میزگرد نگاهی به انتخابات مصر، پیامدهای داخلی و منطقه ای
تله قانون اساسی همه را گرفتار کرد
دیپلماسی ایرانی: حجت الاسلام والمسلمین داود فیرحی؛ استاد دانشگاه تهران و تحلیل گر مسائل جهان اسلام در میزگردی که در حال حاضر در دفتر دیپلماسی ایرانی در حال برگزاری است به بررسی وضعیت اخوان پیش و پس از انتخابات در مصر و منطقه پرداخت. متن کامل سخنان وی به شرح زیر است :
جنبش اخوان از سال 1928 که سال تاسیس آن است تا به امروز در درون خود شاهد دگرگونی هایی بوده است. این جنبش از رادیکالیزم تند حتی نظامی مانند جهاد نظامی تا دگرگونی های سال 1991 به بعد را پشت سر گذاشته است.تمام این فرایندها طی شد تا به تدریج این جنبش به گرایشی تحت عنوان دموکراسی های اخوانی تبدیل شد اما آنچه حایز اهمیت است، حضور یک مثلث در کشور مصر و البته در سطح کلان تر در خاورمیانه است. مثلث: اخوان، دموکراسی و میراث نظام قدیم.
جنبش اخوان به مدت یک سال توانست قدرت را در اختیار داشته باشد اما پس از آن نزدیک به 80 درصد در عرصه سیاسی شکست خورد اما هنوز یک جنبش بالنده است. اظهاراتی که از السیسی و دیگران منتشر می شود بیانگر این است که اخوان وجود ندارد. استدلال آنها این است که دیگر اخوانی وجود ندارد. پس از آن حرف دیگری را مطرح کردند مبنی بر اینکه اخوان به عنوان تنظیم کننده و یک سازمان وجود ندارد. از این رو به نظر می رسد عزم جدی السیسی حرکت به سمت سرکوب این جنبش تا آنجایی که می تواند باشد و اینکه اخوان را مقصر تمام شرایط به وجود امده بداند. بر اساس این سیاست هرکجا نا امنی، مشکلات اقتصادی، مشکلات سیاست خارجی و دیگر موارد وجود دارد به اخوان ارجاع داده خواهد شد. در مقابل اخوان نیز موضعی را در بیانیه های خود به صورت جدی مطرح کرد. یکی اینکه انتخابات را خریطه الفشل_ نقشه واماندگی _ معرفی کرده و در جای دیگری هم این انتخابات را انتخابات خون خوانده بود. البته تا حدودی نتیجه این انتخابات هم نظر آنها را تایید می کرد زیرا به طور رسمی السیسی 92 درصد آرا را از مجموع 44 درصد واجدین شرایط به دست آورد. این همان رقمی است که پیشتر حزب خلق برای مبارک هم اعلام کرده بود. به طور معمول در این کشورها اینگونه است که نفر دوم زیر یک میلیون رای و نفر اول بالای 90 درصد آرا را به دست می آورد.
نکته این است که از درون مثلث دموکراسی، اخوان و فلول یعنی نظام پیشین مساله ای تحت عنوان تله قانون اساسی سر برآورده است. حال منظور از تله قانون اساسی چیست؟ در کشورهای اخوانی این تله چه کار می کند؟ منظور از تله قانون اساسی این است که کشورهای خاورمیانه به شدت نوعی دموکراسی را دنبال می کنند که اصرار بر گنجاندن آرمان هایشان در قانون اساسی دارد. این قسمت اول تله است. به طور سنتی دولتمردان این کشورها از سال 1924 تحت تاثیر دیدگاه های افرادی مانند سنهوری حقوقدان معروف سوری تبار، زمانی که کشورهای عربی مستقل می شدند، اقدام به نوشتن قانون اساسی می کردند. این مساله پایه ریز سنتی شد که هر کسی قدرت را در دست می گیرد، اولین اقدام، تغییر قانون اساسی خواهد بود. تصور بر این بود که ابتدا باید قانون اساسی را تغییر و بعد از آن کارهای دیگری را انجام دهند. واژه ای که عرب ها به کار می برند، شرعیه است. یعنی سعی می کنند اول خریطه _ نقشه_ داشته باشند، سپس آن را از طریق قانون به شرعیه یا مشروعیت تبدیل و سپس عمل کنند. تصور آنها این است که با این حرکت قدرت هم مشروعیت پیدا می کند. دومین تله در قانون اساسی این است که در این کشورها به خاطر تجربه تاریخی و رشد دولت های چپ گرا و نوعا سکولار، طبقه آموزش دیده ای تربیت شده است که طی 80 سال گذشته، قلم به دست بوده و اهل تشکل هستند. این افراد به لحاظ پایه علمی و پایگاه اجتماعی تقریبا در وضعیت برابر با مسلمانان هستند.
