دومین یادداشت از سلسله نوشتههای جدید سرکیس نعوم
سناریوهای عراق و لیبی به درد سوریه نمی خورد
در سال گذشته سایت دیپلماسی ایرانی یادداشتهای سرکیس نعوم، روزنامهنگار و نویسنده مشهور و از چهرههای مشهور فرهنگی لبنانی را که جوایز متعددی در زمینههای مختلف روزنامهنگاری و فرهنگی به دست آورده است که به طور مرتب در روزنامه النهار لبنان منتشر میشدند، ترجمه و منتشر کرد که همگی در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند. این یادداشتها عموما درباره تحولات اخیر خاورمیانه و شمال آفریقا بودند که نعوم در سفرش به ایالات متحده امریکا که هر ساله انجام میدهد در دیدارش با مقامهای مختلف امریکایی که برخی از آنها سابقه طولانی در دستگاه سیاست خارجی امریکا داشتهاند و شماری نیز همچنان در این دستگاه مشغول به کارند، در میان گذاشته بود. نعوم نامی از این افراد نمی آورد ولی سمت همگی آنها را یاد میکند، از این رو خواننده میتواند حدس بزند که فرد مورد اشاره چه کسی است یا این که از لحاظ تاثیرگذاری در سیاست خارجی امریکا از چه اهمیتی برخوردار است و یا این که چه اطلاعات پشت پردهای را میداند که کمتر ردی از آنها در رسانهها دیده میشود. یکی دیگر از نکات مورد اهمیت این یادداشتها به روز بودن آنها و همزمانیشان با تحولات خاورمیانه است. خاورمیانهای که از سال 2010 به بعد و با آغاز بهار عربی رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. ویژگی دیگر این یادداشتها حالت گفتوگو بودن آنها با مقامهای امریکایی است که جذابیت بیشتری به آنها میدهد.
امسال نیز نعوم همانند سالهای گذشته در همان زمان همیشگی به ایالات متحده امریکا رفته و مشابه همان گفت وگوها را انجام داده است و اکنون که به لبنان بازگشته این یادداشتها را یک به یک در روزنامه النهار منتشر کرده است. دیپلماسی ایرانی نیز به رویه سال گذشته تلاش میکند، همگی این یادداشتها را ترجمه و منتشر کند.
در این جا دومین بخش از این سلسله یادداشتها پیش رویتان قرار میگیرد:
نخستین دیدارم در واشنگتن با دیپلمات کارکشته و صاحب خبره که در جهان عرب تجربه بسیار بالایی دارد و سالها است که بازنشسته شده است، بود. او همچنان امور جهان عرب را پیگیری میکند و به عنوان یک پژوهشگر همچنان در امور منطقه غور میکند، به گونهای که او را جزء "اصحاب امور" می دانند. در ابتدای دیدارمان از تونس که جرقه آنچه بهار عربی نامیده می شود را زد، صحبت کرد. گفت: «حبیب بورقیبه، اولین رئیس جمهوری توانست از تونس کشوری مستقل و مدرن بسازد و بهرغم مشکلات بسیاری که وجود داشت و تونسیها و دنیا به آن آگاهند، تغییرات گستردهای در کشورش ایجاد کند. او همیشه از مدرنیسم و پیشرفت حمایت میکرد. جنبش النهضه قویترین جریان اسلامی در تونس محسوب میشود که از همه معتدل تر است که ریاست آن بر عهده راشد الغنوشی است. اصول او اخوانی است. طبیعتا در تونس اسلامگراهای تندرو یا افراطیها نیز هستند. اما به نظر من تجربه تونس در نهایت موفق خواهد شد. در لیبی نیز مشابه آنچه در تونس رخ داد، اتفاق افتاد ولی به نظرم کمتر از تونس یا دیگران به ثبات میرسد و امیدها در این زمینه کم است به ویژه در کوتاه مدت. اما فرصت های بسیاری برای رسیدن به موفقیت دارد. جامعه آن قبیلهای و متضاد است. اما احتمال توافق میان آنها برای تشکیل یک نظام بسیار بالا است. اما مصر، برایش بسیار نگرانم. در آنجا سلفیهای افراطی هستند. همچنین اخوان المسلمین هستند که می گویند معتدلند. قطعا امیدوارم که اعتدالشان حقیقی باشد و حزب عدالت و توسعه اسلامی حاکم بر ترکیه از آنها بخواهد که واقعا در مصر با اعتدال رفتار کنند. این کار از عهده این حزب بر میآید چرا که ریشههایش اخوانی است.»
گفتم: اما اسلامگرایان ترکیه با اسلامگرایان مصر فرق میکنند، اولا به دلیل وجود تجربه آتاتورک، بنیانگذار کشور سکولار آنها، ثانیا به دلیل احساس غربتی که نسبت به آنها وجود داشت، منظورم مشکلات بسیاری که متوجهشان شد، اما از خوبیهای مدرنیته توانستند استفاده کنند و اسلامگرایان توانستند در کنار سکولارها در کنار هم زندگی مسالمتآمیز داشته باشند، همین پذیرفتن یکدگیر است که ترکیه را به این دموکراسی مهم رسانده است. دموکراسی این چنینی همچنان در دنیای عربی ما وجود ندارد.
