واکاوی سیاست های ضدافراط آمریکا در منطقه
هدف از انتقال افراطیون پاکستان ، ایران است
دیپلماسی ایرانی: 11 سپتامبر 2001 تا 31 دسامبر 2012 . بازه زمانی که جهان گرفتار نام هایی به نام طالبان ، القاعده و جریان افراط در افغانستان و پاکستان شد. گروه هایی که زمانی با کمک های استراتژیک ایالات متحده و منابع مالی عربستان سعودی در افغانستان شکل گرفته و ریشه دواندند از صبح یازدهم سپتامبر 2001 عنوان دشمن شماره یک امنیت ملی امریکا و متحدان اروپایی اش را به خود اختصاص دادند. بیش از یازده سال جنگ هنوز نتوانسته است به خشکیده شدن ریشه های این جریان یا حتی مهار آن در دو کشور افغانستان و پاکستان منتهی شود. طالبان امروز در نهادهای سیاسی این دو کشور پایگاه های خاص خود را دارد. در ارتش پاکستان مهره هایی دارد که اخبار را پیش از تحقق به اطلاع شبه نظامیان می رساند. اخیرا طالبان افغانستان در نشست پاریس دولت حامد کرزی را فاقد مشروعیت کافی برای مذاکره خوانده و این در حالی است که طالبان پاکستان ذات مذاکره با دولت آصف علی زرداری در پاکستان را پذیرفته اما پیش شرط آنها برای خلع سلاح و سپس مذاکره را قبول ندارد. فعالیت های اخیر نظامی طالبان پاکستان ، تفاوت شاخه فعال این گروه در پاکستان با همنام آن در افغانستان از منظر مطالبه های سیاسی ، انتخابات آتی در پاکستان ، استراتژی آمریکا در دور دوم ریاست جمهوری باراک اوباما در قبال افغانستان و پاکستان و در سطح کلان تر سیاست واشنگتن در قبال جریان افراط که گاه دوست قسم خورده و گاه دشمن پرکینه است را با پیرمحمد ملازهی، تحلیل گر مسائل منطقه در میان گذاشتیم که به شرح زیر است:
شبه نظامیان طالبان در پاکستان در تازه ترین فعالیت خود 21 نفر از پرسنل نظامی در منطقه پیشاور را کشته اند. به نظر می رسد که پس از دوره چند ماهه سکون نسبی در فعالیت های طالبان این گروه باز هم در پاکستان دست به کار شده است.طالبان از منظر جایگاه جغرافیایی در کدام قسمت های پاکستان مستقر هستند و فعالیت های زنجیره ای خرابکارانه اخیر این گروه چگونه بوده است؟
از نظر استقرار وزیرستان شمالی مرکز اصلی گروه های افراطی است. سازمان القاعده، طالبان، لشکر سپاه سحابه، لشکر طیبه، نهضت اسلامی ترکستان شرقی ، چچن ها و نهضت اسلامی ازبسکتان در آنجا مستقر هستند. بنابراین گروه های مختلفی که به نوعی زیر مجموعه های القاعده اند در این منطقه مستقر شدند که ارتش پاکستان تصمیم دارد تحت فشار امریکا به این منطقه حمله کرده و آن را تحت تسلط خود درآورد که به نظر می رسد کار ساده ای هم نیست.
آن حادثه ای که چند روز پیش رخ داد گروه طالبان به دو پاسگاه دولتی شبه نظامی حمله کردند که دو نفر را کشته و ۲۱ نفر را نیز به گروگان گرفتند. آن تعدادی که اخیرا اعلام شده همین ۲۱ نفر گروگان بودند که آنها را قتل عام کردند. باید در توضیح گفت که این تنها حرکت در چند مدت اخیر نبوده ، بلکه چندین حرکت دیگر هم انجام دادند که تمامی آنها به لحاظ امنیتی بسیار تعیین کننده بوده است.
