اوباما سفر را از نقطه ای نو آغاز کرد

همکاری اروپا و امریکا با چاشنی استقلال طلبی سیاسی

۲۰ فروردین ۱۳۹۳ | ۱۶:۵۳ کد : ۱۹۳۰۹۷۶ اروپا یادداشت
دکتر عباداله مولایی پژوهشگر و کارشناس مسائل اروپا در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی با اشاره به سفر اخیر رئیس جمهور ایالات متحده به اروپا تاکید می کند که اشتراکات فراآتلانتیکی و پیوندها و منافع مشترک موجب شده است تا اروپا و آمریکا به رغم شکاف ها و گسست های دوران پرفراز و فرود پساجنگ سرد، هنوز از بیش ترین پیوندها و تعلقات هویتی، هنجاری و ژئوپولتیکی با یکدیگر برخوردار باشند اما روزهای اوج قدرت نمایی بین المللی جهان آتلانتیکی سپری گشته و پیوندهای سنتی در هردو سوی اقیانوس اطلس دچار فرسایش شده است.
همکاری اروپا و امریکا با چاشنی استقلال طلبی سیاسی

دیپلماسی ایرانی: روابط فراآتلانتیکی که بر پیوندهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و بین المللی کشورهای دو سوی اقیانوس اطلس دلالت می ورزد، اینک به یکی از موضوعات دائمی مذاکرات اروپا و آمریکا تبدیل شده است. دیدار اروپایی اخیر اوباما رئیس جمهور آمریکا و برگزاری نشست ایالات متحده و اتحادیه اروپا در بروکسل که به تداوم گفتگو پیرامون موافقتنامه همکاری تجاری فراآتلانتیکی و رایزنی پیرامون بحران اوکراین اختصاص داشت، نقطه عزیمت جدیدی در این زمینه به حساب می آید. در یادداشت حاضر به تحلیل چشم انداز روابط فراآتلانتیکی پرداخته شده است.

اروپا و آمریکا در مقام شرکای استراتژیک یکدیگر، از بیش ترین حجم روابط تجاری در اقتصاد جهانی برخوردارند اما روابط سیاسی آنها پس از پایان جنگ سرد با رقابت ها و تنش های نوسانی و متناوب مواجه بوده است. اگرچه با پایان حاکمیت نومحافظه کاران در آمریکا و تحول در سیاست اروپایی، سخن پردازی های پیشین درسایه قرار گرفته و دوطرف به بازسازی مجدد روابط فراآتلانتیکی روی آوردند اما بحران اعتماد، اختلاف نظر و رقابت های موجود درحوزه های اقتصادی و برخی موضوعات بین المللی کم و بیش به قوت خود باقی مانده و چالش های نوظهور مانع چرخش بنیادی و تمام عیار در روابط فراآتلانتیکی شد. 

فرایند شکل دهی به منطقه آزاد تجاری فراآتلانتیکی که برخی سیاستمداران آمریکایی از آن با عنوان "ناتو اقتصادی"سخن به میان آورده اند، مفری جدید برای نیل به اجماع در این زمینه ارزیابی شده است. این فرایند باوجود سرشت اقتصادی و تجاری از هدف ژئوپولتیکی روشنی الهام پذیرفته است. هدف از مذاکرات مربوط به موافقتنامه همکاری تجاری فراآتلانتیکی که از آغاز دهه جاری در دستور کار روابط اروپا وآمریکا قرارگرفته است، ایجاد تحول در موازنه قدرت بین المللی به مدد بازسازی موقعیت اقتصادی اقیانوس اطلس در برابر مراکز اقتصادی رقیب می باشد. به ویژه در دورانی که اقتصاد سرشت ژئوپولتیک یافته و مولفه مهم قدرت یابی قدرت های نوظهور جهانی و منطقه ای به شمار می آید. توصیف قدرت های نوظهور درقالب تعابیری نظیر "بازارهای نوظهور" و یا "اقتصادهای نوظهور" و پیدایش نهادهای اقتصادی نوپدید(بریکس و گروه بیست) از این واقعیت حکایت دارد.

