حفظ منافع تنها ملاک کرملین نشین ها
چرا روسیه قطعنامه را وتو کرد؟
دیپلماسی ایرانی: روسیه روز گذشته قطعنامه علیه سوریه را وتو کرد. کشورهای غربی به رغم اعمال اصلاحات بسیار در متن قطعنامه خود علیه سوریه نتوانستند مسکو را قانع کنند که علیه آن وتو نکند. شگفتی غربیها زمانی افزایش یافت که مشاهده کردند چین نیز از حق وتوی خود استفاده کرد. ظاهرا غرب همه توان خود را متمرکز روسیه کرده بود و چین را در این میان فراموش کرده بود. اگر چه چندان هم بیراه نرفته بود، مواضع چین و روسیه بسیار به هم نزدیک است و همواره چین در شورای امنیت از مواضع روسیه تاثیر پذیرفته است.
اما چرا روسیه قطعنامه علیه بشار را وتو کرد؟ چرا هنگامی که میبینیم ظرف سه ماه شمار کشتهشدگان تحولات سوریه از 3000 نفر به 6000 نفر افزایش مییابد روسیه همچنان در را بر روی یک پاشنه میچرخاند و کماکان میگوید: نه، سوریه خط قرمز ماست. هر گونه قطعنامهای علیه اسد را هر چند ملایم باشد و تنها خشونتها را محکوم کند به شدت رد میکنیم؟
قبل از هر چیز باید به این نکته توجه کنیم که سوریه هنوز به هیچ وجه حتی به اول راه خشونتهای نظامی لیبی که چارهای جز مداخله خارجی باقی نگذاشت، نرسیده است. نه کسی از حکومت جدا شده، نه سفیری استعفا داده و نه حتی مقامهای سنیمذهب آن با حکومت وداع کردهاند. هنوز ناآرامیها فراگیر نیست و به غیر از مناطقی که از ابتدای ناآرامیهای سوریه درگیر تظاهرات بودهاند هنوز بسیاری از شهرها آنگونه که در لیبی درگیر اعتراضها شدند، در اینجا وارد گود مبارزه علیه اسد نشدهاند. اگر چه اعتراضها به اطراف دمشق رسیده است ولی شاهدان عینی و ساکنین سوریه در گفتوگو با دیپلماسی ایرانی میگویند که در دمشق خبری نیست و مردم به رغم وجود ترس امنیتی زندگی روزانه خود را ادامه میدهند. چنین فضایی بر دیگر شهرهای بزرگ سوریه نظیر حلب نیز مستولی است. شاید اطراف شهرها به شدت ملتهب باشند ولی مراکز شهرها هنوز از این التهابها مصون ماندهاند. البته این بدان معنا نیست که خشونتها و کشتار جاری در سوریه را نادیده بگیریم. مرگ بیش از 6 هزار نفر انسان بیگناه که در آن زنان و کودکان نیز بسیار هستند، چیزی نیست که به راحتی بتوان از کنار آن گذشت. ولی بحث ما درباره کلیت وضعیت موجود در سوریه است. هنوز شالوده اصلی نظام اسد از هم نپاشیده است. بنابر این مسکو تصور میکند تا رسیدن به آن زمان که معلوم نیست کی خواهد بود، (شاید هم اصلا نرسد یا روند به گونه دیگری رقم بخورد، کسی نمیداند) زمان دارد و میتواند از اسد حمایت کند. قطعا در این جا این سوال مطرح میشود که زمان برای چه هدفی در اختیار دارد؟
روسیه از غرب بر سر حادثه لیبی به شدت ناخرسند است. غربیها در حالی تلاش کردند که در اوج خشونتهای معمر قذافی که با جنگنده به جان مردم بیگناهش افتاده بود، وارد میدان شوند که برای رفع مانع روسیه و چین وعدههای رنگارنگی به آنها دادند. رای ممتنع مسکو و پکن مانع از آن شد تا آبروریزی بزرگی برای اروپا و امریکا بر سر لیبی رقم بخورد. فراموش نکنیم، لیبی در اوج هیجانات بهار عربی دچار دگرگونی شد و غرب اگر در آن لحظه تصمیم به مداخله نمیگرفت به شدت از سوی افکار عمومی خود تحت فشار قرار میگرفت و ممکن بود اتفاقات بزرگی در درون خود اروپا و امریکا علیه دولتها به وجود میآمد. ولی رای ممتنع روسیه و چین آنها را از این مخمصه نجات داد. ولی پس از آن غرب به هیچ کدام از وعدههایی که به مسکو و پکن داده بود، عمل نکرد. این مساله باعث ناخرسندی شدید روسها و چینیها شده است. اظهارات لاوروف دقایقی قبل از دیدارش با هیلاری کلینتون که که قطعنامه علیه سوریه را رسوایی خوانده بود و گفته بود مسکو نمیخواهد رسوایی لیبی مجددا تکرار شود، در حقیقت اعتراضی روشن به مواضع امریکا و نادیده گرفتن مصالح روسیه است. روسها نمیخواهند همان کلاهی که در لیبی بر سرشان رفت در سوریه نیز بر سرشان برود.
