متقی، کولایی و صدر بررسی کردند

نگاه به شرق،تحمیل یا تعامل؟

۰۸ خرداد ۱۳۹۱ | ۰۳:۲۱ کد : ۱۹۰۱۹۵۸ اخبار اصلی
بنیاد باران در نشستی با حضور سید محمد خاتمی به بررسی سیاست "نگاه به شرق" در سیاست خارجی ایران پرداخت. در این جلسه دکتر ابراهیم متقی و دکتر الهه کولایی به ایراد سخنرانی پرداختند و دکتر محمد صدر نیز در پایان جلسه نکاتی در مورد سیاست های دولت اصلاحات ذکر کرد.
 

دیپلماسی ایرانی: در پنجاه و پنجمین نشست ماهانه بنیاد باران، رویکرد نگاه به شرق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

به گزارش روابط عمومی بنیاد باران، در این نشست که با حضور حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی و اعضای بنیاد در محل باران برگزار شد، دکتر ابراهیم متقی رئیس گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران و دکتر الهه کولایی استاد دانشگاه تهران و عضو کمیسیون امنیت ملی وسیاست خارجی مجلس ششم به ایراد سخن پرداختند.

متقی: تحریم های غرب دلیل گرایش ایران به شرق

دکتر ابراهیم متقی رئیس گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران در این نشست به فرایندهای سیاست خارجی ایران پرداخت و گفت: «مطلب مورد بحث امروز من در سیاست خارجی، در خصوص "نگاه به شرق" و گذر تحلیلی به فرایندهای سیاست خارجی ایران تا وضعیت موجود و بررسی نشانه های تداوم و جلوه های تغییر در آن است. در نهایت این بحث را طرح می کنم که در حال حاضر با چه تهدیداتی مواجه هستیم؟ چه قابلیتهایی داریم و فضای عمومی منطقه و نظام بین الملل در ارتباط با ما چگونه است و جهت گیری ما بر اساس چه الگوها و قابلیتهایی تنظیم شده و تببین خواهد شد؟

بحث نگاه به شرق، یک رویکرد کلی در نگاه ایرانی است. اگر دوران های مختلف سیاست خارجی در ایران را حتی در دوره قاجاریه بررسی کنیم، جلوه هایی از توجه به "نیروی سوم" دیده می شد. نیروی سوم در زمانی مطرح می شد که یک بازی بزرگ مطرح می شد. بازی بزرگ چه جلوه هایی دارد؟ ویژگی اصلی آن این بود که انگلستان و روسیه به عنوان دو کشور تاثیرگذار نظام بین الملل در سیاست خارجی، اقتصاد و امنیت ایران نقش ایفا می کردند و با یکدیگر هم رقابت داشتند و هم توافق. این الگوی مشترک رفتار آنها در ارتباط با ایران بوده و در هیچ مرحله تاریخی نبوده که مورد توجهشان قرار نگیرد. بطور کلی بازیگران منطقه ای و کشورهای همانند ایران صرفا در دوران بحران می توانند ایفای نقش کنند.  نتیجه بازی بزرگ چه شد؟ بحث مربوط به قرارداد 1907 و 1915 محرمانه استانبول که ایران را در قرار داد اول به سه قمست و در قرارداد دوم به دو قسمت تقسیم کردند.

رویکرد رضاشاه هم مبتنی بر همین موضوع بود. یعنی بحث اصلی او این بود که در مرحله اول پایه های قدرت را در ایران مستحکم کند و بر اساس الگوهایی که مبتنی بر ضرورت های کودتای سوم اسفند 1299 بود، امنیت سازی و دولت سازی کند. اما بعد از حاصل شدن استحکام، درصدد ایجاد "نیروی سوم" برآمد. این نیرو در تفکر ایرانی معظوف به قدرت سازی است. مقامات و رهبران ایرانی در هیچ دوره نبوده که رویکرد ضد غربی نداشته باشند؛ حتی رضاشاهی که با کوتای انگلیسی به قدرت می رسد.

آقای "مهرزاد بروجردی" پایانه نامه دکترای خود را با عنوان "ایران و روشنفکران غرب" انجام داده است که این کتاب این موضوع را بررسی کرده که آیا فقط جمهوری اسلامی یا یک گروه خاص نگرش ضد غربی دارد؟ جمع بندی او این است که در ایران همواره روحیه و تفکر ضد غربی وجود داشته است و بویژه این روحیه در بین نخبگان بیشتر است. او در پایان نامه خود تمام تفکرات، از امام خمینی گرفته تا تفکرات چپ و... را بررسی کرده است. بنابراین گرایش به گروه سوم مبتنی بر یک جهت گیری ضد قدرت های غربی در ارتباط با ایران است. زیرا ایران سابقه حضور کنترلی قدرتهای بزرگ را داشته و لذا در تفکر ایرانی این موضوع موج می زند.