یک حرکت همان حمله ای بود که به فرودگاه پیشاور شد، البته این فرودگاه غیرنظامی است، اما شایعاتی وجود داشت که ارتش نیز از این فرودگاه استفاده می کند و برخی از هواپیماهای نظامی و نیروهای نظامی خود را در آنجا مستقر کرده است، شاید هدف این بود تا از این محل عملیات هایی را علیه گروه های القاعده و طالبان آغاز کرده و یا حداقل افرادی که حمله می کنند را از این طریق پشتیبانی کنند. در حمله ای که به این محل شده طالبان حضور نداشتند بلکه به تحریک طالبان ده نفر بودند که عملیات انتحاری انجام دادند که هر ده نفر آنها ازبک و وابسته به نهضت اسلامی ازبکستان بودند. به همین دلیل این حرکت بسیارمهمی بود و نشان داد که گروه های افراطی آمادگی دارند تا در کشور پاکستان با ارتش برخورد کنند.
حرکت دوم انفجاری بود که سبب مرگ بشیر احمد بلور وزیر ارشد کابینه ایالتی در ایالت خیبر پشتونخواه شد.
سومین حرکت هم گروگانگیری بود که گروگان ها را کشته اند. این تحرکات نشان می دهد که ارزیابی تحریک طالبان این است که ارتش پاکستان در حال آماده شدن حلمه به وزیرستان شمالی است که جنگ سختی پیش بینی می شود و طالبان برای اینکه ابتکارعمل را به دست گیرند دست به عملیات های اینچنینی زده اند. البته تنها در بخش نظامی نیست، بلکه اخیرا پیامی از سوی مقصود منتشر شد که نشان می داد اعلام آمادگی کرده بدون آنکه سلاح خود را پایین بگذارد حاضر به گفتگو با دولت پاکستان است. بنابراین سعی دارند تا در هر دو جنبه یعنی هم در بعد نظامی خود را قدرتمند نشان دهند و هم در بخش سیاسی اینگونه وانمود کنند که آنها آمادگی مصالحه دارند و این دولت و ارتش پاکستان است که اجازه برقراری صلح را نمی دهد.در نتیجه به نظر می رسد که طالبان دوباره فعال شده و از این دو زاویه باید به موضوع نگاه کرد
همان طور که اشاره کردید رهبر طالبان چند روز پیش خبر از رد دعوت دولت برای مذاکره با پیش شرط خلع سلاح گذاشت. آیا تعبیر دقیقی از مطالبه های طالبان از دولت زرداری در دست است؟ تفاوت مواضع طالبان پاکستان و افغانستان در چیست؟
طالبان بخش رادیکال اسلامی است که با گروه های افراطی که در وزیرستان هستند با شبکه حقانی و طالبان ، گروه های کشمیری و برخی گروه هایی که در آنجا حضور دارند، نزدیک است. اما بحثی که وجود دارد این است که تفاوت میان طالبان پاکستان با افغانستان در چیست و اینکه آیا مواضع یکسانی در قبال تحولات منطقه دارند یا خیر؟ به نظر می رسد که شباهت هایی وجود دارد، هر دو از قومیت پشتون هستند، یعنی تعلقات قومی یکسان و دیدگاه های سیاسی و ایدئولوژی یکسانی دارند و از این زاویه با یکدیگر همکار هم به نظر می آیند. در بحث هایی که مقصود مطرح کرد هم آمده بود که آمادگی کمک به ثبات در افغانستان را داریم، به شرطی که دولت پاکستان با آنها کنار بیاید.
بنابراین مواضع مجموعه گروه هایی که تحت عنوان افراط در منطقه فعال هستند کم و بیش یکسان است، هرچند که در پاکستان هدف تحریک طالبان، طالبانی کردن ایالت سرحد و بلوچستان و طالبانیزه کردن افراط در کل پاکستان است.