اقتصاد البته پیش درآمد قدرت یابی بازیگران نوظهور بوده و با ترجمه قدرت اقتصادی به قدرت ژئوپولتیک است که امکان جابجایی قدرت میان بازیگران سنتی و بازیگران نوظهور درنظام بین الملل فراهم می شود. به همین جهت، اروپا و آمریکا به عنوان نمایندگان قدرت های سنتی با آگاهی از این واقعیت که کاهش قدرت و موقعیت اقتصادی نسبت معنادار و ناگسستنی با کاهش قدرت سیاسی و ژئوپولتیک در نظام بین الملل دارد، تلاش می کنند تا با اتخاذ راهبردهای جدید به حفظ موقعیت بین المللی خود پرداخته و بر فرایند قدرت یابی قدرت های نوظهور و رقیب اثر گذاشته یا نظارت کند.

حفظ چیرگی گفتمانی جهان غرب برنظام بین الملل و مدیریت و مهار قدرت های نوظهور دراین چارچوب هنجاری برای ممانعت از تداوم فرایند کاهش و فرسایش نسبی قدرت این حوزه، بخشی مهم از تکاپوی گسترده ای است که اروپا و آمریکا برای تقویت و بازیابی جایگاه اقتصادی و ژئوپولتیکی خود در دوران گذار آغاز کرده اند. به گمان برخی تحلیل گران غربی درصورت بازتعریف مقررات تجارت و اقتصاد جهانی، جابجایی قدرت ها و نقش آفرینی بازیگران غیرغربی هم نمی تواند مانع تداوم چیرگی هنجاری و گفتمانی جهان آتلانتیکی بر نظام بین الملل سده بیست و یکم شود اما روشن است که همگرایی تجاری فراآتلانتیکی بیش از آن که نشانه قدرت نمایی جهان آتلانتیکی باشد، راهبردی برای حفظ وضع موجود و مدیریت این حوزه در دوران کاهش نسبی قدرت و واکنشی در برابر تحولات نظام بین الملل دوران گذار ارزیابی می شود.

شایان توجه است که مذاکرات مربوط به همکاری تجاری به دلیل اختلاف نظرها، تفسیرها و منافع متفاوت کشورهای این حوزه با کندی تداوم یافته است. آمریکا پیشبرد سیاست چرخش استراتژیک به آسیا و اقیانوس آرام را با مدیریت همکاری تجاری و اقتصادی با اقیانوس اطلس و نیم کره غربی (آمریکای لاتین) درتعارض ندانسته و خود را "قدرت آتلانتیکی" و "قدرت پاسیفیکی" همزمان تلقی می کند. اروپا هم که از کاهش اهمیت ژئوپولتیک خود در سیاست جهانی آمریکا و پیامدهای اجتناب ناپذیر جابجایی قدرت بر جایگاه خود در سده بیست و یکم نگران است، این موافقتنامه را زمینه ساز ارتقاء جایگاه اقتصادی و ژئوپولتیکی در نظام بین الملل ارزیابی می کند.

نکته حائز اهمیت دیگر این است که بحران اوکراین و به ویژه تلاش اتحادیه اروپا برای متنوع سازی منابع انرژی و کاهش وابستگی به روسیه، انگیزه تازه ای به نهایی سازی این موافقتنامه بخشید. قدرت یابی مجدد و بازگشت روسیه به معادلات اروپا و ژئوپولتیکی شدن شتابان محیط پیرامونی این اتحادیه از شاخص ترین پیامدهای دوران گذار در نظم اروپایی به شمار می آید و دراین رهگذر، اوکراین میدان رویارویی و رقابت ژئوپولتیک غرب و روسیه در دوران گذار نظام بین الملل و یکی از مهم ترین آزمون های ژئوپولتیکی اروپا درسده جاری است.

