سعودیها نتوانستند نفوذ ایران را خنثی کنند
جنگ سرد ایران و عربستان در یمن
نویسنده: حسین کالوت
دیپلماسی ایرانی: وضعیت پیچیده یمن را نمی توان صرفاً با تقسیم بندی های مذهبی تشریح کرد. عامل مهمتر در تبیین این وضعیت، جنگ سرد میان ایران و عربستان بر سر برتری در خاورمیانه است. گفتگوهای جامع میان تهران و ریاض و رسیدن به درک سیاسی مشترک میان این دو کشور در مورد مسائل منطقه ای می تواند بن بست در راه صلح را از بین ببرد.
اولین نکته مهم این است که در یمن، تقسیم بندی اصلی میان شیعه و سنی نیست. بافت جامعه یمن قبیله ای است و شکاف های اجتماعی و مذهبی کمتر در آن اهمیت دارند. در مقایسه با کشورهایی مثل لبنان و عراق که در آنها شکاف شیعه و سنی منجر به درگیری های خشونت بار شده است، یمنی ها بیشتر به هویت قبیله ای خود اهمیت می دهند تا گرایش مذهبی.
در ابتدای کار، پس از کنار رفتن علی عبدالله صالح، رسیدن عبدربه منصور هادی به قدرت در یمن بخشی از توافق سیاسی تحت رهبری عربستان بود تا فشار داخلی از جانب اپوزیسیون یمن کمتر شود و راه برای استقرار نظم دمکراتیک در این کشور از طریق انتخابات سراسری باز گردد. این پیشنهاد که در سال 2012 توسط شورای همکاری خلیج فارس مطرح شد، شامل طرحی برای شکل گیری یک دولت فراگیر و تقسیم قدرت میان گروه های مختلف یمنی بود.
در همان حال که انتخابات دموکراتیک روز به روز با اقبال بیشتری روبرو می شد، عربستان سعودی و دیگر پادشاهی های منطقه خلیج فارس به صورت مخفیانه سعی داشتند امکان گذار به سمت دمکراسی واقعی در یمن را از بین ببرند و موجبات باقی ماندن هادی را در قدرت فراهم کنند. عربستان سعودی به همراه متحدان خلیجی اش این خط را ترویج می کردند که یک حکومت دمکراتیک در یمن ممکن است تحت نفوذ رقبای منطقه ای مثل ایران قرار بگیرد؛ و به همین خاطر پشتیبان باقی ماندن هادی در قدرت بودند. از نگاه پادشاهی های خلیج فارس، حکومت های قدیمی اقتدارگرا بسیار بهتر از گذار به سمت دموکراسی هستند و تضمین می کنند که نفوذ ایران خنثی خواهد شد.
با نزدیک شدن به پایان دوران ریاست جمهوری موقت هادی، سه تحول مشخص در یمن رخ داد: 1) افزایش نارضایتی میان اپوزیسیون؛ 2) ظهور حوثی ها، گروهی که اکثر اعضای شیعیان پنج امامی یا زیدی هستند و کنترل بخش های زیادی از یمن را در دست گرفته اند و 3) ناتوانی آشکار حکومت موقت به جذب حمایت اکثریت، حتی با وجود پشتیبانی حکومت های حاشیه خلیج فارس. تلاش برای تحکیم قدرت هادی به تدریج رنگ باخت و «عمل انجام شده»ای که قرار بود نگه داشتن هادی در قدرت باشد با تصرف صنعا به دست حوثی ها شکست سختی خورد.
استعفای هادی از مقام خود و پس گرفتن این مقام بعد از مدتی کوتاه، احتمالاً بخشی از نقشه عربستان برای در هم ریختن اوضاع سیاسی یمن بود تا دخالت ریاض در امور این کشور حالت موجهی پیدا کند. با پیشروی حوثی ها، کشورهای تحت رهبری عربستان سعودی گزینه های اندکی برای بازگرداندن اوضاع یمن به حالت مطلوب خود داشتند و دخالت نظامی تنها گزینه پیش روی عربستان سعودی بود تا از آنچه که پیروزی ایران در یمن می نامید جلوگیری کند. با افزایش قدرت و قلمرو حوثی ها در یمن، به خصوص با تصرف مناطقی حیاتی مثل عدن، استیصال ریاض بیشتر شده است.
یکی از مهمترین اشکالات سیاست خارجی عربستان نبود برنامه بازسازی و توسعه اقتصادی برای یمن است. در قیاس با همسایگان خود، یمن جولانگاه فقر است. همین وضعیت این کشور را به بستر مناسبی برای جذب و آموزش گروه های تروریستی مانند القاعده و داعش تبدیل کرده است. پادشاهی های منطقه خلیج فارس علاقه ای به پذیرفتن یمن به عنوان عضوی از شورای همکاری خلیج فارس ندارند و یمن تنها کشور شبه جزیره عرب است که از این مجمع اقتصادی و سیاسی بیرون مانده است. در طرف مقابل، ایرانیان سعی کرده اند با پر کردن چنین خلائی در یمن، از حوثی ها حمایت و نفوذ عربستان در این کشور را کمرنگ تر کنند.
روایت رسمی دولت عربستان از دخالت خود در یمن این است که این دخالت برای حفظ نهادهای یمن و مردم این کشور ضروری بود. با اندکی دقت، روایت دیگری پدیدار می شود. مداخله عربستان در یمن و بمباران این کشور انگیزه دیگری دارد: جنگ نیابتی عربستان با ایران. در جدال عربستان و ایران بر سر برتری منطقه ای، سه عامل اساسی در تعیین موازنه نقش دارند: 1) پیشرفت مذاکرات هسته ای میان تهران و واشنگتن؛ 2) تسلط ایران بر عبور و مرور دریایی، از تنگه هرمز در شرق گرفته تا باب المندب در غرب؛ و 3) رشد قابل ملاحظه قدرت ایران در دو دهه گذشته با توجه به ساختار جغرافیای راهبردی منطقه خاورمیانه. مورد آخر به ویژه در ممانعت تهران از سقوط حکومت سوریه و باز کردن جای پا در مناطق مهم تحت نفوذ عربستان مانند لبنان، عراق و یمن، نمود پیدا کرده است.
