آغاز پوست اندازی غرب و شرق
برنده خاورمیانه جدید کیست؟
اگر نگاهی به نقشه بیندازیم ابعاد این تغییر را بهتر درک میکنیم. در تونس و مغرب اسلامگرایان در راس قدرتند و حال با پیروزی اسلامگرایان در مصر، حلقه اسلامگرایان در شمال افریقا یکپارچه میشود که اگر سودان اسلامی در جنوب، عراقی که اسلامگرایان در آن در راس قدرتند و لبنانی که دولت آن تحت کنترل حزب الله است را در غرب به آن بیفزاییم به روشنی در مییابیم که موج اسلامگرایی تا چه اندازه بر منطقه مستولی است و غلظت آن چقدر در جامعه عربی بالا است. و این در حالی است که پیشبینی میشود موج اسلامگرایی به زودی اردن، لیبی و الجزایر را نیز در نوردد تا فضای غالب بر خاورمیانه بیش از پیش اسلامی شود.
غرب
اما این تغییر فقط مختص به خاورمیانه نیست. اروپا نیز در حال پوست انداختن است. اروپاییها از این که نزدیک به حداقل یک دهه حاکمان آنها تندروی کردهاند و خود را در هر جنگی دخالت دادهاند و بر آتش هر تنشی در جهان هیزم انداختهاند و هزینههای سنگینی را متحمل خود و جامعه جهانی کردهاند، خسته شدهاند و میخواهند با بازگشت به عقلگرایی بیش از این اجازه ندهند که راستگرایی و رادیکالیسم هزینههای خود را بر آنها تحمیل کند. دو هفته پیش انتخابات مهمی در اروپا برگزار شد که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان تغییری شگرف در قاره سبز ایجاد خواهد کرد. فرانسه از راست راست به چپ چپ عقبگرد کرد تا این کشور از دورانهای سخت تندروی در پروندههای مختلف جهانی فاصله بگیرد.
پیشبینی میشود این تغییر با روی کارآمدن سوسیالیستهای تندرو در یونان وارد فاز تازهای شود. یونان سوسیالیست میخواهد روند چپگرایی در غرب را تسریع بخشد. احتمالا کارزار بعدی پس از یونان آلمان خواهد بود. آلمانی که آنگلا مرکل، صدراعظم آن با ایستادن در کنار نیکولا سارکوزی، ناپلئون دوران فرانسه ائتلافی راستگرا در اروپا ایجاد کرده بود، انتظار میرود با سقوط متحدش در پاریس و شکست سنگینی که در انتخابات اخیر محلی آلمان متحمل او شد، مجبور به کنارهگیری از قدرت شود و دولت را تحویل دولت چپگرای آلمان دهد تا اروپا نیز به نوعی اپیدمی تغییر را به روی خود ببیند.
در این میان ترکیه، اگر بتوان آن را اروپایی نامید، مدتها است پوست انداخته است. دولت رجب طیب اردوغان با همه دولتهای تاریخ ترکیه فرق دارد. دولتی اسلامگرا که به واسطه عقبه اخوانیاش ناخودآگاه رابطه خوبی با اسلامگرایان جهان دارد. احتمالا تغییرات اروپا بیش از همه در این قاره به نفع ترکیه تمام شود. آنگاه حلقه اسلامگرای ترکی با اسلامگرایی اسلامی عربی از یک سو و پیوندش با ایران اسلامی از سوی دیگر ضمن این که رهبری تازه منطقهای برای خاورمیانه عربی رقم خواهد زد، میتواند به حلقه اتصال جامعه عربی اسلامی اخوانی با غرب تبدیل شود.
در امریکا، باراک اوباما، رئیس جمهوری دموکرات این کشور مدتها است که فاصله کشورش را با راستگرایی افراطی نئوکانها افزایش داده است. تغییرات اروپا بیشک با پیروزی مجدد باراک اوباما در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری امریکا که احتمالش بسیار است، تکمیل خواهد شد.
قطعا اروپای چپگرای فاصله گرفته از حال و فضای تندروی و جنگ در کنار امریکای خسته از هر جنگ که سکاندار آن باراک اوبامای فراری از جنگ افتاده است با خاورمیانه عربی اسلامی چارچوب تعاملی تازهای تعریف خواهد کرد. چارچوبی که دیگر ابزار تهدید در آن جواب نخواهد داد و راهی جز گفتوگو و راضی کردن طرفین وجود ندارد. به خصوص این که غرب در پی کاهش هزینههای اقتصادی و سیاسیاش است و خاورمیانه عربی در پی کسب حقوق ضایعشدهاش که البته در این میان بحرانهای اقتصادی نیز تاثیرگذار است. این مساله لاجرم چارچوبی از تعاملی مسالمتآمیزتر، حداقل در مقایسه با گذشته، ایجاد خواهد کرد.
