سبد رقت‌انگیزهای ترامپ از کجا آمد؟

ترس، خشم و بی اعتمادی

۱۷ مهر ۱۳۹۵ | ۲۰:۰۳ کد : ۱۹۶۳۷۱۴ اخبار اصلی صفحه اصلی آمریکا
مشکل این است که بسیاری از این رای‌دهندگان رقت‌انگیر، نسبتا بی‌سواد هستند. این باعث می‌شود اظهارنظرهای کلینتون در نگاه آن‌ها مغرورانه به نظر برسد.
ترس، خشم و بی اعتمادی

نویسنده: یان بروما، استاد دموکراسی، حقوق بشر و روزنامه نگاری در کالج بارد

دیپلماسی ایرانی: هیلاری کلینتون، نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، به تازگی طرفداران دونالد ترامپ را «سبد رقت انگیزها» خوانده است. عبارتی که نه زیبا بود و نه نزاکتی در آن وجود داشت. کلینتون بعدتر برای این سخنانش عذرخواهی کرد. اما او بیشتر حق داشت، تا این که در اشتباه باشد. ترامپ در بین کسانی که اعتقادات نژادپرستانه دارند، طرفداران زیادی جمع کرده است، مثالی که نشان می دهد واقعیت چقدر اسفناک است.

مشکل این است که بسیاری از این رای دهندگان رقت انگیر، نسبتا بی سواد هستند. این باعث می شود اظهارنظرهای کلینتون در نگاه آنها مغرورانه به نظر برسد. افسوس اصلی این است که ایالات متحده بیش از اندازه، مردم نسبتا بی سواد دارد. در میان کشورهای توسعه یافته، ایالات متحده از نظر سواد، دانش عمومی و علم در رتبه های پایین قرار دارد. ژاپن، کره جنوبی، هلند، کانادا و روسیه به طور مداوم رتبه های بالاتری نسبت به آمریکا به دست می آورند. این حداقل نتیجه ی رها کردن بیش از حد آموزش و پروش به بازار است: کسانی که پول دارند به تحصیلات عالی دست پیدا می کنند و کسانی که ابزار و پول کافی ندارند از تحصیلات بالاتر محروم می مانند.

تاکنون، به نظر مشخص است که کلینتون توانسته رای دهندگان شهری با تحصیلات بهتر را به خود جلب کند، درحالی که ترامپ مردان سفیدپوست با تحصیلات کم را جذب کرده است. بسیاری از این افراد در نسل های قبلی به عنوان کارگران معدن، زغال سنگ و یا کارگران صنعتی در سبد دموکرات ها بودند. آیا می شود گفت که به این ترتیب، رابطه ای میان آموزش و پرورش ـ  یا کمبود آن ـ و جذب شدن مردم به افراد خطرناک و عوام فریب، وجود دارد؟

یکی از قابل توجه ترین نکات در مورد ترامپ میزان جهل او با وجود پیشرفت در مدارج تحصیلی بالا است. این واقعیتی است که او از نمایان کردن جهلش سود می برد. شاید برای یک جاهل فریادزن، متقاعد کردن عده زیادی از مردم، که سوادشان در حد او است، کار آسان تری باشد. اما مساله این جاست که پشت سر این فرضیات و شعارهای پوپولیستی، حقایق واقعی جهان در جریان است. به نظر می رسد که بسیاری از حامیان، به بحث ها و استدلال ها اهمیتی نمی دهند، این قضیه برای روشنفکران لیبرال هم صادق است. احساسات بیشتر می ارزد، و احساسات نخستین چیزی است که عوام فریبان آن را دستکاری می کنند. چه در آمریکا و چه در جاهای دیگر هم اکنون احساساتی مانند ترس، خشم و بی اعتمادی موج می زند.

این همان واقعیت موجود در آلمان بود، زمانی که هیتلر به قدرت رسید. اما حزب نازی در روزهای اولیه خود بخش عمده ای از پشتیبانی اش را در بین طبقه مردم با تحصیلات پایین به دست نیاورد. میزان سواد و تحصیلات در آلمان، بیشتر از هر کشور دیگری بود. نازی ها مشتاق ترین معلمان مدرسه، مهندسان و پزشکان را داشتند، به همان اندازه که در میان خرده تاجران، کارگران یقه سفید و کشاورزان محبوب بودند. کارگران کارخانجات شهری و محافظه کاران کاتولیک در کل، کمتر از پروتستان های تحصیل کرده به نازی ها و هیتلر علاقه داشتند. استانداردهای پایین آموزشی، ظهور محبوبیت هیتلر و به قدرت رسیدن او را توضیح نمی دهد.

