آیا قدرت در عربستان منحصر به نسل بن سلمان میشود؟
روزنامه لبنانی الاخبار با بررسی عمیق تحولات در دستگاه حکومتی عربستان از پیشرفت نقشه ملک سلمان برای منحصر کردن قدرت در نسل فرزندش محمد پس از رسیدن وی به پادشاهی خبر داد.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری فارس، روزنامه لبنانی «الاخبار» در یادداشتی با عنوان «بازسازی ساختار حکومت در عربستان و یکسره سازی انحصار قدرت در نسل بن سلمان»، ادعاهای نهاد حاکم سعودی درباره اینکه عزل و نصب های اخیر در تحکیم موقعیت فرزندان ملک سلمان به ضرر عمو زادگان خود تاثیر ندارد، به طور کلی رد کرد.
در این یادداشت آمده است: مهم ترین پرسش درباره عربستان این نیست که آیا و چگونه ملک سلمان بن عبدالعزیز شاه سعودی به نفع فرزنش محمد از قدرت کناره گیری می کند بلکه این است که چگونه نسل محمد بن سلمان تاج و تخت سعودی را به میراث می برد.
نویسنده اظهار داشت: بازسازی نهادهای حکومتی عربستان صرفا با هدف رسیدن امن بن سلمان به پادشاهی صورت نگرفته بلکه برای اطمینان از موروثی شدن قدرت در نسل فرزند برتر هفتیمن پادشاه عربستان است.
وی افزود: سرانجام این کشمکش شدید انتقال پادشاهی از محمد بن سلمان به فرزند ارشدش خواهد بود همان طور که معمولا در بیشتر متون قانون های اساسی در سلطنت های مطلقه یافت می شود و این فرمولی است که انتظار می رود بن سلمان پس از رسیدن به راس قدرت تصویب کند آن هم با اصلاح ماده پنج قانون اساسی مربو ط به موروثی شدن حکومت که امکان تغییر آن با به قدرت رسیدن هر پادشاه جدیدی وجود دارد.
بعد قانونی: اختیارات مطلق پادشاه
الاخبار آورده است: پادشاه عربستان قدرت مطلق اجرایی و قانونگذاری را در قبضه خود دارد و همچنین فرمانده عالی تمام تشکل های نظامی در این کشور است، او همچنین تصمیم ساز اصلی در همه مسائل سیاسی، نظامی، مالی، اقتصادی و قضایی است.
«قانون اساسی عربستان همچنین به پادشاه حق کامل را برای صدور اصلاحات در قانون و یا تغییر کامل آن و نیز امضای قوانین، دستورات و احکام را اعطا می کند.»
«پنجمین پادشاه عربستان سعودی (فهد بن عبدالعزیز) در ماه مارس 1992 قانون اساسی را صادر کرد آن هم بر اساس آنچه «منافع عمومی و توسعه کشور در زمینه های مختلف و تمایل به دستیابی به اهداف»، دانست.
«صدور قانون اساسی عربستان بر اساس تصمیم شورای سلطنتی خاندان آل سعود یا پیشنهاد یا موافقت شورای وزیران یا طی مشورت با علمای ارشد یا یک رفراندوم مردمی انجام نشد، این تصمیم محصول اراده شخصی بود و البته ملاحظات سیاسی مهمی هم وجود داشت که در اینجا نمی توان مورد بحث قرار داد اما می تواند به عنوان پیش زمینه و سابقه اعلام قانون اساسی و تاسیس شورای مشورتی و نظام مناطق در عربستان باشد.»
نویسنده آورده است: در دسامبر 2007، ملک عبدالله بن عبدالعزیز یک فرمان حکومتی را درباره تشکیل هیات بیعت و اصلاح ماده 5 قانون اساسی صادر کرد که بر اساس آن به این هیات تازه تاسیس نقشی در انتخاب ولی عهد می داد این اصلاحیه تنها به خواست پادشاه و «براساس منافع عمومی» انجام شد.
«در این خصوص هیچ اطمینانی درباره اتفاق آرا در میان خاندان حاکم سعودی وجود ندارد، اما احتمال دارد ششمین پادشاه عربستان درصدد بوده زمینه را فراهم کند تا فرزندش متعب نقش بیشتری را در قدرت به دست آورد و به دنبال ارتقاء او به پست ولایت عهدی بود، این همان چیزی است که عبدالله به دلایل مختلف نتوانست انجام دهد، که مهم ترین آن احتیاط و نگرانی او در مورد واکنش های سلمان، ولی عهد سابق و پادشاه فعلی است.»
