛ امریکا هم سعی کرده است از این مقاومت به صورت فرصت استفاده و حضور و ظهور خود را در منطقه توجیه پذیر و به مردم خویش و مناطق دیگر جغرافیایی جهان انتقال دهد!.
اکنون نیز آمریکا بعد از پرونده هسته ای، در رویکردی کاملا قابل پیش بینی و رّدیابی به دنبال استمرار جهت گیری سیاست خارجی خود در گستره بین المللی و با کد سیاست جهانی آمریکا است. امریکا امروز خود را یک دولت – کشور نمی داند و بر آن است که سیاست خارجی متکی بر قدرت ناشی از امنیت جمعی Collective security در استفاده از سازمان هایی چون ناتو را به به سمت سیاست خارجی متکی بر قدرت حکومت جهانیWorld Government در بهره برداری از توان بالای علمی، اقتصادی و امنیتی خویش تبدیل سازدو ادبیات ترامپ در تأکید بر برتری آمریکا و پرداخت هزینه های حفظ امنیت جهان برای متحدان این کشور در صحنه ی جهانی ناشی از همین جهت گیری است.
در این میان برای چیره شدن بر قدرت جاذبه قدرت موجود در زمین بازی قدرت های بزرگ با آمریکا که به مثابه جاذبه زمین، امکان پرواز آمریکا را سخت می کند، استراتژیسین های آمریکایی از مقاومت کشورهایی مانند ایران به مثابه «هوای مقاوم» در برابر هواپیما و به ظاهر در محور جاذبه ی زمین به عنوان عامل اصلی مقاوم در برابر پرواز؛ استفاده کرده و با بازی پیچیده ی فرمول های فیزیکی سیاست!!! بر آن می شود که با فرمول بندی هایی امنیتی مانند ... «تحدید نفوذ جرج اف کنان»، «آزادسازی برنهایم»، «جنگ پیشدستانه ی رایس»، «قدرت هوشمند تر آمریکایی جوزف نای»، پرداخته و از چالش های گسترده یی چون «چالش ایران» و استمرار بخشی به این چالش در گستره ی هدف های منطقه ای و پیروی از آن، منطق گسترش پرواز گونه ی خود به سوی مناطق هدف اولویت دار استراتژیک خود مدیریت کند.
از این رو کاملا مشخص است که آمریکا از پرونده هایی چون پرونده ایران به مثابه باد مقاوم در برابر پرواز هواپیمای قدرت جهانی خویش، بهره برداری کند و پرونده های تودرتو را مطرح و با استفاده از پرستیژهای مقاومت موجود، استمرار آن ها را به عهده ی کنشگران این مقاومت گذاشته و هزینه های خود را در بهره برداری از این چالش ها را در میان متحدان خویش تقسیم نماید.
در این جا است که «آسیب پذیری مجازی» خود را گسترش و «قدرت افکنی مجازی» برای این دسته از کنشگران را در «چارچوب تئوری جنگ های نامتعادل»، در یک عملیات رسانه ای بسیار پیچیده هدایت می کند.
اکنون بعد از پرونده هسته ای همان گونه که بارها گفته ام آمریکا ایران را رها نمی کند و به باور من بر آن نیست که ایران در باب همه چیز در دور یک میز بین المللی مسایلش را با ایران حل کند و از این دوری گزینی ایران از نشستن بر دور این میز نیز بهره می برد؛ از این رو بعد از این پرونده سه قلوهای افسانه ای را به اترتیب بیدار می کند. پرونده موشکی، پرونده حمایت از تروریسم و دخالت در منطقه، پرونده حقوق بشر اصلی ترین موارد در این زمینه است.
حال ایران می تواند بگوید حق دارد که با توجه به همین تهدید های آمریکا و متحدان منطقه ای او، می خواهد موشک داشته باشد. این درست است ولی سیاست تنها صحنه ی "خواستن " نیست که اصلی تر از آن صحنه "توانستن" است. این حق را باید برای ایران به رسمیت شناخت، ایران توانسته است در این جهت گیری موشک های قابل توجهی را به دست آورد. این ها برای من ایرانی از منظر توانستن و داشتن؛ بسیار قابل احترام است؛ اما، چو عشق آسان نمود اول / ولی افتاد مشکل ها؛ پس اگر می توانیم تا آخر کار یا حداقل تا لبه های آخر کار با گرفتن امتیازات بیشتر پای میز مذاکره برای این پرونده ها با امریکا نننشینیم، کاری منطقی انجام داده ایم. پس، بسم الله، و دستمریزاد، اما، اگر خلاف این است و به طور مثال الان می توانیم ورود بهWOT و یا برداشتن کاغذپاره های تحریم را داشته باشیم، پیشنهاد مذاکره و امتیازات را «آب نبات چوبی»، نخوانیم و شجاعانه پای میز مذاکره برویم، و اگرنه به آمریکا به هیچ وجه اعتمادی نیست و نمی توانیم در باب این خط قرمز مذاکره کنیم و تا آخرش نیز خواهیم ایستاد یا حتی در آخرش امتیازات بیشتری خواهیم گرفت خلاف عقل است که اصلا حرف وسخنی از مذاکره به میان آوریم. مسأله همین است که آیا با حاضریم لباس نبرد در تن کنیم و یا تضمینی به مردم بدهیم که در آخر این ماجرا نیز مانند پرونده قبل به گرفتن قندی به اجبار بسنده خواهیم کرد.
در نهایت و از منظر آینده پژوهی نه مطالعات آینده ها، دو سناریوی مقاومت قهرمانانه و عاشوراگونه و نرمش مجدد قهرمانه ی دیگری روبروی ما است. این در حالی است که اگر قرار است در آخر بار دیگر با هزینه های ملت نرمش قهرمانانه نشان دهیم، یک «تصمیم مشخص پهلوانانه»، بگیریم.
نظر شما :