سی و هفتمین بخش از سلسله یادداشت های جدید سرکیس نعوم:
عراق دو ارتش خواهد داشت
دیپلماسی ایرانی: امسال برای هفتمین سال متوالی است که دیپلماسی ایرانی یادداشت های سرکیس نعوم را منتشر می کند. این یادداشت ها بعد از سفر وی به امریکا و دیدارش با مقامات فعلی و سابق امریکایی به طور مرتب در روزنامه النهار منتشر شده است. به دلیل تغییراتی که در روزنامه النهار ایجاد شده نتوانستیم به همه این یادداشت ها دسترسی داشته باشیم اما آن دسته از یادداشت هایی که امکان دسترسی به آنها وجود داشته و از اهمیت و جذابیت بالایی برخوردار بوده است را تهیه و منتشر می کنیم. در این جا سی و هفتمین بخش از این یادداشت ها را می خوانید:
به مقام سابق امریکایی که با پل بریمر، «حاکم امریکایی» در عراق بعد از جنگ سال 2003 کار کرد، گفتم که عراقی ها و اعراب و پل بریمر مسئول فروپاشی یا انحلال ارتش عراق بعد از اشغال بودند. جواب داد: «این حرف صحیح نیست. ارتشی وجود نداشت که بخواهد فروبپاشد یا منحل شود. وقتی که صدام را سرنگون کردیم ارتش عراق طوری از هم پاشید انگار که اصلا ارتشی نبود. هر کدام از سربازها و درجه دارها و افسرهای ارتش تفنگش را گرفت و رفت. حتی از این بالاتر همه مراکزشان را از سلاح ها پاکسازی کردند، بعد خرابشان کردند و هر چه به دردشان نمی خورد را از بین بردند، مثل پنجره ها و غیره. وقتی که بریمر آن تصمیم را گرفت بعد از توافق با واشنگتن بود، او می دانست که باید حقوق نظامی ها پرداخت شود و می دانست باید نیازهای آنها را درک کرد و تعداد آنها و درجه دارهای آنها از ژنرال تا پیاده نظام را دریافت. این کار وقت می برد. در این اثنا افراد ارتش با لباس های عادی تظاهرات می کردند. به دلیل لباس پوشیدنشان نمی توانستم آنها را بشناسیم و بدانیم درجه شان چیست. وقتی که تصمیم گرفته شد حقوق کارکنان و بازنشستگان غیرکارمند پرداخت شود، تظاهرات متوقف شد. این بریمر نبود که تصمیم به انحلال ارتش عراق گرفت. وقتی که صدام سقوط کرد او اصلا در عراق نبود. بعد از بحث های متعدد در واشنگتن دستوری مبنی بر ضرورت بازسازی ارتش عراق صادر شد. اما بحث و مجادله حول دو موضوع بود. اول آیا ارتش را از بالا به پایین بسازیم؟ دوم آیا آن را از پایین به بالا بسازیم؟ نظری در عراق بود، که شاید نزار حمدون یکی از مطرح کنندگان آن بود، که از صد یا صدها افسر دعوت و به آنها اعتماد می شد تا ارتش را جمع کنند و آن را بازسازی کنند. آخر هم بازسازی شد.»
پرسیدم: آیا این حرف صحیح است، در واشنگتن قبل از جنگ عراق در سال 2003 حرفی را شنیدم، بعدا در مطالعاتی که از اوضاع عراق داشتم این مساله را دریافتم، که عده ای از مجموعه های امریکایی تحقیقاتی را قبل از آغاز جنگ انجام داده بودند و از دولت رئیس جمهور بوش می خواستند که عراق بعد از صدام را بازسازی کند، اما به این مساله توجه نشد تا این که صدام سقوط کرد، با وجود این که تعداد صفحات تحقیقات آنها واقعا خیلی زیاد بود؟
جواب داد: «آن چه از سال 2002 یا قبل از جنگ به یک سال تقریبا روی داد، هیچ طرحی که قابلیت اجرایی شدن داشته باشد یا توصیه ای کرده باشد، وجود نداشت. نزدیک ترین «طرحی» که تهیه شده بود (سورفای) بود که برای اجرا در عراق صدام و عراق بعد از او بود. برنامه های ما شامل طرح و استراتژی نبود. برای همین آن چه گفته می شود که طرحی بود که تهیه شده بود اما اجرا نشد صحیح و دقیق نیست. شاید بتوان گفت که اصلا قابل اعتنا نیست. به هر حال در یکی از مرتبه هایی که در فلوجه شورش شد افسرهای امریکایی از رده های «کولونل» ارتش عراق خواستند برای سرکوب آن شورش اعزام شوند. لشکر با لباس ارتش عراقِ زمان صدام و «کلاه خودهای» آن دوران آمد، وارد فلوجه شد و به شورشیان پیوست. البته قبول نمی کرد بپذیرد شکست خورده است، اما شکست خورد. ما ارتشی فرستادیم و کار را تمام کردیم. به هر حال شاید در آینده و شاید بعد از آزادسازی موصل دو ارتش عراقی داشته باشیم. یکی را که ما آموزش دادیم و یکی هم که ایران آموزش داده که همان «حشد الشعبی» و برخی گروه های شبه نظامی ضمیمه شده به آن است. آن چه رئیس جمهور بوش به پول بریمر داد که در عراق اجرا کند این بود: برای بازسازی و احیای اقتصادشان کمکشان کن. اصلا برای ما به عنوان امریکایی ها قرار نبود چنین کاری انجام دهیم.»
پرسیدم: «در سال 2014 ارتش عراق فروپاشید بعد داعش با موفقیت توانست بخش های گسترده ای از عراق را تصرف کند بعد از آن تهدید کرد که پایتخت عراق، بغداد و جنوب را تصرف خواهد کرد. چه اتفاقی افتاد و دلیل آن فروپاشی چه بود؟»
جواب داد: «سرباز اگر افسرها با او در نقاط مورد حمله مقاومت کنند، می جنگد. وقتی که جنگوجیان داعش خزیدند و به سربازها نزدیک شدند، سربازها دنبال افسرهایشان گشتند اما هیچ کس را کنار خودشان ندیدند. سمت گاراژها رفتند دیدند ماشین ها نیستند. بنابراین آنها هم فرار کردند.»
نظر دادم: «به وقتش همه به فتوای جهاد کفایی آیت الله سیستانی، مرجع عالیقدر شیعیان عراق استناد کردند که از همه می خواست با داعش بجنگند. این فتوا زمینه ساز ایجاد حشد الشعبی شیعی شد. به این ترتیب حشد الشعبی تشکیل شد و صحبت پیوستن آن به ارتش آغاز شد. حیدر العبادی، نخست وزیر عراق بعدا بعضی از آنها را به ارتش ملحق کرد. این را البته می دانیم که چنین اتفاقی برای گروه های شبه نظامی اهل تسنن که امریکایی ها به اسم «صحوه» برای مبارزه با تروریسم «القاعده» و شاخه های آن ایجاد کردند، اتفاق نیفتاد با وجود این که در مسئولیت خود موفق شد. آنها نه تنها به ارتش نپیوستند بلکه دولت عراق حتی حقوقشان را هم نداد. البته آیت الله سیستانی بارها گفته است که فتوای او به معنای فراخوان برای ایجاد گروه شبه نظامی شیعی و تسلط بر ارتش به واسطه آن نیست، بلکه باید همه عراقی ها با هر طایفه ای به ارتش ملی برای مبارزه با تروریسم بپیوندند.»
ادامه دارد...
نظر شما :