نکته دیگر اینکه ایران خود را یک "مرکز امپراطوری" می داند. ایرانی در هر دوران تاریخی، این تفکر را از دست نداده است. ممکن است در نبرد نظامی شکست خورده باشد و سرزمین خود را از دست داده باشد، اما فضایی که وجود دارد این بوده که روح امپراطوری را حفظ کرده است.

یک نظریه پرداز سیاست خارجی ایران در آمریکا به نام آقای "روح الله کارگر رمضانی" بحثی در این ارتباط دارد و میگوید دیوارهای امپراطوری ایرانی ها فروریخته است، اما هنوز روح امپراطوری وجود دارد و بخشی از روحیه انتقادی ایران به غرب به خاطر واکنش نسبت به اعمال حاکمیت قدرتهای بزرگ بر سرنوشت کشور و بخشی هم مربوط به همین روح است که ذاتا میخواهد برای خود در فضای منطقه ای و بین المللی جایگاه یابی کند.

این فضا در دوران رضاشاه منجر به پیدایش نیروی سوم شد. اما این گرایش به نیروی سوم مبتنی بر عدم درک سیاست بین الملل بود. عموما ایرانی ها بین سیاست خارجی و بین الملل تمایزی قائل نیستند؛ نه در دوره قاجار، نه در زمان رضاشاه، نه در زمان محمدرضا شاه، نه در زمان جمهوری اسلامی و نه در زمان اصلاحات. شاید بخشی از آن ناشی از روحیه محوریت ایرانی است که معتقد است هیچ کاری در جهان بدون نظر ایران انجام نمی شود. رضاشاه زمانی که سفیر انگلیس او را مشایعت می کند تا از کشور خارج شود، منطق آمریکا، انگلستان، شوروری و اروپا را متوجه نشده بود و توجه نداشت که بازی سیاست بین الملل تغییر پذیر است و احساس می کرد که یک تضاد بنیادین میان آمریکا، انگلیس و شوروی وجود دارد و اصلا به مولفه های ژئوپلیتیکی، موازنه در قدرت، بحث تغییر در تهدیدات و... توجهی نداشت.

این نگاه ادامه پیدا کرد و دوران گذار گذشت. در دوران ملی شدن صنعت نفت و مصدق این احساس وجود داشت که آمریکا در مقابل اتحاد شوروری و انگلستان نیروی سوم است و یک رویکرد انتقادی نسبت به شوروی و انگلستان وجود داشت و به همین دلیل گرایش به ایالات متحده پیدا شد. روزنامه های سال 1329 تا 32 را اگر ببینید، مشاهده می کنید که این دیدگاه در نشریاتی مانند چلنگر و... متعلق به حزب توده موج می زد که مصدق آمریکایی است، زیرا در نگاه حزب توده جهان در یک فضای رقابتی دوقطبی قرار می گرفت و لذا احساس می کردند که اگر کسی گرایش به اتحاد شوروری ندارد و ضد انگلستان هم هست پس وابسته به یک بازیگر دیگری است. این نوع تفکر در پس تفکر اجتماعی و سیاسی در ایران وجود دارد که برخی از نخبگان وبازیگران دارای رویکردهای تعاملی ائتلافی با مجموعه های غربی هستند.

یکی دیگر از دلایل سقوط مصدق این بود که بازی سیاست بین الملل را درک نکرد و متوجه این موضوع نشد که در رابطه با مساله ملی شدن نمی تواند شکاف میان انگلستان و آمریکا ایجاد کند و حتی نمی تواند شکاف میان شوروی و آمریکا را گسترش دهد. نشانه این امر آن بود که ایران در وضعیت تحریم اقتصادی قرار داشت، اما شوروری بدهی هایش را بابت ترانزیت جنوب به شمال به ایران پرداخت نکرد.