اما هدف طالبان افغانستان این است که قدرت عمارت اسلامی که مد نظر آنهاست، پیاده شود. در مرحله اول مناطق پشتون نشین، قدرت را طالبانیزه کنند و سپس از آنجا عمارت اسلامی را در کل افغانستان برقرار سازند. در نتیجه این دو از نظر محتوا یکی هستند اما در محل جغرافیایی متفاوت یعنی پاکستان و افغانستان باید این قدرت را اعمال کنند. از این زاویه منطقه در شرایط جدیدی قرار می گیرد که امریکایی ها ناچارند تا سال ۲۰۱۴ نیروهای خود را از افغانستان خارج کنند و از سوی دیگر این خروج به شکل کامل امکان پذیر نخواهد بود، مگر آنکه مصالحه کلی میان گروه های رادیکال اسلامی با دولت های منطقه صورت گیرد که دولت افغانستان و پاکستان هستند. به همین دلیل دو راه حل بیشتر وجود ندارد:
۱. ارتش پاکستان به شکل نظامی وارد شود و مسائل را پایان بخشد که امکان آن بسیار ضعیف است. چراکه آنها گروه های سازمان یافته ای هستند که توان جنگیدن دارند و می توانند از حالت تمرکز خارج شده و به گروه های کوچک تر تقسیم و به مناطق مختلف رفته و کل پاکستان را نا امن کنند. به همین دلیل است که ارتش امریکا و یا پاکستان تا به امروز به منطقه وزیرستان حمله نکردند.
۲. راه دیگر مصالحه است که از طریق مذاکره انجام شود. به معنای دیگر باید امتیازدهی شود به شکلی که دولت پاکستان به آنها امتیازی دهد و در مقابل از طالبان درخواستی کند.
آیا دولت با گروهی شبه نظامی که مسلح است به ناچار وارد مذاکره خواهد شد؟ و آیا بحث واگذاری اختیار برخی مناطق به طالبان در ازای امضای معاده صلح با دولت مرکزی همچنان مطرح و قابل اجرا است؟
این مساله به عنوان یکی از طرح های موجود مطرح است، اما تفکر طالبان به طور کلی انحصارطلب است، یعنی اگر حتی رضایت هم داده شود که در مناطق پشتون نشین قدرت را در دست گیرند به آن معنا نیست که مصالحه کرده اند، بلکه قطعا در آینده حتی از طریق انتخابات آزاد ممکن است به اهداف خود برسند. چرا که اکثریت جمعیت افغانستان پشتون هستند و نمی توان این واقعیت را انکار کرد، در نتیجه اگر قرار شود که یک پشتون نامزد مجلس و یا ریاست جمهوری باشد و یک فرد دیگر تاجیک باشد، تمامی پشتون ها قطع نظر از اینکه از نظر فکری چه دیدگاهی دارند به فرد پشتون رای خواهند داد. بنابراین حتی اگر قابل تصور باشد صلحی در افغانستان برقرار شود و طالبان بخشی از جغرافیا را بدست آورند و سپس در دولت مرکزی تبدیل به حزب سیاسی شوند، آن حزب نیز در آینده ممکن است تمامی قدرت را در دست گیرد. به دلیل آنکه اکثریت را در پشت خود دارد.
شکست های امنیتی و رکود اقتصادی دولت اصف علی زرداری را از محبوبیت اولیه دور کرده است. در این فضا برخی منابع از شانس احتمالی پسر بی نظیر بوتو برای پیروزی در انتخاابت آتی سخن می گویند. پیش بینی شما از این انتخابات و طرف احتمالی برنده چیست؟ آیا پس از زرداری که همسر بوتو بود باز هم پاکستان به بازمانده ای از خانواده بوتو اطمینان خواهد کرد؟
حقیقت این است که در شبه قاره هند (نه تنها پاکستان بلکه سریلانکا، نپال، بنگلادش و هند) این خاندان ها هستند که از اعتبار تاریخی برخوردارند و احزاب سیاسی نیز پیرامون این خاندان ها شکل گرفته اند. به عنوان مثال حزب کنگره در هند که خاندان نهرو بر عهده دارد، در پاکستان خانواده فئودال بوتو که حزب مردم را برعهده دارد. در پاکستان سه نسل از خاندان بوتو قدرت را در دست داشتند که ابتدا ذلفقارعلی بوتو بنیانگذار این حزب بوده و سپس خانم بی نظیر بوتو نیز از اعتبار خانوادگی خود استفاده کرد و نسل سوم آن نیز بوتو زرداری است و به دلیل آنکه هنوز به سن قانونی نرسیده تا وارد قدرت شود، اما در حال آماده ساختن پسر بی نظیر بوتو هستند. صحبت هایی که اخیرا هم کرد نشان داد که به شکل جدی وارد عرصه سیاسی شده و قصد دارد تا رهبری حزب را بر عهده بگیرد.بنابراین اعتبار خانواده ها همچنان مهم است .