در نتیجه تحقیرهای پس از شکست در جنگ جهانی اول و رکود اقتصادی ویرانگر، ترس، خشم و بی اعتمادی در آلمان بسیار بالا بود. اما تعصبات نژادی، که با بمباران تبلیغاتی نازی ها به وجود آمد مشابه آن چیزی نیست که امروز در میان حامیان ترامپ می بینیم. نخبگان یهودی، که کنترل بانک ها، وکالت، رسانه ها و تفریحات را برعهده داشتند به عنوان عامل عدم بزرگ شدن دوباره آلمان معرفی شدند. حامیان ترامپ خشم مشابه ای را نسبت به نخبگان و نمادها همچون بانکداران وال استریت، جریان اصلی رسانه ها و مدیران واشنگتن نشان می دهند. اما بیگانه ستیزی خود را در برابر مهاجران فقیر مکزیکی، سیاه پوستان یا پناهندگان خاورمیانه نشان می دهند، افرادی که از نظر آمریکایی ها جای آنها را در سلسه مراتب اجتماعی قصب کرده اند. این مشکلی است که مردمی که از روند جهانی شدن جا مانده اند با آن روبه رو می شوند، در جهانی که چندفرهنگی بودن به طور فزاینده ای در آن در حال رشد است، دیگر جایی برای چنین نفرت هایی باقی نمی ماند.

در آمریکای امروز، مشابه آلمان نازی، رنجش و ترس، اعتماد کمی را به نهادهای سیاسی و اقتصای باقی گذاشته است. به همین علت مردم رهبری را دنبال می کنند که وعده حداکثر اختلال را می دهد. با تمیز کردن اصطبل، عظمت بازخواهد گشت. در آلمان هیتلری، این امید در همه طبقات وجود داشت، نخبگان و عوام. در آمریکای ترامپ این امید بیشتر در میان عوام رشد پیدا کرده است.

در ایالات متحده و اروپای جهان امروز، در میان طبقات مرفه تر و با آموزش بهتر، با وجود مرزهای باز، کارگران مهاجر ارزان، فن آوری اطلاعات و مخلوطی غنی از تاثیرات فرهنگی، ترس کمتری وجود دارد. به همین ترتیب، مهاجران و اقلیت های قومی که به دنبال بهبود سهم خود هستند، هیچ علاقه ای به پیوستن به یک شورش پوپولیستی که تا حد زیادی علیه آنهاست ندارند. به همین دلایل بسیاری از آنها به کلینتون رای خواهند داد.

در نتیجه ترامپ باید روی سفیدپوستانی حساب باز کند که احساس عقب افتادن به آنها دست داده است: حقیقت این است که مردمی با چنین احساسی، به اندازه کافی وجود دارند و نامزد جمهوری خواهان را رهبر خود در این کیفرخواست جامعه آمریکا می دانند. این باید ربطی به سیستم آموزشی داشته باشد نه فقط به این خاطر که افراد تحصیل کرده در برابر عوام فریبی ایمن می شوند بلکه به این علت که یک سیستم آموزشی شکست خورده، ضرر زیادی به تعداد فراوانی از مردم می رساند.

در گذشته، مشاغل صنعتی مناسب و کافی، برای رای دهندگان کمتر تحصیل کرده وجود داشت تا برای خود زندگی درخور و معقولی بسازند. حالا با اضمحلال جوامع پساصنعتی، بسیاری از مردم احساس می کنند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. این مساله در بسیاری از کشورها صدق می کند اما در ایالات متحده بسیار مهم تر است. جایی که قرار گرفتن یک عوام فریب متعصب در راس کار نه تنها به آمریکا آسیب می رساند، بلکه برای تمام کشورهایی مضر است که برای رسیدن به آزادی در جهانی که هر روز خظرناک تر می شود، تلاش می کنند.

منبع: پراجکت سیندیکیت/ مترجم: روزبه آرش

کلید واژه ها: ترامپ سواد


( ۱ )

نظر شما :