الاخبار ادامه داد: ملک سلمان هم نمی خواست از بازنویسی ماده پنج قانون اساسی صرف نظر کند اصلاحیه ای که در ماه ژوئن 2017 پس از سرنگونی شاهزاده سابق محمد بن نایف اعلام کرد، بیان می کند که «پس از پسران پادشاه بنیانگذار، هیچ پادشاه و ولی عهدی از یک شاخه از فرزندان پادشاه بنیانگذار نیستند». و ادعا شد که هدف از این اصلاحیه این است که محمد بن سلمان ولی عهد کنونی را پس از رسیدن به قدرت از انتصاب پسرش به عنوان ولی عهد منع کند.
این روزنامه لبنانی آورده است: این اعتقاد وجود ندارد که بن سلمان متن ماده پنج را آن گونه که پدرش تصویب کرده است، حفظ کند، به گونه ای که مانع از انتصاب پسرش به عنوان ولی عهد شود چون در عربستان هیچ مبنای حقوقی یا سیاسی یا یک سنت متعارف یا تعادل قدرت در خانواده سعودی یا یک مجلس قانون گذار که قدرت سران حکومتی را محدود کند یا احزابی که خواستار بررسی مسائل حکومتی شوند یا مطبوعاتی آزاد که مسائل قانون اساسی را کالبد شکافی کرده یا به اطلاع افکار عمومی برسانند، وجود ندارد.
الاخبار افزود: برعکس، ماده پنج مذکور مقصودی برای تحقق اهداف سیاسی ملک عبدالله و ملک سلمان بود، هر کدام از آنها در صدد تعیین حکومت پس از خود بودند از همین رو اگر انتظار داشته باشیم که بن سلمان کاری برای اصلاح همان ماده در صورت رسیدن به پادشاهی انجام ندهد با رفتارهای کنونی آن تطابق ندارد چون حاکم مطلق حق ایجاد اصلاحات در قانون اساسی را دارد.
الاخبار آورده است: سلمان من حیث اینکه فرزند ارشد در قید حیات عبدالعزیز، بنیانگذار پادشاهی عربستان سعودی است، پادشاه نشد، او بیست و پنجمین فرزند پسر عبدالعزیز است و بسیاری از برادرانش از رسیدن به قدرت جا ماندند.
«در واقع سیستم حکومتی در عربستان سعودی این نیست که پسر ارشد عبدالعزیز باید پادشاه شود بلکه اصلح آنها باید انتخاب شود بر اساس ماده پنج قانون اساسی عربستان که در سال 1992 صادر شده حکومت در دست فرزندان عبدالعزیز بن عبدالرحمن الفیصل السعود پادشاه و بنیانگذار پادشاهی عربستان و فرزندان فرزندان اوست و با شایسته ترین آنها بیعت می شود تا حکم کتاب خدا و سنت رسولش (ص) پیاده شود.»
«کار سیاسی نیز اینچنین نیست که گفته شود فرزند ارشد در میان پسران زنده ابن سعود اولین مقام در این کشور را تصاحب می کند هنگامی که فیصل، خالد را به عنوان ولی عهد منصوب کرد، او فرزند ارشد در بین برادرانش نبود.»
«علاوه بر این، بند انتصاب جانشین نمی گوید که پادشاه لزوما از فرزندان باشد، بلکه حق را به فرزندان فرزندان بدون هیچ پیش شرطی می دهد، حتی اگر پسران زنده ای از پادشاه بنیانگذار سعودی وجود داشته باشند، و آنچه که برخی از فرزندان عبدالعزیز درباره ضرورت انتصاب فرزندان او قبل از نوه ها برای پادشاهی وجود دارد غیر قابل تفسیر است همچون حرف هایی که شاهزاده طلال بن عبدالعزیز بارها در این خصوص به زبان آورده است.»
«به نظر ما اینکه سناریوی انتصاب نوه ها قبل از پادشاه شدن سلمان اتفاق نیفتاده به تعادل موجود بین این برادران تصمیم گیرنده و نه همه فرزندان عبدالعزیز بازمی گردد.»
انتصاب ولی عهد و برکناری وی، حکم ولی امر
با به پادشاهی رسیدن ملک سلمان، اختیارات مطلق پادشاه در بازسازی نهادهای قانون اساسی، اجرایی، مالی و رسانه ای و تمرکز آن در دست محمد بن سلمان پادشاه آینده، آشکارا ظاهر شد.