به طور کلی جهان از بازیگر مقتدر خوشش می آید. بازیگری که مقتدر نباشد در سیاست منطقه ای و بین المللی هیچ جایگاهی ندارد. کشوری مانند ایران به دو صورت می تواند مقتدر باشد؛ یا بر اساس "خودیاری" یا "ائتلاف". ما عموما گزینه ائتلاف را مورد توجه زیادی قرار نمی دهیم، زیرا روی خودمان حساب زیادی می کنیم و خود را ابرمرد زمانه حوزه سیاست خارجی و بین الملل می دانیم. محمدرضا شاه هم بعد از کودتا به این خاطر در کودتا قرار گرفت که چاره ای نداشت، اما همین که در سالهای 1969 و 70 قدرتش تثبیت شد گرایش به شرق را آغاز کرد. قراردادهایی که با شوروی و روابطی که با چین داشتیم نشان دهنده این مطلب است، اما الگوی او در گرایش به شرق با الگوی فعلی ما متفاوت بود. او ائتلاف با غرب را داشت و از آنها انتظار فزاینده ای داشت و می خواست نقش محوری را در سیاست منطقه ای داشته باشد و ذهنیت ابرمرد دوباره در او حلول کرده بود و می خواست تا آفریقا این نقش را ادامه دهد. لذا توسعه ایران "آفریقا محور" بود و الگویش نیز توسعه اقتصادی بود. به همین دلیل بود که گرایش به شرق را شروع کرد و در همین فضا هم سیاست خارجی مستقل ملی را اعلام کرد؛ در سال 1355 وزیر خارجه ایران اعلام کرد که دیگر خلیج فارس حوزه منافع ملی ایران نیست و حوزه منافع ملی ما به دریای عمان و اقیانوس هند گسترش پیدا کرده است. یعنی ما در فضایی که احساس قدرت می کنیم ، می خواهیم آن را نمایش دهیم. ذات و روح جامعه ایرانی اعتبارگراست؛ در روابط فردی، در مهمانی و جهت گیری های سیاسی و اقتصادی اعتبار برایمان خیلی اهمیت دارد. یکی از راههای کسب اعتبار، نمایش قدرت است، غافل از اینکه اگر واقعی نباشد برایمان پرمخاطره خواهد بود.

فضای بعد از انقلاب یک فضای نه شرقی نه غربی بود. ریشه های این تفکر در اساس یک نوع برداشت اسلامی و دینی نسبت به حوزه سیاست خارجی بنا شده است. این شعار همچنان بر سر در وزارت امور خارجه باقی است. آیا شرق و غرب هوز وجود دارد؟ خیر! یک رویکرد ایدئولوژیکی است که میخواهد خودش را متامیز از قالبهای فلسفی، ائتلاف سیاسی و تمدنی نشتن دهد.

اصولا نگاه ایران در ارتباط با حوزه سیاست خارجی در بعد از انقلاب، در قالب مبانی تفکر دارالاسلام، دارالکفر و دارالحرب قرار گرفت. بنابراین فضای شرق و غرب در تفکر سیاست خارجی ایران بخشی از حوزه دارالکفر است؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم. این تفکر در زمان جنگ که در محدودیت خریدهای نظامی قرار داشتیم و با سختی ابزارهای نظامی را تهیه می کردیم بعضی ها می گفتند که چرا با اتحاد شوروی کار نظامی نمی کنیم؟ واقعیت این است که اتحاد شوروری هم با ما کار نمی کرد. اتحاد شوروی در اولین مذاکرات که آقایان روحانی و بهزاد نبوی بعد از دوران جنگ با آنها داشتند گفتند که وقتی همکاری نظامی انجام می دهیم این جزئی از همکاری استراتژیک است و ما وقتی با ایران درک استراتژیک مشابهی نداسته باشیم نمی توانیم این همکاری را داسته باشیم. فقط در همان مذاکرات بعد از جنگ(1989) بود که شوروری با ما همکاری نظامی کرد؛ آن هم به این شکل که تجهیزات نظامی را به ارزانی به ما فروخت اما تهیه قطعاتش پرمخاطره است. دوستان می می دانند که روسیه حتی باطری های زیردریایی ها را که به ما فروخت، نداد! یعنی کارهایی می کند که ما در یکسری بازی های سیاسی، اقتصادی جنبی قرار دهد.

نگاه گرایش به شرق گاهی در ایران تقویت می شد و در برخی از مواقع جلوه مسلط پیدا می کرد. بخشی از آن به دلیل نگرش ضد غربی است و بخشی هم به این خاطر است که هنوز فکر می کند می تواند موازنه برقرار کند. در حالی که نمی دانند که اگر اتحاد شوروری در سطحی با ما همکاری داشت یا روسیه یک نوع همکاری های استراتژیک را با ما به سرانجام می رساند، آنها را بدون توافق با آمریکا و حتی در برخی مواقع با اسرائیل انجام نمی دهد؛ مانند همین موشک های S300. بازی یک نوع بازی در چارچوب رقابتهای شرق و غرب است. اما این هیجان را داریم که گرایش به شرق را در قالب اینکه ببینیم چه مطلوبیتهایی برای ما حاصل می کند دنبال می کنیم. این نگاه در هر سه دهه انقلاب وجود دارد و بنابراین گرایش ناکارآمد نگاه به شرق جلوه با تداوم حوزه سیاست خارجی ماست.

دلیل دیگر گرایش به شرق تحریم هایی است که از سال 1358 با آن رو به رو بوده ایم و تصاعد می یابد. نگاه به شرق برای مسئولان ابرانی یک رویکرد غیر موثر است، اما رویکردی است که گاهی مواقع اجتناب ناپذیر است. امروز حوزه تعارض ما در وزارت دفاع، صنایع و مجموعه های مربوط به انتقال تکنولوژی، با روس ها بسیار شدید است. اما روس ها همواره در شرایط توجیه محدودیت ها از این تعارضات عبور می کنند و می گویند اگر ما این محدودیت های را اعمال نکنیم احتمال حمله نظامی بیشتر می شود.