بحران اوکراین هم زمینه ساز توجه مجدد آمریکا به اروپا و هم آغازگر مواجهه ژئوپولتیکی قدرت های سنتی و قدرت های نوظهور در اوراسیا قلمداد می شود. یکی از آثار این بحران، تقویت امکان همگرایی ژئوپولتیکی مجدد اروپا و آمریکا درقالب روابط فراآتلانتیکی بوده است. روسیه از دیرباز به عنوان "دگرهویتی" نقش مهمی در همبستگی هویتی، ایدئولوژیک و ژئوپولتیک اروپا و آمریکا درتاریخ معاصر برعهده داشته و امروز نیز از ظرفیت لازم برای تشدید همکاری های فراآتلانتیکی برخوردار است. این رخداد اگرچه اروپایی ها و آمریکایی ها را به توجه به منافع ژئوپولتیکی مشترک و بازسازی روابط فراآتلانتیکی برانگیخت اما با وجود دغدغه های امنیتی و اقتصادی و همسویی استراتژیک نسبی کشورهای دو سوی اقیانوس اطلس در قبال روسیه، به نظر نمی رسد به احیای آتلانتیک گرایی در معنای سنتی منتهی شود.

سخن پایانی

اروپا و آمریکا که در نخستین دهه سده جاری، هویت های بین المللی خود را در برابر یکدیگر بازتعریف نمودند اینک در شرایط نوظهور دوران گذار درنظام بین الملل ناگزیر از بازاندیشی همکاری های فراآتلانتیکی شده اند. بنابراین، گرایش جاری به بازسازی روابط فراآتلانتیکی از نوعی اضطرار و الزام متقابل اثر پذیرفته است. شکل دهی به منطقه تجارت آزاد فراآتلانتیکی در دوران بحران اقتصادی و مالی جهان غرب و همسویی ژئوپولتیکی در قبال بحران اوکراین هردو بر این وضعیت دلالت می ورزند. واقعیت این است که فرایند بازسازی روابط فراآتلانتیکی به تغییر بنیادی در اهداف اعلامی چرخش استراتژیک جهانی آمریکا منجر نخواهد شد زیرا هردو موضوع پیوند ناگسستنی با چرخش مزبور داشته و یا بخشی از آن قلمداد می شوند اما تردیدی نیست که تحولات یاد شده همزمان کاستی ها و چالش های پیش روی سیاست های بین المللی آمریکا و اروپا را در فضای سیال و متحول اقتصاد و ژئوپولتیک جهانی نمایان ساخته است.

بدین سان امروزه با افول محوریت بین المللی اروپا و آمریکا، بازیگران و قدرت های منطقه ای و بین المللی غیرغربی به مدار مرکزی منظومه نظام بین الملل بازگشته اند. جهانی شدن روابط بین الملل و چشم انداز مرکزیت زدایی از اقیانوس اطلس موجب شده است تا مجددا همگرایی اروپا و آمریکا درقالب روایت های نوظهور درکانون توجه جهان آتلانتیکی قرار گرفته و قرائت جدیدی از آن ارائه شود. اروپا و آمریکا علیرغم آن که دیگر تنها شریک و یا مخاطب انحصاری یکدیگر به شمار نمی آیند اما از حیث اقتصادی و هنجاری متحدی همسو محسوب می شوند.

درعین حال اگرچه آمریکا و اروپا برای حفظ موقعیت و تقویت جایگاه خود در سده بیست ویکم به یکدیگر نیاز دارند اما نسبت به واگرایی و بیگانگی متقابل و احتمال همگرایی یک طرف با قدرت های غیرغربی به ویژه با توجه دو تجربه همراهی آلمان و فرانسه با چین و روسیه در دهه نخست سده جاری و چرخش آسیایی آمریکا در دهه دوم این سده و افول همکاری فراآتلانتیکی بیمناک هستند. موضوعاتی مانند انتقاد آمریکا از ناتوانی استراتژیک و سهم نابرابر اروپا در تامین بودجه و هزینه امنیت جمعی، چالشی دائمی درمناسبات امنیتی فراآتلانتیکی به حساب می آید و علاوه بر آن دوطرف به دلیل موقعیت ها، دیدگاه ها و منافع متفاوت و یا متمایز، الزاما از رفتارها و رهیافت های یکسان پیروی نمی کند.