ملک سلمان در بازسازی نهادهای قدرت ملاحظاتی را که در سیاست های آرام و آهسته ملک عبدالله بود، نداشت، ملک عبدالله حتی در سال 2011 در اوایل دوره پادشاهی خود عبدالعزیز بن فهد که از مردان قدرتمند در دوره حکومت پدرش بود، از منصب خود در شورای وزیران کنار زد.
اما سلمان تنها چهار ماه از رسیدن به پادشاهی، «مقرن بن عبدالعزیز»، برادر ناتنی خود را که ولی عهد کرده بود برکنار کرد تا این کوچک ترین فرزند عبدالعزیز آل سعود هم به جمع فراموش شدگان ملحق شود، با این حال ضربات بعدی سلمان بی رحمانه تر بود.
الاخبار نوشت: در حالی که اعتقاد بر این بود که سرنگونی «محمد بن نایف» از ولایت عهدی می تواند پر خطر باشد چون او یک مرد امنیتی قوی و شریک مورد اعتماد آمریکایی ها بود، سرنگونی «متعب بن عبدالله» از ریاست گارد ملی، چیزی پیچیده تر بود و آمادگی برای انجام آن زمان بیشتری برد، بخصوص که تصمیم حذف متعب با بازداشت خانگی و متهم کردن وی به یک از مفسدان بزرگ همراه بود.
«ملک سلمان درباره قانونی بودن اقداماتش مورد سوال قرار نگرفت چون پادشاه هر زمان بخواهد قادر به بازنویسی قانون اساسی است اما شاید این سوال مطرح بود که اگر هر کدام از «محمد بن نایف» و «متعب بن عبدالله» به قدرت می رسیدند چه کارهایی علیه دیگر مراکز قدرت آل سعود انجام می دادند و آیا آنها همان رویه بن سلمان را پیش می گرفتند یا ایده تقسیم قدرت بین شاخه های خاندان پادشاهی آل سعود را مصون می داشتند.
احتمال دارد که محمد بن نایف به شدت علیه مراکز صاحب نفوذ دینی، مالی، نظامی یا مراکز مذهبی یا در داخل خاندان آل سعود عربستان ظاهر می شد تا از گسترش نفوذ خود مطمئن شود و احتمالا متعب هم با او تفاوتی نداشت جز در اینکه نظریه (قبل از اینکه با تو شام بخوره، با اون ناهار خورده) را پیاده کند.
روزنامه لبنانی آورده است: بنابراین شاید بسیاری از سعودی ها نسبت به آنچه در دستگاه حکومتی آنها می گذرد به همان اندازه که جذب مسائل خارجی نمی شوند، بی تفاوت باشند.
«شهروندان عربستانی به کشمکش های موجود در هرم قدرت که تاثیری روی آنها ندارد عادت دارند چه بسا آنها به خاندان پادشاهی به عنوان پیکر واحدی نگاه می کنند و این امر مغایر با ویژگی مرحله کنونی نیست که تدابیر بن سلمان و پدرش بی سابقه و پیامدهای آن نگران کننده است.»
قلع و قمع در خاندان سعودی
کشمکش های موجود در کاخ ها همواره موجب سرنگونی عده ای شاخص و برجسته شدن عده ای دیگر می شود، «مضاوی الرشید» پژوهشگری است که در کتاب مهم خود درباره تاریخ پادشاهی عربستان اشاره می کند که ابن سعود عمدا قدرت را با حاشیه سازی اطرافیانش اعم از برادران و عمو زاده هایش تقویت می کند تا جایگاه فرزندانش محکم شود.
الرشید همچنین به سلسله اقداماتی که ابن سعود برای خلاص شدن از نفوذ هفت برادرش و دیگر صاحب نفوذها در قبیله اش اشاره کرد.
فرزند ارشد ملک سعود به دنبال تثبیت جایگاه پسرانش در موقعیت های کلیدی در بوروکراسی نوظهور پادشاهی بود، اما سوء مدیریت و مخالفت یک مرد قوی به نام فیصل با او، مانع از ایجاد نفوذ فرزندان سعود و در نهایت منجر به سقوط و از بین رفتن نقش فرزندانش شد.
از فرزندان یا نوادگان سومین پادشاه سعودی(فیصل) کسی جز «ترکی الفیصل»، رئیس اسبق اطلاعات در دستگاه حکومتی عربستان نمانده او هیچ تاثیری در تصمیم گیری ها ندارد اما از زمانی که سعود الفیصل در آوریل 2015 مجبور به کناره گیری شد به عنوان یکی از بازوهای وزارت خارجه عربستان که در کنترل محمد بن سلمان است فعالیت می کند و به نظر می رسد که فعالیت شاهزاده ترکی الفیصل بر عادی سازی روابط با اسرائیل متمرکز است تا پدر خود را از خصومت با اسرائیل تبرئه کند، چون این موضوع موجب ارتقای جایگاه فیصل در جهان عربی و اسلامی شده بود.