گرایش ما به شرق ناشی از این بود که فضای تقابل با غرب در یک فضای تصاعد یابنده ایدئولوژیکی و ژئوپلیتیکی قرار گرفته است. هم اسرائیلی ها تمایل داشتند که تقابل ما با غرب افزایش یاید و هم کشورهای عربی حوزه خلیج فارس. اینجا بود که ما در تحلیل سیاست خارجی عمدتا به مسائل خارجی توجه نداشتیم و کمتر به این فکر میکنیم که بعد از این، چه می شود؟

نکته دیگر در سیاست خارجی ما این است که درک ما یک درک تفسیری و نه تحلیل است. درک تفسیری این است که چه کسانی در ارتباط با یک موضوع چه حرفی را می زنند. مثلا در دوره اصلاحات، هنگام حمله آمریکا به عراق در وزارت خارجه و وزارت اطلاعات (دو مرکزیت اصلی سیایت خارجی) هیچ درک دقیقی وجود نداشت که آیا این حمله انجام می شود یا خیر! بنده به یاد دارم که سه روز قبل از حمله بنده به کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم دعوت شده بودم که آقای دکتر صدر و یکی از مسئولان وزارت اطلاعات هم حضور داشت؛ تحلیل آنها در همان سه روز باقیمانده این بود که حمله انجام نمی گیرد و به آرایش نظامی آمریکا و دیپلماسی دفاعی هیچ توجهی نمی شد. این ناشی از یک نگاه تفسیری است؛ یعنی ما چه چیزی دوست داریم! ما احساس می کردیم عراق آنقدر قوی است که نمی توان به آن حمله کرد. یکی از مسئولان حاضر در آن جلسه به دلیل سابقه کاردار بودن در عراق می گفت که عراق همان کنترل امنیتی که بر مردم خودش دارد، بر آمریکایی ها نیز می تواند داشته باشد.

این نگاه همواره در ارزیابی سیاست خارجی ما نسبت به مسائل مختلف وجود داشته است. شما بحث مربوط به پرونده هسته ای را در نظر بگیرید؛ در دوران بعد از اصلاحات، در وزارت خارجه هیچ کس فکر نمی کرد پرونده به شورای امنیت برود، زیرا ممکن است روسیه از ما دفاع کند یا آن را وتو کند یا اینکه ما اینقدر قدرتمندیم که این عمل امکانپذیر نیست یا اینکه الگوی ما شفاف است.

در وضعیت فعلی در شرایط کاملا پارادوکسیکال در حوزه سیاست خارجی قرار داریم و دقیقا مشابه دوران قبل، بلکه بدتر، در حالت رکود قرار دارد. اما حوزه سیاست خارجی امنیتی ما در حالت نسبتا پویایی قرار داشت. در طی دویست سال گذشته هیچ گاه حوزه نفوذ سیاست خارجی و امنیتی ما به اندازه امروز گسترش پیدا نکرده بود. بحث مربوط به حوزه مدیترانه شرقی بسیار جدی است و بخشی از واقعیت دیپلماسی راهبردی ماست.

مزیت نسبی سیاست خارجی ما و واقعیت آن، یک سیاست نهضتی است که اتفاقا گرایش به حوزه شرق ندارد؛ حوزه ای که گرایش های هویتی را برای سیاست خارجی می سازد. هزینه های دیپلماسی نهضتی به لحاط اقتصادی و سیاسی محدودتر از دیپلماسی هسته ای بوده است. بنابراین آنچه که امروز در سیاست خارجی ایران مطرح است یک بعد آن نشانه های مربوط به قدرت ایران است و به همین اندازه که حوزه قدرت ایران افزایش پیدا کرده است، در فضای افزایش تهدید هم رو به رو هستیم. عمده ترین مشکل سیاست خارجی ما در طی سالهای بعد از انقلاب این بوده که ما تهدیدزدایی را در دستور کار قرار نداده ایم. البته سیاستهایی چون تنش زدایی و اعتمادزایی موثر بوده، اما تهدیدزدایی امری مربوط به سیاست بین الملل است. یکی از عوامل ایجاد تهدید تولید قدرت مازاد است؛ در فضای سیاسست خارجی قدرت خیلی خوب است و وظیفه اصلی کشورها تولیدقدرت است، اما این هم حدی دارد. بنابراین به همین علت است که در معادله ایجاد قدرت که مربوط به سیاست خارجی است و معادله امنیت که مربوط به سیاست بین الملل است، عموما دچار مشکل می شویم. به این دلیل امنیت خود را در بسیاری از موارد از دست می دهیم که به دنبال قدرتیم. بحث مربوط به موازنه تهدید و تهدیدزدایی صرفا در این قالب نیست که ادبیات ما همکاری جویانه باشدو مسابه اصلی در ارتباط با جهان غرب است. غرب نگا زیادی به ادبیات ندارد و توجه چندانی هم به آن ندارد. در هیچ دورانی ادبیات ایران در برخورد با امریکا و جهان غرب، به اندازه دولت اصلاحات چهارچوب دارد نبود. اما اولین مجموعه ای که عبور از خاتمی و تشدید فشارها را مطرح کردند، در شرایطی بود که مساله محور شرارت مطرح شد. دلیل این مساله احساس تهدید جهان غرب بود که بخشی مربوط به ادبیات ما و بخشی هم مربوط به ابزارهای ماست و جهان غرب بیشتر از ادبیات به ابزارهای قدرت توجه دارد.