اسرائیل
نزدیک به یک ماه پیش بود که مصر تبادلات گازی خود با اسرائیل را لغو کرد و به تلاویو اطلاع داد اگر گاز میخواهد باید پشت میز مذاکره بنشیند و ضمن رعایت انصاف و به رسمیت شناختن حقوق مصر قرارداد جدید گازی با قاهره امضا کند. در آن موقع آویگدور لیبرمن، وزیر امور خارجه اسرائیل هشدار داد، ایران را رها کنید، مصر را دریابید که تهدیدش بیخ گوش ما است. در اسرائیل تندروترین دولت حداقل یک دهه اخیر این رژیم در راس کار است. بیشک با تغییراتی که در خاورمیانه عربی به خصوص بیخ گوش آن، در مصر در شرف تغییر است و همچنین تغییراتی که در اروپا رخ داده و رویکرد چپگرایانهای که در این قاره به وجود آمده است، اسرائیل دیگر نمیتواند به تندروی و یکجانبهنگری خود ادامه دهد و به فکر فشار و کسب امتیاز از جامعه غربی و عربی باشد. تلاویو مجبور است به این درک برسد که جامعه عربی پیرامونیاش که اکنون تحت کنترل اسلامگرایان اخوانی، همان اسلامگرایانی که حماس را تشکیل دادهاند و اسرائیل آن را دشمن نخست خود میداند، قرار گرفته راهی جز تغییر رفتار ندارد. این جامعه نه طرح دوستی با اسرائیل را دارد و نه دیگر حاضر است معاهداتی که در دوران گذشته با آن بسته شده را به رسمیت بشناسد.
انتخابات اسرائیل در سال 2013 برگزار میشود، البته اگر تصمیم به برگزاری انتخابات زودهنگام گرفته نشود. تاثیرات جامعه جهانی و تغییراتی که در شرف وقوع است، احتمال دارد بر اسرائیل نیز تاثیر بگذارد و حکومتی معتدلتر از حکومت فعلی را در تلاویو به قدرت برساند. حکومتی که لزوم تعامل واقعی با جامعه جهانی و عربی را درک کند. درک کند که در این نوع تعامل ادبیات طلبکارانه دیگر جواب نمیدهد.
در هر صورت در وضعیت فعلی، اسرائیل نخستین بازنده عرصه منطقهای است. حتی در صورتی که دولتی معتدلتر بر سر کار آید نیز اسرائیل فقط میتواند به فکر کاهش هزینههایش باشد نه پیروزی در این عرصه.
شاید اسرائیل گمان کند با ملتهب نگه داشتن منطقه میتواند همچنان سیاستهای خود را پیش ببرد. اما اگر چنین تصوری هم نزد تلاویونشینها وجود داشته باشد باید این حقیقت را درک کنند که وقتی کشورهای عربی یک به یک به یک نهاد سازمانیافته نزدیک به هم برسند، به سوی همگراییای رهنمون خواهند شد که این همگرایی لاجرم به ثبات خواهد رسید، در چنین وضعیتی اگر فکر ملتهب نگه داشتن فضا باشد، با موج یکپارچه مقاومت مواجه خواهد شد. شاید به همین دلیل است که امیر قطر به سران اسرائیلی هشدار میدهد که تحولات منطقه را دریابند و از سرزمینهای عربی عقبنشینی کنند.
ایران
در کنار اسرائیل بازنده دیگری نیز وجود دارد؛ عربستان سعودی. خاندان فرتوت سعودی دیگر در فضای جوان انقلابی امروز جهان عرب حرفی برای گفتن ندارد. عدم تفاهم عربستان با این فضا را در تحرکات دیپلماتیک آن به روشنی میتوان فهمید. احضار سفیر عربستان از مصر در پی رد دیکتههای ریاض به قاهره، نشانهای از این عدم درک متقابل است. عربستان روز به روز جبهههای تازهای را از دست میدهد و بیش از پیش در منطقه منزوی میشود. و این همه در حالی است که احتمال رسیدن بهار عرب به عربستان نیز بیش از هر زمانی وجود دارد. ریاض اکنون اذعان دارد در عراق و لبنان بازنده میدان بوده و احتمال دارد در سوریه نیز بازنده میدان شود. همچنین از وضعیت بحرین نیز به شدت احساس ناامنی میکند و نیک میداند که آنچه در یمن میگذرد چیزی نیست که باب میلش باشد.
در این میان اوضاع به نفع ایران در حال رقم خوردن است. اگر مذاکرات هستهای ایران موفقیتآمیز به پایان برسد، جایگاه منطقهای ایران بیش از پیش تقویت میشود و ایران به عنوان تنها کشور خاورمیانه که در کنار رژیم صهیونیستی امکان غنیسازی اورانیوم در خاک خود را دارد، به جایگاهی تازه و در خور شان در جامعه جهانی خواهد رسید. در این میان روی کار آمدن اسلامگرایان در جهان عرب قطعا به نفع منافع ایران تمام خواهد شد. میتوان تصور کرد که جمع دوستان و حامیان ایران از عراق تا لبنان، سوریه، مصر و تونس گسترش یابد و این مساله باز هم به قدرت منطقهای ایران بیفزاید.
در این میان پیشبینی میشود، ترکیه دیگر کشور اسلامگرای منطقه، به رغم اتخاذ سیاستهایی مغایر با سیاستهای ایران در سوریه و اتخاذ رویکردی غربی در بسیاری از پروندههای منطقهای، مجددا از در دوستی با ایران در آید و روابط ایران و ترکیه که مدتی است به سردی گراییده مجددا تقویت شود و در تعاملات منطقهای تعریف تازهای بیابد. حتی اگر ترکیه بخواهد به سیاست خود در منطقه ادامه دهد باز هم در نهایت آنکارا مجبور خواهد شد تا از در دوستی با ایران در آید تا بتواند اهدافش را دنبال کند. چنین رویکردی عربستان و کشورهای عربی همسو با آن در خلیج فارس را باز هم در انزوا خواهد برد و ایران و ترکیه را به صدر کشورهای منطقه نزدیک خواهد کرد.
نظر شما :