بنیادگرایی و بهار عربی

اسلام گرایان رادیکال مسلط می شوند؟

۲۶ شهریور ۱۳۹۱ | ۲۳:۲۳ کد : ۱۹۰۶۸۲۲ اخبار اصلی خاورمیانه
سیدعبدالامیر نبوی، پژوهشگر ارشد مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی با اشاره به پیشینیه شکل گیری تفکر بنیادگرایانه در خاورمیانه به نزاع کنونی بین اسلام گرایی رادیکال و میانه رو در کشورهایی که در جریان تحولات اخیر جهان عرب دستخوش دگرگونی شده اند می پردازد.
اسلام گرایان رادیکال مسلط می شوند؟

دیپلماسی ایرانی: بنیادگرایی اسلامی بخشی و شاخه ای از جریان وسیع تری است که با نام اسلام گرایی یا اسلام سیاسی شناخته می شود. جریان اسلام گرایی یا اسلام سیاسی در جریان آشنایی جدی و برخورد کشورهای اسلامی با غرب، به ویژه ارزشهای فرهنگی آن، و به عنوان پاسخی برای عقب ماندگی جوامع اسلامی پدید آمد. به عبارت دیگر، پس از آشنایی جدی این کشورها با غرب عده ای از نویسندگان و متفکران کوشیدند با تاکید بر لزوم بازگشت به اسلام اصیل راه چاره ای برای جبران عقب ماندگی کشورهای اسلامی بیایند. اینان معتقد بودند چنانچه به تمامی دستورات و توصیه های دینی به خصوص در حوزه اجتماعی عمل شود، مسلمانان یک بار دیگر پیشتاز عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خواهند شد. گام نخستین در این راه، پیراستن اسلام از زنگارهایی است که در طول تاریخ بر بدنه آن نشسته است و مانع از اوج گیری جوامع اسلامی می شود؛ یعنی این زنگارها مانع از ترقی و پیشرفت شده است. بر این اساس، بنیادگرایان و بسیاری از دیگر اسلام گرایان نگاه تاریخمندانه به ادیان را قبول ندارند و رویکرد انتقادی را صرفا در چارچوب شناخت ارزش های "اصیل" و "واقعی" دین و برای کنارزدن سنت های غیردینی و خرافه ها می پذیرند. وضعیت مطلوب این فعالان، بازسازی جامعه و حکومت بر اساس احکام و ارزش های اسلامی است که نمونه اعلای آن در زمان پیامبر اسلام وجود داشت. بنابراین آرمانشهر بخش قابل توجهی از اسلام گرایان در گذشته وجود داشته است. اینان معتقدند با توجه به وعده خداوندی، تحقق چنین وضعیت مطلوبی دور از دسترس نخواهد بود و اساسا جهان به سمت احیای آن گذشته طلایی در حرکت است.

چنانچه این مرور کوتاه را مبنا قرار دهیم، می بینیم جریان اسلام گرایی با تمامی شاخه هایش هم ریشه در واقعیت های کشورهای اسلامی دارد و هم از پشتیبانی نظری برخوردار است.

واقعیت های کشورهای اسلامی شاید نیاز به بحث چندانی نداشته باشد، به ویژه آنکه همزمان جریان های فکری دیگری نیز پدید آمد که دغدغه پیشرفت و رفع عقب ماندگی را داشت، ولی راه حل های دیگری را توصیه می کرد. در واقع، ملی گرایی و غرب گرایی دو جریان فکری دیگری است که همین دغدغه اسلام گرایان را داشت و البته از همان ابتدا با آن در رقابت بود. به عبارت دیگر، هر سه جریان در این نکته متفق بودند که غرب پیش رفته است و کشورهای دیگر از این گردونه جا مانده اند، منتها تفاوت در پیش فرض ها سبب می شد که به پاسخ های متفاوت برسند؛ مثلا دین که برای یک نویسنده اسلام گرا عاملی رهایی بخش تلقی می شد، از دید یک نویسنده غرب گرا مانعی بزرگ در راه پیشرفت به شمار می آمد. در مقابل، اگر الگوگیری از ارزش های فرهنگی غرب مورد توجه جریان غرب گرا بود، از دید اسلام گرایان عین عقب ماندگی توصیف می شد. همزمان هر دو جریان مورد انتقاد ملی گرایان این منطقه بودند.

