بیست و یکمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک
شاه ایران از حسنی حمایت می کرد
دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.
روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.
تا کنون بیست بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون بیست و یکمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:
با یکدیگر دیدار کردیم در حالی که در ابتدای دیدار پسر عمویش «تیریز دی سان وال» نیز حضور داشت. این بار در گوشه ای از استخر در باغ هتل نشسته بودیم. «ریتز» در میدان مشهور «فاندوم» با ستون آهنینی که «ناپلئون بناپارت» از توپ های به غنیمت گرفته شده از جنگ «استرلیتیز» ساخته بود، دیده می شد.
به رغم این که موعد ما برای ساعت 10 صبح بود، دی میرانش مرا ترساند وقتی که از او پرسیدم یک فنجان قهوه می خواهی، او جواب داد اگر مانع ندارد یک لیوان نوشیدنی می نوشد.
شاید تاثیر اشاره های پرزیدنت میتران بود که چند روز پیش وقتی که نزدش بودم، گفت: «ما کسانی را داریم که رئیس جمهوری جدید مصر را می شناسند»، سپس اسم دی میرانش را حداقل دو بار به زبان آورد. برای همین خودم مستقیما از او پرسیدم:
- به نظر می رسد که رئیس جمهوری جدیدمان را خوب می شناسی.
احساس کردم که اشاره به دیدار اول هفته ام با میتران، رئیس جمهوری فرانسه می کند.
دی میرانش نگاهی به من انداخت در حالی که چشمانش برق می زدند و گفت:
- قطعا، قطعا می شناسمش، با او در چارچوب مجموعه «السافاری» که چند سال پیش با تو درباره اش صحبت کردم، دیدار کردم. در ابتدا: «اشرف مروان» بود که نماینده پرزیدنت «سادات» در آن مجموعه بود. اما بعد از دو سال اشرف مروان غیبش زد و جای او را «مبارک» گرفت.
●●●
سپس دی میرانش خواست که خودش رشته صحبت را به دست گیرد، شاید به این دلیل که الآن فهمیده بود که من با دو رئیس جمهوری فرانسه، «ژیسکار دستن» و اکنون «فرانسوا میتران» تماس دارم.
و دی میرانش درباره چگونگی ایجاد مجموعه با من صحبت کرد، این که چگونه در میانه های دهه هفتاد شکل گرفت، و پس از سقوط پرزیدنت «ریچارد نیکسون» به دلیل افتضاح «واتر گیت» در سال 1974 و این که دلیل آن ]افتضاح[ سازمان امنیت مرکزی امریکا (C.I.A) که بزرگترین سازمان امنیتی در جمع آوری اطلاعات در دنیا است، بود، برای این که موضوع تحقیقات گسترده شد و به کنگره رسید، پس از آن که روشن شد که بر عکس قانون امریکا خود در ایالات متحده کارهایی کرده است، سپس افزود که رئیس جمهوری جدید پس از خروج نیکسون از کاخ سفید، جرالد فورد، تصمیم به تشکیل یک کمیته ویژه برای این کار گرفت و نماینده کنگره «نلسون راکفلر» را رئیس آن کرد تا درباره تجاوزهای سازمان امنیت مرکزی امریکا از دایره عملش تحقیق کند و دریابد که به همین دلیل به مشکل برخورده است، به خصوص این که کنگره تصمیم به تعلیق بودجه مالی در نظر گرفته شده برای آن کرد.
دی میرانش بلافاصله گفت: «در آن وقت دریافتیم که باید در چارچوب مسئولیت هایمان کاری کنیم، برای همین از دوستانمان و دوستان ایالات متحده خواستیم که با ما همکاری کنند، عربستان سعودی آماده تامین مالی بود، شما در مصر نیز آماده آموزش های نظامی بودید، مغرب آماده بود تا نیروهای انسانی در اختیار بگذارد و شاه ایران نیز با تمام وسایل حمایت می کرد. (At large)»
اشرف مروان، نماینده مصر بود، اما پس از آن مخفی شد و همان طور که گفته شد، مبارک، معاون رئیس جمهور جای او را گرفت.