ما نیازمند الگوی موازنه تهدید به جای موازنه قدرت هستیم. در فضای موازنه قدرت به دلیل اینکه سیاست بین الملل در فضای ائتلاف با ما قرار ندارد عموما با مشکل رو به رو می شود. فضای موازنه تهدید بدین معناست که بتوانیم حوزه تهدبد خودمان را با تهدید برخی بازیگران و قدرتهای بزرگ متقارن کنیم. هرگاه این کار را انجام دادیم از فضای امنیت بیشتری برخوردار شده ایم.»

 

کولایی: ایران اهرمی برای چانه زنی شرق در تعامل با غرب

دکتر الهه کولایی نیز در سخنانی در این نشست به تحولات سیاست خارجی ایران در بستر تحولات منطقه ای پرداخت و گفت: «بستر تاریخی نگاه به شرق که در جامعه ایران شکل گرفته است را آقای دکتر متقی به خوبی ترسیم کردند و من در ادامه بحث، نگاهی از بیرون به موضوع دارم.

ما در منطقه ای که قرار گرفته ایم، تاریخ و جغرافیا فرصتهای بی نظیری را ارائه کرده است که در مقاطع خاص توانسته ایم از آنها بهره بگیریم. بررسی سیاست خارجی ایران در دهه های 1340 و 50 از این لحاظ حائز اهمیت است که به ما نشان دهد با وجود همگامی با سیاست منطقه ای آمریکا، سیاست مستقل ملی شاه در ارتباط با شوروی به عنوان یک کشور وابسته به سرمایه داری فرصتی را فراهم کرد تا مبالغ زیادی سلاح را از اتحاد شوروری در چارچوب تقابل آمریکا و شوروی دریافت کنیم و کمتر کشور جهان سومی وابسته به آمریکا چنین مجالی را پیدا می کرد، ولی ایران توانست چنین رابطه ای را شکل دهد.

آنچه که در مورد سه کشور روسیه، هند و چین در شکل دهی به سیاست نگاه به شرق موثر است اینکه از درون نگاهی به تحولات این کشورها داشته باشیم و نوع نگاه این کشورها به ایران را نیز موزد توجه قرار دهیم و ببینیم که آیا ترسیم (معمولا غیر واقعی) ما نسبت به سیاستهای این کشورها، صحیح است؟

ما از معدود کشورهای جهان هستیم که تا این اندازه "بین المللی" هستیم و تغییر ساختارهای قدرت در جهان نیز بسیار بر ما اثرگذار بوده است؛ حتی در زمانی که اعلام بی طرفی کرده و خود را برکنار اعلام کرده ایم، قدرتهای بزرگ این بی طرفی ما را قبول نکرده اند. پس از فروپاشی شوروی و حوادث 11 سپتامبر نیز اثرپذیری ما بشدت زیاد شده است.

دوستان ی مانند که در 17 اردیبهشت ماه پوتین برای سومین بار به ریاست جمهوری روسیه برگشت و با توجه به مشی اعلام شده از سوی وی در مورد ایران شاید از بازگشت وی استقبال شود. این تلقی بسیار درست است؛ یعنی رویکردهای موجود در روسیه برای کشور ما یک فرست است، اما مساله این است که این رویکردها را چگونه درک می کنیم.