از سویی هر قدرتی که می خواهد قانون اساسی را بنویسد آن را با ایده خودش می نویسد و معمولا نصف+1 را از قانون بیرون می گذارد. بنابراین در داخل قانون اساسی اعتراض نهفته است. یعنی به محض نوشتن قانون اساسی، اعتراض ها شروع می شود. این موضوع را هم در قانون اساسی زمان مرسی شاهد بودیم و هم در قانون اساسی زمان السیسی که مورد بحث قرار گرفت. به جای اینکه قانون اساسی معیاری برای حل اختلاف باشد، خود آغاز اختلاف است. اخوان نگرش سنتی داشت و آن حمله یا تصرف قانون اساسی بود که هر دو این موارد هم ایراد دارد. ایرادش در این است که فکر می کنند با تدوین قانون اساسی شرعیه پیدا می کنند و تدوین قانون اساسی آغاز نامشروع بودن این دولت ها است. وزن طبقه اجتماعی متوسط تحصیلکرده سکولار اگر با کمی تسامح در نظر بگیرید، با بقیه برابر است.در این کشورها همواره یک نوع همبستگی سلبی ضد قانون اساسی پیدا می شود و باقی می ماند.
قسمت سوم که حایز اهمیت خواهد بود این است که قانون اساسی نفی هایی را ایجاد می کند که در حدود همان 7-6 ماه اول قانون اساسی طرد می شود یعنی افکار عمومی آن را نمی پذیرد و اجماع عمومی نیز بر سر آن وجود نخواهد داشت. مسایلی مانند مسایل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نیز به این مساله کمک می کند. در این شرایط شما باید دولت شکست خورده یا ناکامی را به لحاظ اداره جامعه تصور کنید. این دولت تشکل های سیاسی را به طور کامل از میان برداشته و عملا خودش به صورت خودکار جریان حمایتی را از آنها ایجاد خواهد کرد. در این مثلث مشروعیت قانون اساسی، توازن فعالان به نفع مخالفان با قانون اساسی و در نهایت فروپاشی قانون اساسی شکل می گیرد.
به نظر می آید اخوانی ها کمی به این مساله توجه کرده اند. در حال حاضر اخوان به دو گروه تقسیم می شود. عده ای که همچنان به صورت سنتی تر فکر می کنند ( سنتی نه به معنی 10 سال قبل؛ یعنی سال 2011). این گروه بر این باورند که اگر گروه بزرگ دعم الشرعیه، را حفظ کرده و تحریم ها را گسترش دهند، می توانند به تدریج با افزایش یارگیری به احیای قانون اساسی بازگردند. تعداد افراد این گروه کم است. بسیاری از آنها به مفهوم مقاومت در ادبیات خودشان تکیه می کنند. بدان معنی که همچنان بیرون از دولت و علیه دولت، مقاومت کنند. هرچند که مقاومت آنها دموکراتیک و اجتماعی خواهد بود و به نظر نمی آید رادیکال باشند و اگر هم باشند تعدادشان کم است. این روش در حقیقت گویای خریطه الطریق_ نقشه راه _ آنها طی یک دو سال آینده است. اما عده ای دیگر به بازنگری در فعالیت ها و استراتژی های سیاسی اخوان تمایل پیدا کرده اند. آنها دگرگونی ها را جدی گرفته اند. استناد آنها به جلسه ای است که دو هفته گذشته به صورت پنهانی در ترکیه با حضور اردوغان برگزار شد. جلسه ای که به نظر می رسد نوعی بازاندیشی انتقادی در مجموعه اخوان بود. بحث در این این جلسه این بود که قانون اساسی مهم نیست و چندان نباید به