مقصود از پشتیبانی نظری این جریان آن است که ادعاها و وعده های بنیادگرایان مسلمان به هر حال ریشه در برخی مباحث مهم و پایه ای دین اسلام دارد و همواره مورد توجه مسلمانان در طول تاریخ بوده است. اینکه بایستی در جهت تحقق جامعه ای پیامبرپسند کوشید یا خداوند به مسلمانان وعده پیروزی نهایی را داده است، برای یک مسلمان نکته جدید و عجیبی نیست. همچنین مسلمانان، همچون معتقدان سایر ادیان، باور دارند که اگر روح دین در همه عرصه ها حاکم شود و تمامی دستورات آن به واقع مورد توجه و عمل قرار گیرد، مشکلات بشری حل می شود. به همین دلیل است که می بینیم شعار قدیمی اخوان (الاسلام هو الحل) برای ذهن و گوش هر مسلمانی آشناست.

البته اسلام گرایان جهان شناسی خاصی دارند که جامعه شناسی و انسان شناسی خاص خود را هم شکل می دهد. در نگاه آنان، جهان عرصه فرمانروایی خداست و جامعه نیز صحنه نمایشی است که توسط خداوند برای تربیت و امتحان انسان طراحی شده است، از این رو هر بازیگری می بایست نقش خود را متناسب با این نمایشنامه تنظیم کند. بهترین مجریان صحنه نمایش هم خودشان هستند که ظاهرا به نص و به شریعت آشنایی کامل دارند. از این رو دیگران ـ حتی مسلمانانی ـ اگر در این صحنه به نقش نمایی خاص خود نپردازند، از دید اسلام گرایان به رسمیت شناخته نمی شوند. این نگاه هستی شناسانه به انسان شناسی اسلام گرایان نیز سرایت می کند و اساسا جایی برای نقش آفرینی اراده و خرد انسان باقی نمی گذارد. جالب اینجاست که هواداران این جریان همه را در برابر خداوند برابر می دانند و توصیفی یکسان از وظایف انسان ها دارند، اما در عمل با توصیفی که از موضوع اصالت وظیفه و نقش پیشتازان - به تعبیر سید قطب - ارائه می دهند به نوعی نخبه سالاری و درجه بندی مسلمانی می رسند.

نکته اساسی آن است که اسلام گرایی جریانی منسجم و یک دست نبوده و نیست، حتی در میان آن بخشی که دین و دولت را یکی می داند یا نهاد دولت را - حداکثر - بازوی نهاد دین می انگارد، در مورد روش کسب قدرت و شیوه حاکمیت شریعت اختلاف نظر وجود داشته است. در این زمینه برخی از اسلام گرایان به سمت اسلامیزاسیون از بالا (دولت) و بعضی به سمت اسلامیزاسیون از پائین (جامعه) رفته اند.

