بیست و چهارمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»
کارلوس چگونه لو رفت؟
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش بیست و چهارم این کتاب را می خوانید:
موضوع کارلوس کی آغاز شد؟
در 1970. در آن موقع کارلوس در مسکو درس می خواند. به واسطه جوانان فلسطینی که در مسکو درس می خواندند با «جبهه آزادیبخش» آشنا شد و به امان آمد. مدتی را در یکی از پایگاه ها در اردن گذراند. از اردن به لبنان فرستاده شد. ما بحران عناصر شایسته را داشتیم. جوانان او را از اردن فرستادند و گفتند که جوان خوبی است و چند زبان را به خوبی بلد است.
چه وقت کارلوس با ودیع آشنا شد؟
در 1970. وقتی که به او در «بخش خارجی» برای یک مسئولیت معینی نیاز پیدا کرد از امان آمد. و برای مسئولیتی به لندن فرستاده شد.
مسئولیت او چه بود؟
حمله به فروشگاه های «مارکس اند اسپنسر» (Marks & Spencer) و ترور لورد سیف (Lord Sieff) که کارلوس او را از ناحیه دهان مصدوم کرد اما نمرد. عملیات «مارکس اند اسپنسر» به شیوه جدیدی انجام شد. برای اولین بار از ماده متفجر مایعی استفاده شد که در یک کت آویزان استفاده می شود و آن کت خودش بعدا آتش می گیرد. زمان بندی عملیات انجام شد طوری که مایع شب آتش بگیرد، و این هم شد. کارلوس مایع را خودش نگذاشته بود اما از انجام آن آگاه بود. مسئولیت اصلی او ترور لورد سیف بود. رابطه ای با افراد درون خانه اش برقرار کرد و وارد خانه اش شد و به لورد سیف در حمام شلیک کرد. بعدا در عملیات جمع آوری اطلاعات نیز مشارکت کرد.
این یعنی این که او عضو بود؟
بله، عضوی در بخش خارجی بود بعد از این که رابطه اش با سازمانی که با سازمان های دیگر در جبهه در اردن ارتباط داشت، پایان یافت.
قصه مهدی تاجر چیست؟
این «بخش خارجی» نبود که به آن فکر کرد. فکر آن از تیمی در درون جبهه آمد. فکر کنم سازمان دانشجویی در جبهه پشت آن بودند. «بخش خارجی» در تهیه گذرنامه ها به آنها کمک کرد. کارلوس هم از آن جا که در لندن بود به آنها کمک کرد.
و رابطه فواد عوض؟
فواد عوض در قضیه لورد سیف کشف شد. وقتی که لورد سیف زخمی شد، عوض با دخترهایی در ارتباط بود که در دست داشتن در آن حادثه اعتراف کردند. پلیس آپارتمانی را گشت و گذرنامه هایی پیدا کرد که فکر می کنم در میانشان یک گذرنامه بولیویایی یا پرویی بود که عوض (آلن بوویه) از آن استفاده می کرد. حقیقتش رابطه ما با فواد عوض سطحی بود. رابطه اش بیشتر با کمال خیر بک بود.
کارلوس دیگر برای چه چیزی مامور شد؟
بعد از عملیات لورد سیف کارلوس لو رفت. «بخش خارجی» برنامه ای برای انجام عملیات در اروپا داشت. مراکزی داشتیم. مثلا کارلوس می توانست جزئی از مرکز اروپا باشد که در عین حال روابطی با جوانان الجزایری و گروه های سیاسی در اروپا داشته باشد. از کارلوس خواسته شده بود که در اروپا درباره اهدافی که می توانستند انتخاب کنند تا به آنها حمله شود، اطلاعات جمع کند. در سازمان عناصری از جریان های چپ اروپایی نیز مشارکت داشتند.
آیا میشل مکربل نیز عضوی از «بخش خارجی» بود؟
مکربل ما را به کارلوس وصل کرد. او با اطلاعاتی از کارلوس به لبنان می آید و به نزد او می رود که دستوراتی را منتقل کند.
آیا مکربل به کارلوس خیانت کرد؟
مکربل جاسوس نبود. من دوست ندارم کسی را درو (نابود) کنم. مکربل می خواست از طریق فرودگاه بیروت برود و با خودش دستورات و گذرنامه هایی داشت. در فرودگاه بازداشت شد و سه روز زندانی شد و سپس به پاریس فرستاده شد. به سازمان امنیت فرانسه اطلاع داده شد و آنها او را تحویل گرفتند. انتظار می رفت که مکربل چند روزی را بدون هر گونه تماسی بگذراند سپس به بیروت برگردد. او اشتباهی را مرتکب شد. با کارلوس تماس گرفت در حالی که سازمان امنیت او را زیر نظر داشت. نیروهای امنیتی به مکربل فشار آوردند او هم آنها را به آپارتمانی برد و خودش هم همراهشان بود. شاید بعید می دانست که کارلوس در آن جا باشد. کارلوس آن جا بود، مکربل و دو نفر از نیروهای امنیتی کشته شدند.
آیا ودیع دائما با کارلوس دیدار می کرد؟
با هم وقتی که در یک شهر بودند دیدار می کردند یا اگر نیاز به آماده سازی برای انجام عملیاتی بود همدیگر را می دیدند.
آیا روابطشان صمیمی بود؟
بله، کارلوس کسی بود که می توانستی دوستش داشته باشی، او با وجود همه ملاحظات فرد مبارزی بود.
چرا کارلوس اصرار دارد بگوید که ودیع را مسموم کردند؟
نمی دانم. شاید تلاش می کند مسئولیت چنین کاری را متوجه کشوری عربی کند.
ادامه دارد...
نظر شما :