قانون اساسی تکیه و بر روی آن ایستاد. بلکه باید بیشتر به دموکراسی فکر کرد. علت هم این است که اگر بحث بر روی دموکراسی باشد و شروط سلبی که دولت السیسی گذاشته مبنی بر اینکه نمی توانند تشکل های مذهبی ایجاد کنند، شاید بتوانند احزاب جدیدی را درست کرده یا اینکه تحت فشار اجتماعی حضور اسلامگرایان در انتخابات پذیرفته شود. این موضوع آنها را از تله قانون اساسی خارج کرده و آنها را به دموکراتیک کردن مصر و ورود به روند چانه زنی طولانی که در تونس روی داد و پیشنهادی که اردوغان در اولین سفرش به مصر پس از روی کار آمدن مرسی داشت، بر می گرداند. پیشنهاد اردغان دال بر این بود که اصل 4 و 219 را در قانون اساسی قرار ندهید. زیرا این اصل 219 هم بهانه ارتش، هم بهانه سلفی ها، هم بهانه قبطی ها و هم سکولارها است. بر این باورند که می توانند اراده خود را بدون این دو اصل پیش ببرند و لزومی ندارد که هزینه ای بر قانون اساسی تحمیل کنند. بنابراین اخوانی ها متوجه شدند که برای خروج از تله قانون اساسی، باید بیشتر بر دموکراتیک کردن قوانین اساسی و فعالیت هایشان تاکید کنند. تجربه مصر یک تجربه جهانی برای کل اخوان در کل منطقه است.
عبور از قانون اساسی و تکیه بر زمینه های اجتماعی در حال شکل گیری از کارهای اخوان است. هرچند که تعداد افراد این گروه کم است اما موثر هستند. مشکل آنها این است که چگونه می توانند افکار عمومی که دعم الشرعیه ایجاد و بن بستی که درست کرده را حل کنند. دو راه بیشتر وجود ندارد یا اینکه قانون اساسی جدید باید عوض شود یا قانون اساسی قبلی بازگردد که نه عوض شدنی است و نه بازگشتنی.
با این حال این گروه هرچند پذیرفته اند که باید از تله قانون اساسی خارج شوند، سه مشکل دارند. مشکل اول قانع کردن افکار عمومی دعم الشرعیه_ جریان حامی مشروعیت، حامی مرسی _ است که در این دو سال اخیرکشته و زندانی داده است. دوم وارد شدن به گفت وگو با دولت جدید است که خطر قسمت اول در این بخش همچنان وجود دارد چرا که دولت می خواهد شر اخوان را از سر خود کم کند و بنابراین پیش بینی می شود که دست به اعدام بزند و زمینه های اقدامات تخریبی جدی علیه اخوان فراهم کنند. بنابراین دولت سعی می کند در قبال آزادسازی نسبی اموال اخوان و رهبرانشان و همچنین اجازه انتقال برخی از بزرگان اخوان به ترکیه، تونس و برخی کشورها، کمی دعم الشرعیه را محدود کنند. یعنی راه بازگشت به وسیله گفت وگو با جناح هایی از دولت. سوم اینکه اخوان به سمت تاسیس احزاب جدید پیش برود که شبیه احزاب ترکیه فاقد پسوند اسلامی بوده و به عبارتی پسوند دموکراسی های محافظه کار داشته باشد.
در نهایت اینکه تجربه مصر تجربه تلخی برای اخوان است. اما اخوان را از آرمانگرایی های بلند پروازانه سال 2010_2011 خارج می کند. به نظر می آید اخوان به سمت واقع گرایی حرکت کند. این تجربه مهمی برای اخوان در کل منطقه در کشورهایی مانند اردن، کویت، شاخ آفریقا و حتی در آسیای مرکزی است.
نظر شما :