همچنین بیان این مطالب بدین معنا نیست که اسلام گرایی به طور عام و بنیادگرایی اسلامی به طور خاص همواره از تفکری منسجم و روشمند در طول حیات خود برخوردار بوده است. اتفاقا به نظر می رسد ارجاع به بخشی از مباحث دینی و بازسازی برخی از مفاهیم دینی در جریان بروز مسائل و مشکلات جدید و نیز رقابت با سایر جریان های فکری و سیاسی صورت گرفته است. به عنوان نمونه، تمرکز بر مقاصد فقه یا مفهوم مصلحت امری چندان دیرپا نیست. همچنین بحث از نقش و جایگاه خرد بشری، حقوق زنان و مساله اقلیت ها طی چند دهه اخیر بالا گرفته است. در این حالت، نویسندگان به گذشته برمی گردند و به بازخوانی و بازسازی آن می پردازند و در صورت لزوم روایتی امروزه پسند از آثار پیشینیان یا رویدادهای گذشته ارائه می دهند. روشن است که این بازسازی و بازآرایی ممکن است با واقعیت های تاریخی چندان نسبتی نداشته باشد، بلکه به گونه ای هدفمند انجام شود تا به کاهش مشکلات امروز یاری برساند. در این حالت، به تعبیری، امروز چراغ راه گذشته می شود.

در هر صورت، آنچه در بیشتر زیرشاخه های این جریان ثابت و دست نخورده مانده نگاه مونیستی است. همین امر سبب می شود جایی برای تعابیر و برداشت های چند گانه یا چند وجهی نباشد و پذیرش تکثر و گوناگونی از سوی اغلب اسلام گرایان بیشتر به عنوان یک تعارف باقی بماند. جالب اینجاست که در چارچوب همین نگاه وحدت گرایانه، اولا: رجوع به خرد جمعی و عرف زمانه با استناد به مواردی چون نقصان عقل بشر و یا گناهکار بودن وی مورد اقبال قرار نمی گیرد؛ ثانیا: تحلیل اغلب هواداران این جریان به تحولات سیاسی و اجتماعی، چه در سطح داخلی و چه در سطح بین المللی، از عمق و پیچیدگی لازم بی بهره می ماند و در نتیجه گرایش به ثنویت گرایی و تئوری توطئه شدت می گیرد.

اسلام گرایی و تحولات اخیر جهان عرب

اگر اسلام گرایی رادیکال در دهه های 1970 و 1980 فضای مناسبی برای اعتراض و تغییر وضعیت موجود به شمار می رفت و اقدامات افراطی با استناد به اصل جهاد درست و ضروری دانسته می شد، امروزه چنین نیست. روند و نتیجه رویدادهای اغلب کشورهای منطقه هم نشان می دهد که اسلام گرایان تندرو غایب بزرگ تحولات اخیر بودند، و نه به لحاظ عینی و نه به لحاظ ایدئولوژیک اثری نگذاشته اند. می دانیم که اسلام گرایان رادیکال از ابتدا اقدامات خشونت آمیز را برای کسب قدرت تجویز و توصیه می کردند، ولی شیوه عمل معترضان که مبتنی بر دوری از درگیری و اقدامات خشن بود، هیچ گونه تناسبی با روش این بخش از اسلام گرایان نداشته است، ضمن آنکه هیچ یک از شعارها یا نمادهای آنان در این مدت مورد استفاده یا اشاره قرار نگرفت. همچنین اسلام گرایی رادیکال بیش از یک دهه است که وارد فاز بین المللی مبارزه شده است، به واسطه آنکه نابودی دشمن دور (آمریکا، اروپا و اسرائیل) را مقدم بر سرنگونی دشمن نزدیک (حکومت های عربی) می داند، در حالی که عمده شعارهای معترضان عرب به روشنی ضداستبداد و ضددیکتاتور و، به دلایلی، کمتر علیه قدرتهای خارجی بوده است.

