رابطه با قاره سیاه از ژست تا واقعیت
نگاه ایران به آفریقا استراتژیک نیست
دیپلماسی ایرانی: مساله مهم در روابط میان ایران و کشورهای آفریقایی این است که در این روابط بیشتر مبتنی بر سیاست اعلامی بوده تا سیاست اعمالی. به عبارت دیگر ایران از گذشته تا به امروز نگاه استراتژیکی نسبت به افریقا نداشته ، بلکه دارای نگاه مقطعی بوده است. این امر هم ناشی از این است که طرفین یعنی هم ایران و هم افریقا شناخت کاملی از یگدیگر ندارند و این عدم شناخت سبب شده تا پیشفرضهای منفی نسبت به قاره افریقا به طور حتم در سیاست تصمیمگیرندگان دیپلماسی ایران تاثیرگذار باشد.
وقتی به روابط کشورهای منطقه مثل ترکیه با آفریقا نگاه کنیم می بینیم که این کشور روابط بسیار گستردهای با کشورهای افریقایی دارد و حجم روابط تجاری آنها بسیار زیاد است به نحوی که پیش بینی کردهاند که حجم روابط تجاری این کشور با قاره آفریقا تا آخر امسال به نزدیک به بیش از 30 میلیارد دلار خواهد رسید.همچنین می بینیم که کشور چین نیز حجم روابط تجاری خود با قاره آفریقا را به نزدیک 150 میلیارد دلار رسانده است. به طور حتم در مقایسه حجم تجاری ایران با کشورهای آفریقایی می توان دریافت که نوع نگاه ایران به روابط با افریقا استراتژیک و عمیق نیست.
روابط ایران با کشورهای آفریقایی به شکل مقطعی و در اصل منفی است، بدین معنا که سیاستگذاران ایرانی به 10 درصد آنچه را که در رسانهها درباره افریقا اعلام میکنند، هم عمل نمیکنند. اما باید در نظر داشت که برقراری روابط خارجی به طور کلی به سطح روابط منطقهای و بینالمللی بازمیگردد. به طور قطع مسائلی همچون دستگیری چند ایرانی با عنوان تروریست درکنیا و مسائل مختلف شبیهی که در دو سال گدشته در روابط ایران با کشورهای غرب آفریقا یعنی نیجریه، سنگال و زامبیا مطرح شده، به سطح روابط ایران با جامعه بین الملل و نوع نگاه ایدئولوژیک ایران به سیستم بینالمللی مربوط است. مسلما این نوع نگاه نوعی سنگاندازی در روابط است و کشورهای منطقهای و بینالمللی همچون کشورهای غربی حضور ایران را در عرصه بینالمللی به ویژه قاره افریقا در تضاد با منافع خود میدانند.
بعد دیگری که ممکن است سبب اخلال در همان درصد کم روابط شود این است که سطح روابط ایران جزیرهای است. بدین معنا که نهادهای مختلفی در بخش سیاست خارجی ما درگیر هستند که این نهادها در سیاستگذاری برخی فعالیتهایی را انجام میدهند که در بعضی موارد حتی در تضاد با هم بوده است. بنابراین احتمال اینکه بخشی از این جزایر پراکنده در روابط خارجی، با وزارت خارجه هماهنگ نباشند و فعالیتهایی را انجام دهند که موجب چالش در روابط شود، بسیار زیاد است. در نتیجه این چالشها به سطح روابط بازمیگردد، یعنی ممکن است به عنوان مثال با سودان روابط دچار تیرگی شود که دلیل آن هم این است که کشور ثالثی همچون مصر در روابط ایجاد اختلال کند، چراکه احساس کند اگر ایران به سودان نزدیک شود با توجه به اختلافهایی که میان مصر و سودان وجود دارد، ایران به عنوان عامل سومی در روابط آنها وارد میشود. همچنین در موارد مختلفی که به عنوان مثال امروزه کنیا مطرح شده و در دو سال پیش مسائلی که در مورد شرق افریقا مطرح شده بود که این مسائل نیز به نوع نگاههایی که رژیمهای سیاسی دارند و ممکن است هر دورهای مانورهای تبلیغاتی دهند به این عنوان که حضور ایران علیه منافع غرب است و از این طریق همان 10 درصد حضورش را نیز به نحوی خنثی کنند.