گروه های سیاسی قابل بحث در انتخابات آتی پاکستان چه گروه هایی هستند؟
سه نیرو در انتخابات آینده نقش تعیین کننده خواهند داشت:
۱. یکی حزب مردم است که رهبری آن را بلاول بوتو به جای آصف علی زرداری برعهده دارد
۲. حزب مسلم لیگ که این حزب در شرایط عادی اگر حزب مردم شکست بخورد به طور قطع پیروز انتخابات خواهد بود، به دلیل پایگاهی که در ایالت پنجاب دارد و این ایالت بالای پنجاه درصد اقلیم کشور را در دست دارد.
۳. جریان سوم ترکیبی از احزاب کوچک تر و حزب انصاف عمران خان است که گفته می شود ارتش پشت آنها قرار دارند. همچنین برخی می گویند امروزه ارتش ترجیج می هد احزاب کوچک تر حتی احزاب مذهبی را همانند حزب جمعیت علمای اسلام، علمای پاکستان و جماعت اسلام را تشویق کند که به جناج سوم بپیوندند تا هم حزب مردم را شکست داده و هم حزب مسلم لیگ را. چراکه ارتش علیه مسلم لیگ کودتا کرده و خیلی هم به حزب مردم اعتمادی ندارد تا به کار خود ادامه دهد. به دلیل آنکه ارتش پاکستان و آی اس آی تحت فشار بوده و قدرت آن کاهش پیدا کرده است.
بنابراین اگر این سه جریان را در انتخابات آینده در نظر بگیرید و اگر هیچ گونه دخالتی نباشد، به احتمال قوی یا دوباره حزب مردم به قدرت می رسد و یا حزب مسلم لیگ. اما اگر دخالت پشت پرده ارتش موثر واقع شود ترکیبی از احزاب مذهبی و کوچک همانند عمران خوان به قدرت خواهند رسید اما قدرت آنها مستقل نخواهد بود بلکه تحت نفوذ ارتش عمل خواهد کرد. این جو کلی است که در فضای سیاسی پاکستان وجود دارد.
مرکز مطالعات واشنگتن با انتشار گزارشی اعلام کرد که حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در پاکستان رو به کاهش است . آیا این گزارش را می توان به تغییر رویکرد باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در قبال پاکستان و توسل به راهکاری جز راهکار نظامی که مخالفت های عمومی در پاکستان را به دنبال داشت تعبیر کرد؟
بله دقیقا همینطور است به دلیل آنکه اوباما تیمی را که در دور دوم خود آورده تا سیاست خارجی و امنیت وی را اداره می کنند تیم متفاوتی است که به عنوان مثال جان کری به پاکستانی ها نزدیک است. به نظر می رسد امریکایی ها متوجه این واقعیت شدند که اگر بخواهند آبرومندانه از افغانستان خارج شوند نیاز به حمایت ارتش پاکستان خواهند داشت. به همین دلیل اعلام کردند کمک های نظامی و مالی که به ارتش متوقف شده بود از سر گرفته شود. در حقیقت سیاستی را که امریکا در پاکستان دارد به همان سیاست هویج و چماق تعبیر کرد که از یک سو پول که همان هویج است، نشان می دهد و می گویند اگر با ما کنار آمدید که آن را دریافت خواهید کرد، در غیر این صورت با چماق برخورد خواهد شد. درنتیجه شاهد هستیم که پاکستانی ها در صددند تا تغییر جهت کلی در قبال افغانستان دهند و به برقراری صلح در افغانستان کمک کنند. به باور من در طول ماه های آینده تحولی در دیدگاه های پاکستان به وجود خواهد آمد و در مسائل جهادی که از سال ۱۹۴۷ تا کنون خط مشی اصلی پاکستان بوده که آن را هم در ارتباط با هند و کشمیر پیگری کرده و هم درارتباط با افغانستان، تجدید نظر کلی می کند.
