نهمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک
چهار ویژگی که مبارک داشت
روزنامه الشروق مصر روزهای پنجشنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کردهاند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخشهای این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمهای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.
تا کنون هشت بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون نهمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانهاش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار میگیرد:
وقی دعوت به صرف صبحانه با رئیس جمهوری جدید شدم، قبل از آن با دو شخصیت قدیمی دیدار کردم (که اتفاق ناگهانی موفقی بود)، آن دو دکتر «اسامه الباز» و استاد «منصور حسن» بودند که هر دو «مبارک» را دقیق میشناختند. اسامه الباز، نزدیکترین مشاور او بود و منصور حسن همکار او و وزیر کشور در دولت در امور ریاست جمهوری در سال آخر حکومت سادات بود. همان زمانی که مبارک معاون رئیس جمهور شده بود. میان این دو (یعنی معاون رئیس جمهور و وزیر دولت در امور ریاست جمهوری) روابط نزدیکی بود که شایعات و داستانهای زیادی را هم به وجود آورده بود.
به هر دوی آنها گفتم: «به نظر میرسد که من با رئیس جمهوری جدید فردا دیدار میکنم. من این مرد را بر عکس هر دوی شما جز در دیدارهای ناگهانی ندیدهام، هر دوی شما از نزدیک با او کار کردهاید و به خوبی شخصیت او را میشناسید.»
و افزودم: «من نمیخواهم با رئیس دولتی در مصر روابط نزدیکی داشته باشم، من به اندازه کافی از روابطم با «جمال عبدالناصر» از روز اول تا روز آخری که رئیس جمهور بود نصیب بردم، مثل همین اتفاق در چهار سال ریاست جمهوری «انور سادات» داشتهام تا این که در اداره سیاسی جنگ اکتبر با یکدیگر به اختلاف خوردیم، من نمیخواهم دوباره با رئیس جمهوری جدیدی در مصر دوست یا دشمن شوم، تنها چیزی که میخواهم این است که در موقعیت روزنامه نگار و نویسنده حقم را در آزادی بیانم بدهد، نه چیزی کمتر نه چیزی بیشتر.»!!
و این بدان معنا است که من به دنبال روابط ویژهای نیستم و تلاش هم نمیکنم که با کسی برخورد داشته باشم، من میخواهم که از دور روابط عادیای داشته باشم، و این فرصتی است که از شما بپرسم، چگونه با رئیستان در این حدود تعامل کنم، خصوصا همان طور که گفتم او به سیاستهایی التزام دارد که من اعتقاد به صحت آنها ندارم، و از سوی دیگر من در برابر خودم شخصیتی را میبینم که بسیار به آن چیزی که بین مردم شایع است همان متلک «گاو ماده خندان» تطابق دارد، در عین حالی که در ذهن من او شخصیت بسیار پیچیدهای است.
اسامه الباز فورا جوابم را داد: «به هر حال به نظر من بهتر است که داستان «گاو ماده خندان» را کنار بگذاری برای این که ساده کردن شخصیت یک آدم چندوجهی است.»
به آنها نگفتم که من جوانب مخفیای از زندگی رئیس جمهوری جدید را مثل واقعه خارطوم دیدهام و برخورد کردهام.
به سرعت اسامه گفت که «مرا خوب میشناسد، وقتی که وزیر اطلاع رسانی بودم و بعدش وزیر امور خارجه شدم، سپس مرا انتخاب کرد که با من به الاهرام برود، بعد از آن که دوره وزارتم که محدود و هدفدار بود، تمام شد، با من در الاهرام ماند تا این که پس از اختلافاتم با سادات، رئیس جمهور، از آنجا بیرون آمدم و او به وزارت امور خارجه برگشت و مشاور دفتر وزیر، اسماعیل فهمی شد.»
اسامه الباز نیز گفت: «من هم با تو و هم با مبارک از زمانی که اسماعیل فهمی مرا به عنوان مشاور وزیر امور خارجه در دفتر معاونت ریاست جمهوری انتخاب کرد، خصوصا پس از آن که سادات میخواست مسئولیت مهمی را در منطقه در ارتباط با مسائل خارجی به من محول کند، آشنا هستم، برای همین من الآن بیش از 12 سال است که با او کار میکنم.»