اسلام گرایان رادیکال در شرایط جدید، و به ویژه در دوره انتقالی، برای بازیابی و بازسازی تشکیلاتی تلاش خواهند کرد و به خصوص بر عضوگیری متمرکز خواهند شد. در واقع، سرکوب مستمر حکومت های عربی در سال های گذشته سبب شده است آنها به شدت آسیب ببینند و برای جذب اعضای جدید دچار مشکل شوند. حال، طبیعی است که فضای باز سیاسی و اجتماعی پس از سرنگونی حاکمان اقتدارگرا می تواند مورد استفاده چنین گروه هایی قرار گیرد. آنچه که در وضعیت جدید برای آنها بیشتر مفید واقع خواهد شد، گسترش ناآرامی و احساس سرخوردگی از این فضا و تجربه است. به عبارت دیگر، درست است که سرنگونی حاکمان اقتدارگرا و پدیدآمدن فضای باز به سود این گروهها شده است، تحقق دموکراسی نیز همسو با ایدئولوژی و منافع آنها نیست. در این زمینه احتمال می رود حتی نوعی همکاری و هم سویی میان اسلام گرایان رادیکال و بقایای رژیم های سابق، با هدف شکست این تجربه عربی، صورت گیرد. چنان که می دانیم، چنین ائتلافی، پس از سقوط صدام در عراق پدید آمد و گسترش چشمگیر فعالیت های تروریستی در آن کشور را به دنبال داشت. در لیبی هم امروزه فعالیت اسلام گرایان رادیکال شدت گرفته است و نگرانی درباره همکاری میان آنان و هواداران قذافی وجود دارد.

از سوی دیگر، اسلام گرایان میانه رو هم موسس و مبدع تحولات اخیر نبودند و در ادامه جریان به درون آن کشیده شدند، اما حضورشان در مراحل میانی به بعد موثر بود؛ به عنوان نمونه، اخوان المسلمین سه روز پس از آغاز اعتراض عمومی در مصر؛ یعنی از 28 ژانویه، با آن اعلام همبستگی کرد و اتفاقا بابت این تاخیر و صدور بیانیه ای دوپهلو مورد انتقاد نیز قرار گرفت، ولی حضور این گروه باسابقه موجب شد تجربه تشکیلاتی اخوان در خدمت جنبش اعتراضی قرار گیرد. همچنین اگرچه شعار "الشعب هو الحل" توسط برخی از راهپیمایان مصری در میدان التحریر بیان شد، که در نقطه مقابل شعار اخوانی ها بود، کسی نتوانست منکر قدرت نفوذ توده ای و سازماندهی آنان شود.

اقدامات اسلام گرایان میانه رو، به ویژه در مصر و تونس، نشان می دهد آنان در پی ارائه چهره یک "بازیگر مسئولیت پذیر" از خود هستند. چنین چهره ای به معنای آن است که آنها به بازی سیاسی در چارچوبی مسالمت آمیز و دموکراتیک علاقمند و متعهد هستند، و اهداف دینی خود را در این چارچوب دنبال خواهند کرد. بر این اساس، هم رهبری اخوان (مصر) و هم رهبری النهضه (تونس) اعلام کرده است خواهان تکرار تجربه حزب اسلام گرای عدالت و توسعه (ترکیه) است، و به هیچ وجه اقدامات خشن را برای پیشبرد اهداف و آرمان خود نمی پسندد.

همزمان، این گروه از اسلام گرایان دارای مشکلاتی هستند که محدودیت هایی را بر سر راه فعالیت هایشان ایجاد می کند و ممکن است آینده سیاسی آنها را تحت تاثیر قرار دهد، از جمله: لزوم رقابت با دیگر گروه های سیاسی در فضایی باز که هیچ یک تاکنون تجربه ای در این زمینه نداشته اند، وجود شکاف ها و رقابت های درونی به ویژه به خاطر اختلافات نسلی، و از همه مهمتر لزوم باز تعریف مرز دعوت مذهبی و فعالیت های سیاسی. همچنین اسلام گرایان تونسی و مصری با توجه به حضور در بدنه دولت هم راه دشواری در پیش دارند، زیرا با انباشت مطالبات عمومی و تراکم بحران های اقتصادی و اجتماعی مواجه هستند. در این حالت، موفقیت های بعدی به کارآمدی عملی، و نه تکرار شعارها، گره می خورد. / 16

کلید واژه ها: اسلام گرایی بنیادگرایی بهار عربي عبدالامیر نبوی


نظر شما :