به نظر می رسد که در آینده نزدیک پاکستان و امریکا به تفاهمی خواهند رسید و پاکستان کمک خواهد کرد تا صلح در افغانستان برقرار شود و طالبان بخشی از قدرت را به دست گیرد و پاکستان از طریق آنها مطالبات خود را در افغانستان به پیش ببرد. اما شرایط منطقه ای به گونه ای نیست که همین وضعیت فعلی از طریق نظامی ادامه پیدا کند.
به نظر می رسد هم انتخابات آینده پاکستان و همچنین انتخابات افغانستان تحت تاثیر این مساله قرار خواهد گرفت. به معنای دیگر فضای جدیدی ایجاد خواهد شد و فضا از حالت جنگی به سوی مذاکره پیش می رود و پاکستانی ها نیز هم اکنون آمادگی آن را پیدا کردند. البته اگر اتفاق جدیدی نیفتد، به دلیل آنکه منطقه بسیار خطرناک و پیش بینی ناپذیر است.
ˈآصف یاسینˈ قائم مقام وزارت دفاع این کشور روز شنبه در گفت وگو با رسانه ها اعلام کرد:پاکستان فهرست کاملی از عوامل در حال فعالیت آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا سازمان جاسوسی( CIA ) در این کشور را در اختیار دارد. آیا امریکا با عبور از استراتژی نظامی به سیاست دیگری در پاکستان برای دور زدن اعتراض های عمومی روی آورده است ؟
سازمان سیا در کشورهای مختلف دنیا دو حرکت دارد:
-
عوامل رسمی شناخته شده ای هستند که برای دولت ها نیز شناسایی آنها ساده است و آنها با عناصر امنیتی کشورها همکاری می کنند.
-
اما عناصر ناشناخته ای نیز به کشورهای دیگر فرستاده می شوند. بنابراین اینگونه نیست که عناصر سیا در پاکستان به شکل صدردصدی قابل ردیابی باشند. نشانه هایی وجود دارد که افرادی از عناصر امنیتی امریکا حضور دارند که پاکستانی ها اصلا خبر ندارند. به عنوان مثل اگر قتل بن لادن را به طور کامل مورد توجه قرار دهید، بخشی از سیا عمل کرد که برای پاکستانی ها ناشناخته بودند. یعنی نیرویی با ایجاد پوشش بهداشتی که برای واکسینه کردن مردم آمدند به خانه بن لادن وارد شده و وی را دستگیر کردند. این در حالی بود که پاکستانی ها اصلا متوجه نشدند.
اما به طور کلی در پاکستان مشخص نیست که تمامی عوامل سیا همانهایی هستند که شناسایی شدند، بلکه باید این احتمال را داد که عناصر ناشناخته ای در منطقه هستند که به ویژه در مناطق قبایلی همانند پشتونخواه و …برای پاکستانی ها شناخته شده نیست.