احتمال توافق میان ایران و گروه 1+5 تبدیل به کابوس سلطنت سعودی شده است. این توافق برای راهبرد عربستان در خاورمیانه بسیار زیانبار است، زیرا ایران را از انزوای بین المللی خارج می سازد و موقعیتش را در منطقه و جهان تغییر می دهد. از بسیاری جهت ها، انتخاب گزینه دخالت در یمن از جانب سعودی ها با توجه به شرایط تصمیم درستی بود. تسلط بر عدن نیز از نظر راهبردی برای عربستان بیشتر از ایران اهمیت دارد، زیرا در عدن می توان بر یکی از مهم ترین راه های آبی دنیا، تنگه باب المندب که دریای سرخ را از طریق خلیج عدن به اقیانوس هند وصل می کند، تسلط داشت. تسلط ایران بر دو تنگه اصلی شبه جزیره عرب، تنگه هرمز در شرق و باب المندب در غرب یعنی محدودیت دسترسی عربستان سعودی به دریا. از منظر راهبردی، سعودی ها گزینه ای را برای مداخله نظامی انتخاب کرده اند که برای تهران ارزشی کم، اما برای خودشان ارزشی فراوان دارد.
از طرف دیگر، ایالات متحده سعی دارد انعطاف تاکتیکی خود را با برقراری موازنه در مذاکرات هسته ای خود با ایران و حمایت از دخالت عربستان در یمن ثابت کند. این حمایت سیگنال پرقدرتی برای جهان عرب است تا نشان بدهد آمریکا پیشروی ایران در شطرنج منطقه را نمی پذیرد. هدف واشنگتن این است که توجه ریاض و قاهره را جلب کند تا هم از بدبینی ریاض کاسته شود و هم رابطه با نظامیان مصر بازسازی گردد. دولت اوباما سعی دارد نشان بدهد که حتی با وجود مذاکره با ایران، مسئولیتش برای مقابله با گسترش نفوذ ایران و کاهش نفوذ متحدانش را فراموش نکرده است.
آنچه که «سیسی» حاکم مصر را به حمایت از دخالت عربستان در یمن تشویق می کند، این است که این اقدام نظامی می تواند سنگ بنایی شود که اقدامات نظامی مشابه، از جمله ورود مصر به خاک لیبی را مشروعیت ببخشد. همین فکر بود که بعد از نشست سران در شرم الشیخ منجر به تشکیل یک نیروی نظامی مشترک عربی به رهبری مصر و عربستان سعودی شد. نقشه مصر برای لیبی این است که حکومت فعلی را در قدرت نگه دارد، مرزهایش را از دست دولت اسلامی داعش در امان نگه دارد و بلندپروازی های گروه های سیاسی-مذهبی مانند اخوان المسلمین را مهار کند تا با وضعیتی مثل قیام حوثی ها در یمن مواجه نشود. روایت فعلی از تحولات یمن و نشست فوری سران اتحادیه عرب نشان می دهد که اکنون ایران و نه اسرائیل، دشمن اصلی جهان عرب شده است. وضعیت جدید هم خط و خطوط سیاسی را در مقابل ایران به وضوح مشخص می کند و هم آرمان فلسطین را از مرکز مباحثات سیاسی کشورهای عربی خارج می کند.
از سال 1980، سیاست خارجی عربستان سعودی نتوانسته است نفوذ ایران در کشورهای عرب را خنثی کند. علت این شکست، راهبرد مبهم، خلاء رهبری سیاسی در جهان عرب و بکارگیری روش های خارج از عرف در حوزه دیپلماسی است. با این حال، هدف نهایی عملیات نظامی عربستان، یعنی بازگرداندن عبدربه منصور هادی به قدرت، عملی نیست. کنفرانس ریاض که ماه پیش برای بررسی اوضاع یمن تشکیل شد بیش از اینکه به دنبال رسیدن به توافق سیاسی در این کشور باشد، به دنبال تحمیل نظم سیاسی دلخواه بر یمن است. نشست مشترک آمریکا و شورای همکاری خلیج فارس در کمپ دیوید هم که اخیراً برگزار شد به همین ترتیب نشان می داد که در سیاست خارجی آمریکا، حمایت از ادعاهای کشورهای حاشیه خلیج فارس در قضیه یمن سفت و سخت است، در حالی که در بحران عراق و سوریه این کشور تصمیم مشخصی اتخاذ نکرده است.
تمام نشانه ها حاکی از آن است که ریاض و تهران میلی به گفتگوی متوازن بر سر روابط دوجانبه و کاستن از شدت جو بی اعتمادی ندارند. تکیه عربستان سعودی به دیپلماسی دلار و زور برای شکل دادن به اتحادهای مصنوعی تأثیر چندانی در بازگرداندن اوضاع به نفع این کشور و مقابله با قدرت ایران نداشته است. باید منتظر بود و دید که آیا دکترین دفاعی عربستان و دخالت نظامی این کشور مؤثر خواهند بود یا خیر؟
* حسین کالوت پژوهشگر مرکز مطالعات بین المللی دانشگاه هاروارد است.
منبع: بلفر سنتر/ مترجم: علی عطاران
نظر شما :