جواب داد: «حق با تو است. اما در ترکیه و بهرغم میراث بزرگ سکولاریزم، لازم بود که تحولی در فکر اسلامی ایجاد شود تا اسلام گرایان بتوانند به واسطه آن ترکیه اسلامی یا مسلمان را به راه مدرنیسم وارد کنند. در ترکیه قبلا یک دورهای اسلامگرای مهمی بود به نام نجم الدین اربکان. اما او تندرو بود. او بهرغم سکولار بودن کشور و بودن ارتش و سازمان امنیتی آن توانست از طریق انتخابات به قدرت برسد. اما شکست خورد. بعدا همپیمانان اسلامگرایش در راس آنها رجب طیب اردوغان و عبدالله گل، دو موسس حزب عدالت و توسعه موفق شدند که قدرت را مجددا به دست بگیرند. علت شکست او این بود که قبول نمی کرد که مدرنیسم و اسلامگرایی کنار هم زندگی کنند. وقتی که پذیرفتند کنار هم زندگی کنند پیروزی دوم ذکر شده در عالی ترین شکلش به دست آمد. امیدوارم اخوانیهای مصر نیز همچون اسلامگرایان جدید ترکیه عمل کنند، بهخصوص اخوان المسلمین.»
پرسیدم نظرت درباره سوریه چیست؟ جواب داد: «از یک سال پیش که تیم جدیدی در واشنگتن شکل گرفت که به آن کارمندان رسمی وزارت امور خارجه و اداره های دیگر پیوستند که شامل سفرای فعلی و بازنشستگان و نظامیها میشد که برخی از آنها نمایندگان امریکا در پیمان آتلانتیک شمالی و اتحادیه اروپا و برخی کشورهای خاورمیانه بودند، این تیم سیاستی را آغاز کرد که "بازی جنگ" (Wargame) نام دارد. اطلاق این عبارت برای این است که آنها باید همه احتمالات در منطقه را در نظر داشته باشند و اعضای تیم باید زمان آن و تحولات احتمالی که "بازی"ای را در هر موضوعی در منطقه به طور کلی شکل می دهد، زیر نظر بگیرند اما این تیم بر روی سوریه متمرکز شده است. یک اجماع شبه کلی وجود دارد که نمی دانند در آنجا چه اتفاقی خواهد افتاد، همچنین آنها باید توقع هیچ چیزی را هم نداشته باشند. تنها عضو این تیم که نسبت به دیگران نزدیکتر به واقعیت است بهویژه که میبیند آنچه در سوریه رخ میدهد برای ترکیه هم مهم است، میگوید که آنچه از تحولات بر میآید ترکها و جامعه جهانی را وادار خواهد کرد که مناطق امنی برای پناهندگان سوری ایجاد کنند، اما در اراضی سوریه مجاور با مرزهای ترکیه. او درباره ابزارهای مورد نیاز برای حمایت از این مناطق نیز صحبت کرده است. اما اعضای دیگر هیچ انتظار یا پیشنهادی ندارند. هیچ کس آمادگی دخالت نظامی در سوریه را ندارد. حتی ترکیه که برای آن شور بسیار داشت برای این کار شوری ندارد. ترکیه خواستار یک موضع عربی از سوی اتحادیه عرب است تا دخالتش را در سوریه تایید کند. همچنین میخواهد که جامعه جهانی موضعی بگیرد و دخالتش در سوریه را تایید کند. اما تا کنون به چنین چیزی نرسیده و نخواهد رسید. پس از آن ترکیه بر ایجاد یک منطقه امن برای پناهندگان متمرکز شد. و در نهایت هم برای این کار موافقت همه را کسب خواهد کرد. در چنین حالتی مورد حمایت پیمان آتلانتیک شمالی و اعراب نیز قرار خواهد گرفت.»
نظر دادم: سوریه هم به هیچ وجه ساکت نخواهد نشست. آن هم میتواند راهها را ببندد و به پناهندگان در این مناطق حمله کند و آنها را بمباران کند و این مساله باعث خواهد شد تا همه درگیر یک دخالت نظامی که خواهان آن نیستند، شوند.
گفت: «من هم با این حرفت موافقم. ولی این در مرحلهای است که ]ترکیه[ بخواهد مناطق امن ایجاد کند. دلیل اصلی بیمیلی امریکا برای استفاده از زور علیه نظام سوریه این است که یک جریان مخالف یکپارچه وجود ندارد. اپوزسیون غالبا متشکل از شعرا، رویاپردازها، چپیها، تروتسکیستها، دموکراتها و اسلام گرایان است. اینها هیچ کدام یک دستورالعمل ملی معین ندارند. در عراق ما از دهه نود سر این موضوع کار کردیم و من هم از جمله افرادی بودم که تلاش کردند یک جریان مخالف یکپارچه عراقی ایجاد کنند، ما به هر طریقی آن را ایجاد کردیم و توانستیم به رغم مخالفت برخی از آنها از جمله "چلبی" آن را به آنها بقبولانیم. بعد از مدتی دیدیم که چیزی که برایش 12 سال تلاش کردیم و به وجود آوردیم بخار شد و از بین رفت. مخالفان چنان از هم جدا شدند که انگار اصلا دستورالعملی وجود نداشت. امریکا دیگر آمادگی ندارد این تجربه را در سوریه تکرار کند.»