مسکو سوریه را نقطه نفوذ خود در خاورمیانه میداند. به عبارت دیگر منافع روسیه در سوریه بسیار بیشتر از هر نقطه دیگری در منطقه عربی است. همسایگیاش با اسرائیل، متحد بلامنازع غرب، مجاورتش با عراق، لبنان، اردن و عربستان باعث شده است تا سوریه به مثابه دروازه ورود به جهان عرب از یک سو و منافع دنیای غرب از سوی دیگر قلمداد شود. جدای از همه اینها، روسیه در سوریه حضور موثر دارد. در اختیار داشتن بندر طرطوس و پهلوگیری کشتیهای روسی در آن و همچنین روابط سنتی بسیار نزدیک دمشق – مسکو باعث شده است تا روسیه به سوریه به چشم یک قلمرو نگاه کند.
از سویی اگر نگاهی به سیر تحولات منطقه از سال 2000 تا کنون بیندازیم به روشنی میبینیم که روسیه یک به یک جایگاههای حضور خود را در منطقه از دست داده و سوریه آخرین نقطه نفوذ روسیه در خاورمیانه عربی محسوب میشود. در سال 2003 پای روسیه به طور کامل در عراق قطع شد. پس از آن در لبنان نیز به واسطه خروج نیروهای سوری از این کشور حضور روسیه در آن کشور نیز از میان رفت. در فلسطین با دو پارچه شدن آن و حمایت بیشائبه غرب از حکومت خودگردان و عدم اجازه به آن برای نزدیکی به روسیه حضور مسکو در قضیه فلسطینی نیز بسیار کمرنگ شد. در تونس با رفتن زین العابدین بن علی باز هم این روسها بودند که مجبور شدند بساط خود را از این کشور جمع کنند. در لیبی نیز پس از سقوط قذافی هیچ اجازهای به حضور شرکتهای روسی در لیبی داده نشد تا مسکو بیش از هر زمانی از غرب در لیبی ناامید شود. حالا سوریه برای روسیه آخرین جبهه حساس منطقهای محسوب میشود. کما این که این موقعیت استراتژیک مورد توجه بسیار غرب نیز هست. این مساله باعث میشود تا مقاومت روسیه در برابر غرب بیش از پیش افزایش یابد.
روسیه هیچ تصور روشنی از فضای بعد از اسد ندارد. میزبانی مسکو از شورای انتقالی و دیدار با اعضای آن نتوانست تصور روشنی از آینده سوریه برای روسها رقم بزند. به ویژه این که فشارهای جریانهای اسلامگرای افراطی به آن بسیار بالا است و اختلافها در درون این شورا نیز بسیار است. برای همین مسکو نمیداند فردای سقوط اسد چه بلایی بر سر منافعش خواهد آمد.
نظر شما :