در روسیه در طول تاریخ جریاناتی شکل گرفته که دو جریان بسیار پرقدرت را در مقابل هم قرار داده است که مشابه آن در کشور ما هم هست؛ جریان های همگرا در برابر مدرنیته و مقاومت در برابر مدرنیته. در طول سه سده گذشته این جریانات با این سوال شکل گرفته اند که آیا روسیه یک هویت متمایز است؟ در واقع بحث شعار نه شرقی نه غربی در روسیه هم بطور جدی مطرح است. واقعیت این است که روسیه نه شرقی است و نه غربی. بلکه یک تمدن متفاوت و تمایزی را در برابر فروپاشی غرب و زوال امپراطوری های غرب برای خود در نظر دارند؛ جریانی که امروز به آن "اوراسیا گرا" ها گفته می شود و بر ژئوپلیتیک روسیه تاکید دارند. آنها روسیه را یک بازیگر اصلی می دانند که باید متغیرهای خودش را فراهم کند و امروز این جریان در روسیه در حال اعامل قدرت بوده و سیاستهای کنونی روسیه را آنها هدایت می کنند. پوتین هم به عنوان کسی که در این چارچوب نگاه می کند و به قدرت سنتی روسیه تمرکز می کند، ابزارهای آن را مورد توجه می کند و بر خلاف نگاه دوران گورباچف، سیاست غرب گرایی را زیر سوال می برد و افرادی مانند پریماکوف نیز در گذشته معتقد به این نگاه بودند و می گفتند که روسیه دارای ابزارهایی است که باید از آنها استفاده کند و از جمله آنها ارتباط با کشورهای منطقه از جمله ایران است. بخصوص آنکه نقش ایران در تنظیم روابط روسیه با مسلمانان داخل روسیه، مسلمانان آسیای میانه و قفقاز و حل مساله چچن بسیار مهم است و بنابراین این جریان بنا برشواهد مختلف تقویت می شود.در سطح روابط با آمریکا هم ما ناکامی غرب گراها را بنابر شواهد مختلف می بینیم. بحث گسترش روابط با شرق از علائم این قضیه است و یکی دیگر از آخرین نشانه آن، سپر دفاع موشکی که روس ها آن را تهدیدی برای خود می بینند.

اگر با این دید به تحولات داخلی روسیه نگاه کنیم، تجویز آقای پریماکوف در سال 1995 امروز در روسیه ابعاد اجرایی خود را به نمایش می گذارد. از دیدگاه اوراسیا گرایان روسیه ایران یک قدرت منطقه ای رو به ارتقاء است که می تواند اهداف روسیه را در تنظیم روابط با دیگر کشور ها تامین کند. این زمینه امروز فراهم است که اوراسیا گرایان روابط خود با ایران را در همه ابعاد گسترش دهند، اما این روابط نه در محل مشابه تعارض در زمان اتحاد شوروی شکل می گیرد. همه مسئولان روسی به این نکته توجه دارند که به خاطر ایران با غرب و آمریکا رو در رو نشوند. در واقع روابط در زمینه ی رقابت و همکاری تنظیم می شود که به هیچ وجه به معنی بازگشت به دوره تعارض شوروی نیست؛ نه پوتین چنین قصدی دارد و نه اوراسیاگرا ها. البته اوراسیا گراها طیفی از تکفرات موجود در روسیه هستند که افراط گرا هم در آنها وجود دارد؛ آنها اساسا برای اندیشه روسها و حیات اجتماعی روسیه، تمایز را مبنای تحلیل خود قرار می دهند. اما در حوزه عمل سیاسی میان رهبران روسیه جمهوری اسلامی عرصه ای از تنظیبم روابط را در عرصه های استراتژیک برای روسیه ارادئه می کند. آنچه باعث حیرت می شد و ناشی از عدم آشنایی با ساختارهای تصمیم گیری در روسیه می شد این بود که در عین همکاری، روس ها همیشه رفتارهای متناقض را به نمایش گذاشتند. این تناقض را در قالب رفتارهای مختلفی می توان بازگو کرد، مانند عدم تحویل موشک های S300 و رفتارهایی که در مقطع صدور قطعنامه ها و تصویب قطعنامه ها شکل گرفت. این نوع تناقضات در رفتار دولتمردان روسی نشانگر جریانات مختلفی است که در سیستم تصمیم سازی سیاست خارجی روسیه نقش دارد.

نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد شکل گیری اتحادی در شرق آسیاست که در کشور ما به عنوان اتحادی ضدآمریکایی تلقی شد. چین به عنوان یکی از بازیگران مهم بین المللی در عرصه اقتصاد که حجم ارتباطی اش با امریکا در دو دهه اخیر رشد بسیار حیرت انگیزی را تجربه کرده و طبعا رویکرد "ضد" صحیح نیست. بلکه در پیمان شانگهای، چین و روسیه به عنوان دو کشوری که اهداف مشترکی را در سالهای گذشته دنبال کرده اند، با یکدیگر همکاری کرده اند. در چند سال اخیر هم تلاش زیادی از سوی ایران برای پیوستن به این پیمان صورت گرفته است، در حالی که عملکرد چند ساله آن اصلا نشانگر رویکرد ضدآمریکایی ندارد. اما ما همچنان نوع نگاهمان به توحلات جهانی بر اساس انتظاراتمان است و نه واقعیاتی که وجود دارد. اصلا فلسفه شکل گیری این پیمان حل اختلافات ارزی و مرزی مربوط به اتحاد شوروری بود. یعنی چین و روسیه به همراه کشورهای آسیای مرکزی این سازمان را مطرح کردند و به مرور در پایان دهه 1990 بحث مبارزه با تروریسم مطرح می شود و سازمان جنبه ضد تروریستی می گیرد که بعد از 11 سپتامبر تقویت می شود و به مرور این مجمع به یک اتحادیه مبارزه با تروریسم تبدیل می شود.