سپس دی میرانش خواست که یک لیوان دیگر نوشیدنی بنوشد، سپس حرفش را ادامه داد:
- از من درباره مبارک پرسیدی که آیا می شناسمش، بله قطعا می شناسمش دوست من، بله با ما در جلسات السافاری بود، جلساتی که چندین بار در جده، قاهره، تهران و مغرب برگزار کردیم، اما جلسات زیادی در فرانسه نداشتیم تا واشنگتن تصور نکند که ما می خواهیم بر مجموعه مسلط شویم. C.I.A واقعا حساس بود، برای همین ما همه چیز را به اطلاع آنها می رساندیم. آنها هم اطلاعات را به اسرائیلی ها می دادند که از ما خواسته بود در فعالیت های ما مشارکت داشته باشد، برای این که نفوذ امنیتی باارزشی در آفریقا داشت، اما از پذیرفتن تقاضای آن عذر خواستیم تا عربستان احساس تنگنا نکند، مصری ها و مغربی ها هیچ مشکلی نداشتند چرا که آنها به طور مستقیم با اسرائیل رابطه داشتند.
دی میرانش دوباره به سراغ مبارک رفت: «بله.. بله می شناسمش، سال ها با ما بود.»
فکر کنم اشتباه کردم وقتی که پرسیدم مبارک چه کار می کرد، چرا که این سوال تصوراتی را نزد این مرد امنیتی ایجاد کرد، محافظه کارانه مکث کرد و سپس گفت: «نمی توانم وارد جزئیات عملیات شوم.»
وقتی که دیدار ما به لحظات پایانی اش نزدیک می شد، دی میرانش بار دیگر به مبارک اشاره کرد و گفت: «وقتی مبارک را زیر نظر گرفتم که برای نخستین بار تصویرش را در برابرم گذاشتند، زمانی که بحث خرید جنگنده های میراژ توسط لیبی از فرانسه در سال 1971 مطرح شد، قراردادی که شامل فروش 106 فروند جنگنده بود.»
دی میرانش همچنین گفت: «می دانستیم که لیبی این قرارداد را به نفع مصر و برای کمک به آن در جنگ 1973 خریده است. برای همین اهتمام ویژه ای به آن دادیم، واقعیت این بود که هیئت مذاکره کننده ای که قصد مذاکره با شرکت «تامسون» را داشت، زیر نظر گرفتیم، همه آنها درجه داران نیروی هوایی مصر بودند که به آنها گذرنامه های لیبیایی داده بودند تا بگویند که آنها لیبیایی هستند، اما واقعیت امر را فهمیده بودیم.» افزود: «الآن دیگر این راز نیست.»
دی میرانش بلافاصله افزود: «در این موقع بود که برای اولین بار مبارک را دیدم، اختلافاتی میان کسانی که در مذاکرات برای امضای آن قرارداد شرکت کرده بودند، رخ داد، آنها نیروی هوایی مصری را رها کردند و به گونه ای صحبت می کردند که انگار خود شرکت دارند، سپس به اختلاف برخوردند و به دلایلی اختلاف ها شدیدتر شد، و مبارک خواست که برخی از آنها را به دلیل روابطی که با آنها داشت، آشتی دهد، آنها در حقیقت درجه داران زیر دست او بودند، ما همه چیز را زیر نظر داشتیم، برای این که قرارداد در فضای غیر عادی قرار داشت!!»
احساس کردم که دی میرانش، این مرد امنیتی قدیم، مکثی کرد و اجازه نداد حتی نسبت به یک کلمه اش نظر دهم!!
●●●
چیزی اضافه نکرد و خواست به من هم بفهماند بیشتر از آن چه گفته نخواهد گفت، پس از آن دی میرانش خواست که اسم مبارک را بیاورد، با ترسی که نتوانست آن را مخقی کند، گفت: «آیا ارزش ها را می بینی؟ من اکنون بازنشسته شده ام در حالی که همکار سابق من در مجموعه السافاری رئیس جمهوری مصر شده است.»
و در ادامه افزود: «من زندگی کاری ام را در سایه گذراندم و اکنون صفحه تازه ای از زندگی ام تحت روشنایی بسیار آغاز می شود.»!!
و با تعجب افزود: «ارزش ها .. ارزش ها عزیز من!!».
ادامه دارد...
نظر شما :