در این یادداشت آمده است: دشوار است بتوان فردی کارآمد از فرزندان سلطان بن عبدالعزیز، ولی عهد و وزیر دفاع اسبق یا از فرزندان ملک فهد یافت در حالی که موثرترین فرزند عبدالله در حبس و محمد بن نایف هم در بازداشت خانگی است.
الاخبار آورده است: این یک سنتی سعودی است فرزندان پادشاه شاید مثل خود پادشاه باشند با رفتن پادشاه فرزندانش هم به فراموشی سپرده شوند، «جمال خاشقچی»، روزنامه نگار معروف از گرایش محمد بن سلمان برای بازتعریف خاندان پادشاهی می گوید به گونه ای که سلطنت را منحصر به نسل پادشاه کنونی کند
انتصاب فرزند بن سلمان به عنوان ولی عهد
ملک سلمان به عنوان آخرین مهره کارآمد از بین فرزندان ملک عبدالعزیز و فرزندش محمد به عنوان مرد قدرتمند از نسل سلمان شناخته می شود بنابراین اقدام ملک سلمان در انتخاب فرزند وسطی و نه ارشد خود برای ولایت عهدی نشان از دیدگاه سلمان برای تسلسل حکومت بعد از وی دارد.
ولایت عهدی بن سلمان و سپس پادشاهی وی فرصتی به هیچ کدام از برادرانش برای نظر انداختن به کرسی حکومت یا ولی عهدی نمی دهد بنابراین انتظار می رود که خانواده سلمان درصدد توافق بر سر پادشاهی محمد هستند و این امر قدری زمان بر است.
این موضوع مانعی برای انتصاب ولی عهد موقت و سپس برکناری وی نیست عبدالله دوم شاه اردن نیز برادرش حمزه را ولی عهد کرده بود اما سپس او را برکنار و پسرش حسین را در پانزده سالگی جانشین حمزه کرد.
منطق زور و سیاست
الاخبار آورده است: معمولا مسائل مربوط به قدرت موروثی زخم های عمیقی بر جای می گذارد بخصوص اگر با تسلیم شدن در برابر زور باشد و سلسله اقدامات سیاسی به همراه نداشته باشد شاید مقایسه اوضاع عربستان با زیمبابوه موگابه یا مصر مبارک یا یمن علی عبدالله صالح یا لیبی القذافی درست نباشد در همه این حالات تلاش برای انتقال سلطنت به فرزندانشان نظیر جمال مبارک در مصر، احمد علی عبدالله صالح در یمن سیف الاسلام قذافی در لیبی و یا به همسر نظیر کریس در مورد موگابه از دلایل سرنگونی رهبرانشان از طریق انقلاب،کودتا یا مداخله خارجی بود.
ملک عبدالعزیز بنیانگذار پادشاهی عربستان آل جلوی را در حکومت شریک کرد تا آنها را از حمایت خود مطمئن کند در حالی که در چهار دهه اخیر قدرت بین برادران سدیری و ملک عبدالله(جناح شمری) تقسیم شده است.
الاخبار آورده است: «به قدرت رسیدن آل سلمان به زیان دیگر شاخه های آل سعود است بخصوص به دنبال درگیری های منطقه ای که ریاض در آن خسارت های غیر قابل انکار و ریخت و پاش مالی مشهودی متحمل شده است و این مسائل موجب بی ثباتی می شود.
با توجه به تمرکز محمد بن سلمان بر رسیدن به پادشاهی همزمان با درگیری های داخلی و تنش هایی که با همسایگان دارد، این سناریو که سرنوشت بن سلمان هم مشابه عمویش سعود یا فیصل باشد نباید نادیده گرفته شود.»
در پایان این یادداشت آمده است: در اینجا سناریوی سومی اضافه می شود اصلاحات اقتصادی تحت عنوان چشم انداز 2030 یا دیگر مسائل در همسایگان بحرینی، یمنی و مصری آن نارضایتی ناگهانی از جانب مردم ایجاد کرده است این سناریو می تواند در عربستان هم تکرار شود چون گفتمان تبلیغاتی اثرگذاری خود را از دست داده و سیاست های پیش رو با نتایج منفی همراه بوده است بخصوص اگر به ثروتمندتر شدن ثروتمندان و فقیر تر شدن فقرا منجر شود.
نظر شما :