در ادامه باید اضافه کرد منطقه شرق افریقا برای حضور القاعده و نیروهای افراطی، منطقه خاصی است و از سوی دیگر سال گذشته کشور جدیدی با نام سودان جنوبی که منطقه ژئوپولتیک منطقه شرق افریقا را تحت تاثیر قرار میدهد، شکل گرفت که بحث حضور اسرائیل و منافع غرب و امریکا را در آن منطقه داریم. تمامی این عوامل دست به دست هم میدهد که تفاوت نگاه ایدئولوژیک این باشد که نوعی دگرسازی و یا دشمن سازی در روابط داشته باشیم که در بسیاری موارد ممکن است نوک پیکان حمله به سمت ایران باشد.
موضوع دیگری که در این روابط تاثیرگذار است، تنش در روابط ایران و غرب است. این تنش نه تنها در روابط ایران و افریقا اختلال ایجاد میکند، بلکه در سطح منطقهای هم تاثیرگذار است. در سیاست خارجی سه سطح ملی، منطقهای و بینالمللی به نحوی با یکدیگر ارتباط داشته و یا همان زنجیره به هم پیوستهای است که نمیتوان این فاکتور را در تحلیلهای خود نادیده گرفت.
بنابراین بحث روابط ایران و افریقا از نگاه داخلی و مسائل مربوط به آن را باید عامل اصلی دانست، بدین معنا که 50 درصد از آن مربوط به مباحث داخلی است. 50 درصد دیگر ناشی از مسائل منطقهای و بینالمللی است که بر روابط ایران با کشورهای افریقایی موثر است. یعنی نمیتوان گفت که سطح روابط ایران با افریقا دچار اخلال شده تنها به این دلیل که روابط ایران با غرب دچار چالش است، بلکه در داخل ایران هم استراتژی هایی وجود دارد که در تضاد با گروههای مختلف قرار میگیرد.
در نهایت باید گفت که سیاستهای ایران نسبت به افریقا در چند مورد خلاصه میشود:
1. سیاست ایران نسبت به آفریقا جزیرهای است
2. سیاست ایران دولتمحور است
3. سیاست خارجی ایران در آفریقا مبتنی بر نگاه کوتاه مدت است
4. هیچگونه هماهنگی میان نهادهای مختلف با محوریت وزارت امور خارجه که محور اصلی ما در سیاست خارجی است، وجود ندارد
5. در برخی موارد حتی سطح روابط پایینتر از دولت است، یعنی بیشتر شخص محور میشود. به عبارت دیگر استراتژی واحدی وجود ندارد و زمانیکه دولت عوض میشود، نود درصد استراتژیها تغییر کرده و هزینههای دوبارهای برای ایجاد روابط صرف میشود.
بر همین اساس است که سطح روابط دچار فراز و نشیب زیادی است. همچنین باید در نظر داشته باشیم که روابط ایران در برخی موارد حتی تبلیغاتی میشود که بعد منفی دارد. به عنوان مثال در دولتی بحث روابط جنوب و یا افریقا به اندازهای مطرح میشود که حتی در محافل داخلی هم به گونهای فرض می شود که بسیاری از سرمایهها به سوی این کشورها روانه شد. این در حالی است که در واقعیت چنین روندی طی نمیشود و ایران تنها در سطح حداقلی تخم روابطی را میکارد که همین میزان کم نیز به دلایلی که ذکر شد، بهرهبرداری نمیشود و معمولا بسیاری از وعدهها عملیاتی نمیشود. یکی از موارد دیگر تاثیرگذار بر این وضعیت بورکراسی شدید اداری حاکم بر سیستم سیاسی ایران است، بدین معنا که ممکن است توافقنامهای میان دو وزیرخارجه امضاء شود اما نهاد سومی اراده و یا توانایی برای تحقق اهداف آن را نداشته باشد. بنابراین تمامی این مسائل سبب میشود که در مقابل کشورهای افریقایی نیز پس از مشاهده چندین مورد منفی، هویت و سیاست خارجی ایران خدشهدار شود./14
نظر شما :