علائق سیاست خارجی دو طرف هم دیگر همانند نیست و آمریکا از رهیافتی جهانی پیروی می کند و اروپا عمدتا به حوزه پیرامونی این قاره توجه دارد. آمریکا دیگر خود را تنها به جهان غرب درمعنای سنتی و اروپامحور آن محدود نساخته و شکل دهی به "شبکه غرب گسترده تر" متشکل از شرکای چندگانه را شیوه مناسبی برای حفظ موقعیت جهانی و تامین منافع خود و مدیریت همگرایی قدرت های نوظهور در نهادهای نظام بین الملل موجود تلقی می کند. حمایت این کشور از کاهش حضور و نقش آفرینی اروپایی ها در نهادهای اقتصادی و مالی بین المللی (بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) و جایگزینی غیررسمی گروه بیست بجای گروه هشت و یا همکاری بیش تر با قدرت های نوظهور در عرصه برخی موضوعات بین المللی نمادهای بارز این رهیافت هستند.

بنابراین روابط فراآتلانتیکی در دو عرصه درون آتلانتیکی و برون آتلانتیکی از دو منطق متمایز پیروی می کند. اروپا وآمریکا درعرصه نخست رقیب و درعرصه دیگر شریک یکدیگر محسوب می شوند. اروپا درسال های گذشته ابتدا سیاست برابری جویی و سپس سیاست موازنه جویی دربرابر آمریکا را به نمایش گذاشت اما رخدادهای سیاست داخلی کشورهای اتحادیه اروپا و بحران های چندگانه آن از یک سو و قدرت نمایی قدرت های غیرغربی در دوران گذار از سوی دیگر، تکاپوی بین المللی این حوزه را  با چالش های متعددی روبه رو ساخت.

ازسوی دیگر باتوجه به حاکمیت بلامنازع آمریکا بر عرصه سیاست های ژئوپولتیکی جهان غرب و نقش و نفوذ دیرین این کشور درمعادلات اروپایی، اروپا هنوز نتوانسته است سرنوشت سیاسی خود را جدای از واشنگتن رقم زند. ورود مناطق دیگر به مدار ژئوپولتیک جهانی و کاهش تدریجی اهمیت روابط فراآتلانتیکی و اروپا به عنوان مهم ترین مخاطبان سیاست خارجی آمریکا و ژئوپولتیکی شدن محیط پیرامونی اروپا دردورانی که اروپایی ها هنوز از حیث ژئوپولتیکی شخصیت مستقل و متمایزی نیافته اند، اتحادیه و بازیگران اروپایی را به تداوم پیوندهای امنیتی و استراتژیک با این کشور ناگزیر ساخته است.

اینک اتحادیه پس از ناکامی از اروپایی سازی تمام عیار سیاست خارجی خود به همسویی با آمریکا دربرابر جهان غیر غربی اندیشیده و تلاش دارد تا از فضای موجود برای ارتقای موقعیت بین المللی و اروپایی سازی ذائقه سیاست جهانی آمریکا سود جوید اما بازگشت آمریکا به اروپا برجلب همکاری متحدان سنتی این کشور بر مبنای تعریف آمریکایی از همکاری فراآتلانتیکی استوار است زیرا این کشور همواره زمانی از امکان ایفای نقش بازیگران اروپایی جانبداری می کند که اروپایی ها به موازات همسویی با منافع جهانی واشنگتن به عامل مکمل ونه رقیب و یا چالشگر قدرت و موقعیت ایالات متحده بدل شوند.

