سومین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»

مبارزی که اسرائیلی ها درباره او دروغ می گویند

۰۷ خرداد ۱۳۹۵ | ۱۶:۳۰ کد : ۱۹۵۹۲۹۹ اخبار اصلی خاورمیانه
آیا جایز است که تجربه ودیع حداد همچنان غامض یا پنهان بماند یا در کتاب های اسرائیلی ها یا غربی هایی که از او به عنوان «استاد تروریسم و تروریست ها» صحبت می شود، تنها رها شود؟
مبارزی که اسرائیلی ها درباره او دروغ می گویند

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش سوم این کتاب را می خوانید:

در سال 1995 به خانه دکتر جورج حبش، دبیرکل سابق «جبهه ملی آزادیبخش فلسطین» رفتم و با او گفت وگوی طولانی ای را انجام دادم. حبش به عادت همیشگی پر دل و جرات و بی باک بود و از کسی که با او هم نظر بود تقدیر می کرد و به کسی که با او مخالف بود نیز احترام می گذاشت. سپس اتفاقی باعث شد تا در طول گفت وگو درنگ کنم. از دکتر حبش درباره ودیع حداد و رابطه ای که با او داشت و خاطراتش پرسیدم. مرد کمی ساکت شد بعد اندوه بر صورتش نمایان شد و بعد گویی که دردی در او نمایان شده باشد شروع به گریه کرد. رفیق همراه حبش که در اتاق مجاور بود، آمد و از او خواست که سالن را ترک کند، او هم این کار را کرد و چند دقیقه بعد برگشت و توضیح داد: «ودیع در ذهن و قلب من همیشه حاضر است». در آن روز به اشک ها اشاره کرد و از جواب دادن خودداری کرد.

در ابتدا دست پاچه شدم و احساس کردم که من بر این مرد بار سنگینی را گذاشتم، اما آن چه گذشت در ذهن من معلق ماند. می دانستم که روابط دوستانه و استثنائی ای میان این دو مرد بوده و شیوه کار سبب شده است تا از هم دور شوند. و این تحقیق عمق این رابطه و همچنین اختلاف نظر آنها در دهه هفتاد را تا آن جا که به سرزنش های تلخی که در هتل بغداد در 1976 با گریه ها مخلوط شد، نشان می دهد. این آخرین دیدار میان آنها بود و در دیدار بعدی که در 1978 انجام شد حبش به تمجید از رفیقش که به او مبارزه را آموزش داد، می پردازد.

دو سال پیش در سالروز عملیات «اوپک» که در 21/12/1975 رخ داد پرسیدم تا کی این عملیات غامض باقی می ماند و داستان های متناقض و ناقضی که بیان می شوند را به او گفتم و پرسیدم چرا تلاش نکنیم که به بازیگران اصلی آن حادثه برسیم. اما کارلوس در زندان بود و دیدار روزنامه گاران با او ممنوع بود. برای همین تصمیم گرفتم که با دستیار او که مسئولیت اداره مذاکرات در بعضی ایستگاه های عربی عملیات را بر عهده داشت و گذشت روزها هویت او را فاش نکرده بود، صحبت کنم. چند ماه بعد روشن شد که آن جوان انیس نقاش بود که راز مشارکتش در عملیات اوپک را برای ربع قرن مخفی کرده بود که از این مدت 10 سال آن را در زندانی در فرانسه به اتهام تلاش برای ترور نخست وزیر سابق ایران، شاپور بختیار گذرانده بود. بعد از تلاش های متعدد نقاش قبول کرد که پرده از این راز بردارد و جوانب ناشناخته عملیات اوپک را فاش کند. و داستان او سبب شد تا بار دیگر به موضوع ودیع حداد توجه کنم.

در زندان که بود کارلوس داستان نقاش را خواند و ملاحظاتی نسبت به آن داشت. فرصت را غنیمت شمردم و سر صحبت را با او باز کردم. اما بعد از دو داستان نقاش و کارلوس احساس کردم که قصه اوپک و بسیاری از داستان های دیگر ناقص باقی خواهد ماند اگر نخواهیم داستان ودیع حداد را بنویسیم. به آرشیو مراجعه کردم و هیچ چیز جز عناوین و واکنش ها به عملیاتی که دنیا را تکان داد نیافتم. سراغ بعضی از کتاب هایی که درباره آن عصر و حادثه بزرگی که دنیا را لرزاند، صحبت کرده بود، رفتم و اطلاعات کمی یافتم، در حالی که شایعه ها و داستان سرایی ها و سناریوهای بسیاری وجود داشتند. بعضی ها قصه را خلاصه به کاخ و مرحله ای کردند که کارلوس آن را اداره می کرد. بعضی دیگر تصویر تروریستی سنگدل را نشان می دادند که که در تاریکی دیوانه واری کار هواپیماربایی کرده بود. بعد از آن عده ای کارهایی را به او نسبت دادند که چه دور چه نزدیک هیچ ارتباطی با آن نداشت و از عمد نادیده گرفتند که اولا او سردمدار داستان است و ثانیا بر سر شیوه ای توافق کرد اما بعد به اختلاف خورد.

و زمانی که گفت وگو با نقاش و همچنین کارلوس منتشر شد، تلاش کردیم که به تصویر جدیدی از ودیع حداد غیر از آن تک تصویری که دهه ها تکرار می شد برسیم، از این رو روشن شد که هر آن چه اخبار و روزنامه ها درباره او می گفتند چیزی نبود جز تصویر فردی یتیم و بی سرپرست.

آیا جایز است که تجربه ودیع حداد همچنان غامض یا پنهان بماند یا در کتاب های اسرائیلی ها یا غربی هایی که از او به عنوان «استاد تروریسم و تروریست ها» صحبت می شود، تنها رها شود؟ آیا نسل انتفاضه حق ندارد درباره کسی که تجربه های متراکمی را به ارث گذاشت چیزی بداند و از آن تجربه ها آگاه شود؟ آیا این حق جوانان عرب نبود که بعد از غیبت حداد یا در آستانه غیبت او وقتی که داستان او را می خواندند، فارغ از هم نظر بودن با شیوه های او یا اختلاف نظر با او با واقعیت آشنا شوند، هر چه باشد او فرزند عینی آن مرحله بود؟ با همه این دلایل و به همراه آن همت روزنامه نگاری ام، تصمیم گرفتم درباره ودیع حداد از خاطره کسانی که از نزدیک او را می شناختند، تحقیق کنم.

 

ادامه دارد...

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


نظر شما :