اما چرا در آسیای مرکزی تروریسم گسترش می یاید؟ پاسخ روشن است؛ محرومیت و فقر و دست نیافتن به استانداردهای یک زندگی زمینه پیوستن افراد به جنبش های رادیکال فراهم می کند، پس اصلاحات اقتصادی، اجتماعی باید در این کشورها انجام شود و رویکرد سازمان شانگهای از اواسط دهه اول قرن بیست و یکم به این ترتیب تغییر می یابد و جهت گیری های اقتصادی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. ضمن اینکه روسیه و چین دو قدرت عظیم در ابعاد اقتصادی و نظامی هستند، اما در اظهارات مقامات دو کشور رویکرد ضدآمریکایی در چارچوب این سازمان مشاهده نمی شود و تقاضای تا کنون به این دلیل پذیرفته نشده است که ورود ایران به معنای تقویت رویکرد ضدآمریکایی در این سازمان خواهد بود.

بد نیست که نگاهی به جهت گیری هند هم نگاهی داشته باشیم. هندی که تحت فشار تحریم های آمریکا به دلیل برنامه هسته ای قرار داشت، موفق شد در پرتو رابطه با جمهوری اسلامی، تحول اساسی در روابط خود با آمریکا ایجاد کند. تغییر در رابطه آمریکا با هند از دوران نیکسون زمینه هایش فراهم می شود، اما از دهه گذشته پس از 11 سپتامبر اوج می گیرد و موج نگرانی از گشترش تروریسم و بنیاد گرایی این همکاری را تقویت می کند، ضمن اینکه گسترش نیاز به انرژی برای هند که می خواهد رشد 8 درصدی خود را داشته باشد رابطه با ایران را بشدت مورد تاثیر قرار داد. دوستان در مورد خط لوله صلح حتما اخبار را دنبال کرده اند و می دانند که هند برای رسیدن به بازار انرژی ایران و تاسیس خط لوله تلاش زیادی کرد و البته دو خط لوله رقیب هم پیدا شد که نقش روسیه در آن بسیار زیاد است. واقعیت این است که ایران و روسیه در حوزه انرژی دو رقیب قابل اعتنا هستند. روس ها می خواهند تا ایران در بازار شرق فعال باشد و خودشان انحصار بازار اروپا را در دست داشته باشند و هر خط لوله ایران که انحصار روسیه در اروپا را کم کند برای روس ها فاقد جاذبه است. این نکته ای است که ما در اظهار نظرات مقامات گازپروم در مورد خط لوله صلح شاهد هستیم.

ما برای تاسیس این خط لوله با مقاومت با پایدار آمریکایی ها روبه رو شدیم و مقامات هر دو کشور را از همکاری برحذر می داشت. در واقع هند توانست با بلند کردن پرچم رابطه با ایران، مابه ازای بسیار قابل توجهی را از آمریکایی ها دریافت کنند و خط لوله صلح تبدیل به خط لوله ای شد که به پاکستان می رود و هندی ها با تمام مواضع متفاوت و متناقض از این پروژه خارج شدند. دیپلماتهای هندی با لابی هایی که دارند توانستند در توسعه روابط آمریکا با هند نقش مهمی را ایفا کنند. از طرف دیگر با بیرون رفتن شرکتهای اروپایی از ایران به دلیل تحریم ها، چینی ها جای آنها را گرفتند. 

وقتی از دورن کشورهایی که محور گرایش ایران به شرق را معنا می کنند، یعنی روسیه، چین و هند به جمهوری اسلامی و نوع و حجم روابط آنها با امریکا و تعارضاتشان با آن، نگاه می کنیم، با پیوند آن نوستالژی تاریخی و عدم درک تحولات بین المللی و بازیگران منطقه ای، طبیعی است که فرصتهای عظیم جغرافیایی و تاریخی و منابع عظیم اقتصادی که در اختیار ما قرار دارد، بیش از آنکه در خمدت ما قرار گیرد به اهرمی برای چانه زنی و تامین مناقع بازیگران دیگر تبدیل می شود.»

 

صدر: حمله آمریکا به عراق را قطعی می دانستیم

در پایان این جلسه و در بخش پرسش و پاسخ دکتر سید محمد صدر معاون وزارت خارجه و مشاور رئیس جمهور در دوران اصلاحات، در پاسخ به اظهارات دکتر متقی مبنی بر بی اطلاعی مقامات دولت از حمله به عراق سه روز پیش از وقع آن، گفت: جلسه ای را که آقای دکتر متقی به آن اشاره کردند و در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلی تشکیل شد، یک روز قبل از حمله نبود بلکه حدود یک ماه و نیم قبل از آن بود و اتفاقا نظر وزارت خارجه این بود که حمله قطعی است، اما تا زمانی که فرصتی به صدام حسین بر مبنای قطعنامه سازمان ملل برای اعلام تسلیحات کشتار جمعی داده شده است، تمام نشود حمله انجام نمی شود و همانطور هم شد.