نظر دادم: اسرائیل تمایل ندارد که نظام اسد سرنگون شود چرا که می ترسد اسلام گرایان جای آنها را بگیرند. از نگاه آنها بهترین راه حل برای سوریه، در صورتی که اوضاع آن بدتر شود، این است که یک جنگ داخلی میان اسلام گرایان و ارتش سوریه رخ دهد. اگر چنین شود نقش ملی سوریه پایان مییابد و پس از چند سال جنگ داخلی مجبور میشود که دوباره کشور و مملکت و کیان آن را بسازد. از این دیدگاه تصور نمیکنی که یکی از دلایلی که امریکا نمیخواهد وارد جنگ نظامی برای سرنگونی نظام اسد شود وجود چنین موضعی نزد اسرائیل است؟
جواب داد: «شاید این دلیل غیر مستقیم و حتی غیر اصلی باشد. اما دلیل مستقیم و اصلی آن این است که امریکا از بازخورد جنگ (Fed up) و استفاده از زور و کشتار هزاران نفر و صرف میلیاردها شاید هم تریلیون ها دلار در خارج اجتناب میکند. ما از عراق پس از یک جنگ نظامی خارج شدیم. از افغانستان هم به همین ترتیب خارج خواهیم شد. شاید هم لازم باشد قربانیهای بیشتری در افغانستان بدهیم ولی نه برای طولانی مدت. ما مثل فرانسه و بریتانیا استعمارگر نیستیم. کار ما ساخت کشورها و نظامها نیست. ما در جنگها دخالت میکنیم و وقتی تمام شد از کشورها خارج می شویم. در جنگ جهانی دوم توانستیم تایید ملت امریکا را به دست آوریم و آنها را با خود شریک کنیم چرا که مطمئن بودیم که فورا پس از پایان از آنجا خارج میشویم. در جنگ خلیج فارس هم همین به دست آمد. جورج بوش پدر، رئیس جمهوری وقت گفت که ما در جنگ پیروز شدیم و توانستیم صدام حسین را شکست دهیم و کویت را آزاد کنیم و پس از آن به پشت مرزها عقبنشینی کردیم.»
سپس پرسید: «نظرت درباره این که گفته میشود ممکن است علویها بشار اسد را سرنگون کنند و با دیگران وارد مذاکره شوند، چیست؟»
جواب دادم: به نظرم اکثریت علویها با بشار همراه شدهاند بهرغم این که بخش مهمی از آنها عملا با او نیستند. دلیل آن هم وقوع جنگی است که به سمت مذهبی شدن متمایل شده است چرا که به اعتقاد آنها شکست بشار به معنای شکست همه آنها است. سنیها در صورتی که پیروز شوند علیه علویها اقدام خواهند کرد، برای همین به اعتقاد آنها، سنیها همان قلع و قمعی را با آنها خواهند کرد که با آنها شده است. دلیل دوم، پیشنهادی که گفتی، اگر در ماههای اولیه بحران که سوریه وارد خشونت شد، داده میشد شاید طرفدارانی پیدا میکرد اما اکنون اکثریت انقلابی نمیپذیرد که اقلیت نقش مستقل را به خصوص در زمینههای امنیتی و نظامی در داخل نظام و موسسات آن همچنان بر عهده داشته باشد. چرا که چنین نقشی باز باعث خواهد شد تا اقلیت عملا بهرغم وجود جابهجایی نظری در قدرت و سیاست، کشور را تحت کنترل خود داشته باشد.
نظر داد: به هر حال در لیبی شورای ملی انتقالی هست که خودمان به آن کمک کردیم ولی خود لیبیاییها آن را تاسیس کردند. بهرغم این که مثل خودشان و ملت کشورشان در دنیا غوغا به پا کرد. امریکا این شورا را اختراع نکرد. اما در امریکا مهاجران لیبیایی گستردهای هستند که به کاخ سفید فشارهای بسیاری آوردند. سوریها نیز مهاجران بزرگ و گستردهای در امریکا دارند که اکثرشان مسیحی هستند. اما آنها همگی با نظام اسد هستند و از اسلامگرایان میترسند. این مساله است که امریکاییها آن را بسیار جدی میگیرند به خصوص در سالی که انتخابات ریاست جمهوری امریکا در پیش است.
پرسیدم آیا تماس های امریکایی – سوری منظورم با نظام اسد هم هست؟ جواب داد: «تا آنجا که من میدانم سفارتشان در دمشق بهرغم فرا خواندن سفیرشان به دلیل مسائل امنیتی روشن باز است. رابرت فورد، سفیر نیز در واشنگتن است. اما سفارت کار خودش را می کند و شاید پیامهایی (Messages) از سفارت مخابره میشود. اما این که تماسهای پشت پردهای وجود دارد یا ندارد من حقیقتا نمیدانم.
نظر شما :