در پاکستانی با جمعیت میلیونی و مسلح به تسلیحات هسته ای آیا می توان به استراتژی های سیا برای مهار جریان افراط امیدوار بود؟
به باور من امریکایی ها در منطقه جنوب آسیا سیاستی را پیگیری می کنند که سیاست استراتژیک و بلند مدت است. جریان افراط از زمانی که اتحاد شوروی سابق افغانستان را اشغال کرد شکل گرفت و ابتدا در این کشور بدون حمایت خارجی شکل گرفت، اما زمانی که شکل گرفت هم مورد حمایت کشورهای اسلامی و هم غربی قرار گرفته و حتی آموزش نظامی دیده و سلاح در اختیار آنها قرار دادند. در آن دوران اتحاد منافع دو جانبه میان این جریان یعنی جهادی ها و امریکایی ها ایجاد شد. این وضعیت تا زمانی که ادامه پیدا کرده که القاعده عملیات نیروی یک را سازماندهی کرد و آن دورانی بود که القاعده به این نتیجه رسیده بود که امریکایی ها از ما برای اهداف خود سوء استفاده کردند و هم اکنون ما روس ها را از منطقه افغانستان خارج کردیم و الان نوبت امریکایی هاست. جهت گیری جریان افراط به طور کلی به سمت غرب شد. از آن زمان در ایران این مساله خوب درک نشده و همچنان جریان القاعده را امریکایی می بینیم. در حالیکه این سازمان امروزه رویایی امریکاست و باید شرایط کنونی را به گونه جدید درک کنیم.
امریکایی ها به دنبال این هستند که به جای آنکه نوک جریان افراط به سمت غرب باشد مجددا به سمت رقبای غرب بازگردد. این رقبا در منطقه چین روسیه و ایران هستند. بنابراین ارتش پاکستان و امریکا در وزیرستان شمالی به دنبال این هستند که تسلط پاکستان در آنجا اعمال شود اما گروه های جهادی مزاحم نشوند بلکه به مناطقی که آنها دوست دارند منتقل شوند. امروزه القاعده در سوریه و عراق فعال است.
اخباری داریم که بسیاری از طالبان از ترکیه وارد سوریه شده و در حال جنگ با دولت هستند. به نظر می رسد که این فضا را امریکایی ها بازکردند تا آنها را به لحاظ تاکتیکی انتقال دهند و این جنگ ها را فرقه ای کرده و به اختلاف های شیعه و سنی دامن بزنند و از سوی دیگر با ایران نیز تسویه حساب کنند.
از سوی دیگر ازبک ها، چچن ها و ایغورها را به آسیای مرکزی منتقل می کنند. یعنی زمانی که ارتش پاکستان در وزیرستان مستقر شود دیگر جنگی وجود ندارد، این گروه ها یا در آنجا کشته خواهند شد و یا از آنجا خارج خواهند شد ، اگر خارج شوند بهترین منطقه بدخشان است و از آن محل نیز می توانند به چچن و دره فرغانه بروند. برداشت من این است، اتفاقی که در آینده خواهد افتاد این است که پاکستان برای نجات خود تسلیم شده است. چراکه در آخرین دیداری که شجاع پاشا در امریکا با پترائوس داشت روشن کرد که یا باید به امریکا کمک کنند تا آنها آبرومندانه از افغانستان خارج شوند و یا پاکستان را تجزیه شود. به نظر می رسد که پاکستانی ها تسلیم شدند و بحث این است که با این گروه های افراطی چه کار خواهند کرد، گروه هایی که در مقطعی هم ارتش پاکستان از آنها حمایت و هم امریکا، اما امروزه علیه هر دو اقدام می کنند. بنابراین امریکا سیاستی را در پیش گرفته تا با تسلط ارتش پاکستان بر برخی مناطق قبایلی بتواند آنها را جابجا کند. بدین معنا که بخش عربی آنها به منطقه عربی بروند همانند سوریه، عراق، لبنان، سومالی و الجزایر و لیبی. به دلیل آنکه برخی آنها از مجاهدین عربی هستند که علیه روس ها جنگیدند و انگیزه قوی مذهبی دارند. افراد دیگری هم به مناطق خود بازگردند، یعنی قرقیزها به قرقیزستان، تاجیک ها به تاجکیستان و ازبک ها نیز به همین شکل به سرزمین خود بازگردند و ممکن است در آینده سازمان امنیتی امریکا از آنها حمایت هم بکند.
تحریریه دیپلماسی ایرانی/14
انتشار اولیه: دوشنبه 11 دی 1391 / بازانتشار: پنجشنبه 14 دی 1391
نظر شما :