وی افزود: اما در مورد آمادگی برای حمله، از اول اسفند (یکماه قبل از حمله) در وزارت خارجه ستاد بحران تشکیل دادیم و بصورت شبانه روزی کار می کرد. در شورای عالی امنیت ملی هم از حدود 4 ماه قبل جلسه بحران به ریاست شخص رهبری و با حضور سران سه قوه تشکیل می شد و واقعا مو به مو قضایای عراق دنبال می شد. یک جلسه بود که به ریاست دکتر روحانی در اواخر بهمن تشکیل شده بود که وی نظر افراد را در مورد زمان حمله می پرسبد به خوبی در خاطر دارم که به وی گفتم آقای روحانی ما تعطیلات عید در خمتتان هستیم! یعنی تمام ایام عید را باید در شورا باشیم.

صدر یادآور شد: خود من به عراق سفر کردم و گفتم حمله جدی و قطعی و باید تکلیف خود را روشن کنید. ارزیابی مان هم این بود که چه به توصیه ها اعتنا کنند و چه نکنند، به نفع جمهوری اسلامی خواهد بود. این امر نشان می دهد که سخن شما درست نیست.

وی با اشاره به این سخن دکتر متقی مبنی بر اینکه ایران همواره به دنبال قدرت سوم بوده است، اظهار داشت: شما گفتید که رویکرد دنبال قدرت سوم بودن در زمان پهلوی هم بوده است و ایران همیشه به دنبال قبله عالم بوده است و شعار نه شرقی نه غربی به این دلیل مطرح شده است. در حالی که آن شعار به معنای نفی سلطه ای بود که ایران چند قرن گرفتار آن بود و نیز گفتید که در دولت اصلاحات هم با این نگاه به دنیا نظر می شد. این مطلب نیز صحیح نیست و ما اینگونه نگاه نمی کردیم و به دنیا نگاه تعاملی داشتیم و موفق هم بودیم؛ در رابطه با اروپا، منطقه، رفع تهدید آمریکا و اسرائیل، گفت وگوی تمدنها و... . اگر آن نگاه ابرمردی که شما بدان اشاره کردید را ما داشتیم بعید بود که بتوانیم اینگونه کارها را پیش ببریم.

صدر در عین حال تصریح کرد: اما با شما موافقم که در بعضی اوقات سیاست خارجی با ایدئولوژی تنظیم شده است و حداقل در ارتباط با شوروری اینگونه بود.

وی به ذکر خاطره ای از دوران دفاع مقدس پرداخت و گفت: بنده اولین دیپلماتی بودم که با گرومیکو وزیر خارجه شوروری که 33 سال در مسئولیت بود، دو دور ملاقات داشتم. من گفتم که انقلاب ایران ضداپریالیستی بوده و ما انتظار چنین برخورداری را از شما نداشتیم، زیرا حامی اصلی تسلیحاتی عراق شوروی بود.او گفت که حرف شما صحیح است و ما به عراق گفتیم که به ایران حمله نکند و از همان روز ارسال تسلیحات به عراق را متوقف کردیم تا مدت زمان یکسال؛ اما دیدیم که همچنان شعار مرگ بر شووری شما در کنار مرگ بر امریکا هست و به دلیل همین مساله و نیز رفتارهایتان در افعانستان ارسال اسلحه را دوباره از سر گرفتیم.

صدر ادامه داد: نوبت دوم ملاقاتم با گرومیکو وقتی بود که دزفول را موشک های اسکاد مورد هدف می گرفت و خبر رسیده بود که شوروی می خواهد تجهیزاتی را در اختیار شوروی قرار دهد که این موشک های اسکاد به تهران برسد و بر این مبنا ملاقاتی به شوروی داشتم و گرومیکو قول داد که ما این امکانات را در اختیار عراق قرار نمی دهیم، اما بگونه ای صحبت کرد که از راه دیگری ممکن است به عراق برسد و بعدا دیدیم که کشور آلمان غربی این امکانات را به عراق داد.

وی در جمع بندی سخنان خود گفت: لذا اینگونه نبوده است که در همه مقاطع برخورد ایدئولوژیک صورت می گرفته است؛ در دوره اصلاحات اینطور نبود و ما با منطق سعی می کردیم که کارها را جلو ببریم.

در پایان نیز نماز مغرب و عشاء به امامت حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی اقامه شد.

 

( ۱ )

نظر شما :