اروپا برای افزایش اهمیت ژئوپولتیکی خود در سیاست جهانی آمریکا ناگزیر از همراهی با روایت آمریکایی جهان آتلانتیکی و تجدید نظر و بازنگری دررهیافت های استثناگرایانه دوران پساجنگ سرد این حوزه خواهد بود. بن بست سیاست برابری جویی، تداوم وابستگی ژئوپولتیکی به آمریکا، آتلانتیکی شدن فرهنگ استراتژیک اروپایی، توجه مجدد به نهادهای آتلانتیکی و تداوم موقعیت فرودستانه نهادهای اروپایی و نهادینه شدن موقعیت پیرامونی این حوزه در جهان آتلانتیکی از جمله پیامدهای دیگر فرایند همسویی مجدد دراین مقطع خواهد بود.

باتوجه به ملاحظات پیش گفته، اشتراکات فراآتلانتیکی و پیوندها و منافع مشترک موجب شده است تا اروپا و آمریکا به رغم شکاف ها و گسست های دوران پرفراز و فرود پساجنگ سرد، هنوز از بیش ترین پیوندها و تعلقات هویتی، هنجاری و ژئوپولتیکی با یکدیگر برخوردار باشند اما دیگر در موقعیتی نیستند که درچارچوب آن به شکل دهی به سده بیست ویکم بر مبنای تصویر اروپایی و یا آمریکایی می اندیشیدند. اینک روزهای اوج قدرت نمایی بین المللی جهان آتلانتیکی سپری گشته و پیوندهای سنتی درهردو سوی اقیانوس اطلس دچار فرسایش شده است.

در یک چشم انداز تاریخی، روابط اروپا و آمریکا درسده بیست ویکم در قیاس با سده بیستم از سرشت یکسان و همانندی برخوردار نیست. کشورهای دو سوی ااقیانوس اطلس در جهان مانوس و آشنا به سر نمی برند و سرشت روابط فراآتلانتیکی هم با سرمشق های نظری، مفاهیم و تصویرهای رایج پیشین تبیین پذیر نیست. امروزه روابط اروپا و آمریکا نوعی دوره انتقالی را طی می کند که درآن روایت کهن فراآتلانتیکی به تدریج بلاموضوع می شود یا به حاشیه رانده می شود. باتوجه به این که جهان آتلانتیکی فاقد راهبرد کلان و روایت مشترک وحدت بخش است، کشورهای این حوزه درغیاب فلسفه وجودی سنتی راهنمای روابط وهمکاری، درصدد تعریف روایت وحدت بخش و هویت آفرین جدیدی برای احیای پیوندهای دیرین برآمده اند.

باوجود این که فرسایش نسبی غرب آتلانتیکی، چرخش قدرت و چندمرکزی شدن شتابان نظام بین الملل، اروپا و امریکا را از انگیزه و فلسفه وجودی مشترکی برای همکاری در نظام بین الملل برخوردار ساخته است اما غیاب مولفه های هویت بخش پیشین سبب شده است تا پیوندهای فراآتلانتیکی عمدتا از ملاحظات عمل گرایانه و مصلحت جویانه اثر پذیرد. روشن است که دراین فضای نوپدید، همگرایی فراآتلانتیکی به معنای تکرار و یا بازآفرینی تمام عیار روایت سده بیستمی نخواهد بود و با توجه به این که ماهیت روابط فراآتلانتیکی دستخوش تغییرات بنیادی شده است، روابط اروپا وآمریکا از منظر هررهیافتی که در دوره جدید بازسازی شود با چشم انداز گذشته تمایز بارزی خواهد داشت. این تمایز نیز بیش از آن که تنها به موقعیت اروپا و آمریکا و جهان آتلانتیکی مربوط باشد، از دگردیسی اقتصاد و سیاست جهانی و نقش آفرینی بازیگران و مناطق جهان غیرغربی اثر خواهد پذیرفت. 

انتشار اولیه: جمعه 15 فروردین 1393/ باز انتشار: چهارشنبه 20 فروردین 1393

کلید واژه ها: اروپا و آمریکا عبادالله مولایی


نظر شما :