الباز همچنین گفت: «برای همین من هم منظور تو را میفهمم و هم منظور رئیس جمهور جدید را.»
اسامه دوباره اشاره کرد: «تکرار میکنم به نفعت است که داستان «گاو ماده خندان» را به کل کنار بگذاری.»
بعد گفت: «اگر نظر مرا میخواهی اولا دو ملاحظه در این رابطه وجود دارد. اول از همه این که با او بر سر هیچ قضیه یا فکر یا نظریهای صحبت نکن. به سادگی بگویم برای او سخت است که بتواند این مسائل را پیگیری کند برای این که بیشتر از آن که او آدم فکری یا نظری باشد آدم عملی است. اگر لازم شد که درباره موضوعی با او به صحبت مفصل بنشینی بدان که او از بحث کردن فرار میکند و نمیگذارد موضوع را پیگیری کنی!! ثانیا من روش تو را در صحبت کردن می شناسم، بعضی وقتها عجله میکنی، بعد به سراغ آنچیزی که جلویت قرار گرفته میروی، بعد از آن مجددا به شیوه اصلی صحبت کردنت بر میگردی. اما مبارک این گونه نیست، یک موضوع را در یک کلمه و فقط یک بار به او بگو و اجازه نده موضوعات شاخه شاخه شوند. اگر این کار را نکنی میبینی که تو از فاصله بسیار دوری در حال صحبت کردن هستی و او با تو نیست!»
اسامه سپس گفت: «به یاد داشته باش که من بیشتر از تو – بیشتر از آن که تصورش را بکنی – از سادات شنیدهام. خیلیها از من پرسیدهاند که تو با این همه اختلاف چگونه این قدر با سادات رفاقت داشتهای؟!! خیلیها سر این موضوع فضولی کردهاند، به خصوص که او عمق دوستی تو را با عبد الناصر میداند، این قدر دوستی نزدیک بوده که تو بتوانی به آن افتخار کنی» و بعد برایم تعریف کرد که چگونه عملیات تحریک انتقال موشکهای پیشگیرانه به جبهه را هنگامی که وزیر بودهام، پیگیری میکرده است. تعریف کرد که چگونه کارهای مرا زیر نظر داشته و گفت که تو به گونهای رفتار میکردی که پشت سرت را هم نگاه نمیکردی و این نشان میدهد که تو واقعا روی زمین سخت ایستادهای. (به یاد آوردم که من این توصیف را دو بار شنیدهام، یک بار به طور مستقیم از مبارک در راه رفتن به دفتر «احمد اسماعیل» در خلال جنگ اکتبر 1973 و یک بار هم الآن در شرایطی که پیش از این شناختی از آن نداشتم.»!!
بعد اسامه دو ملاحظه را به آن دو ملاحظه اضافه کرد: «او مردی است که نیروی سلطه را وقتی که در راس آن باشد، میفهمد، این کلید سوم شخصیت او است. و کلید آخر این است که او این قدرت را دارد که از خودش و خواستههایش به خوبی نگهداری کند.. ازت خواهش میکنم به دنبال کشف افکارش نباش. برای این که بعدش خودت دست از آن خواهشی کشید، دوری کردن از او غریزهای است که نشان میدهد او چقدر نیروی سلطه را درک میکند!!»
در گوشهای «منصور حسن» را دیدم که صحبتهای ما را با جدیت دنبال میکرد، وقتی که دیدم لبخند میزند بیشتر خواستم که نظرش را بدانم برای همین از او نظرش را پرسیدم، گفت که چیزی به من نمیگوید که این بر من اثر میگذارد، باید خودم به تنهایی او را بشناسم.
منصور حسن اضافه کرد: «هر چه میشنوی تو را برای آن چه میبینی آماده نمیکند. بهتر است که خودت به تنهایی ببینی. بعد از آن این من هستم که از تو خواهم شنید که چه دیدی.»!
ادامه دارد...
نظر شما :