روسیه و امریکا؛ میانجی یا منجی

۱۶ بهمن ۱۳۹۰ | ۱۶:۵۶ کد : ۱۸۹۷۶۱۸ اخبار اصلی
وتوی قطعنامه ضد سوری در شورای امنیت، نمای دیگری از مجادله غرب و شرق در خاورمیانه بود. این رویارویی در بستر خاورمیانه، هم یادآور دوران جنگ سرد است و هم موید تغییرات فرهنگی و اجتماعی شگرفی که در زیر پوست خاورمیانه در جریان است.
روسیه و امریکا؛ میانجی یا منجی

دیپلماسی ایرانی : دانیل لرنر در کتاب خود با نام "نوسازی خاورمیانه" که از تحقیقات میدانی در کشورهای خاورمیانه تشکیل شده، نقل قولی از یک زن روستایی اهل سوریه آورده است که درباره روسیه کمونیستی می گوید: فکر می کنم از این کشور تعریف هایی شنیده ام. مردی به ما گفت کشوری به نام روسیه هست که به محرومان کمک کرده است. در آنجا هیچ طبقه ثروتمندی نیست... شنیده ام این کشور به محرومان کمک کرده است... پس دوستش دارم چون احساس می کنم با ماست."

این کتاب حاوی پژوهش هایی میدانی از تعدادی از کشورهای خاورمیانه در دهه های 40 و 50 میلادی است که در معرض نفوذ شرق و غرب یا کمونیسم و سرمایه داری قرار گرفته و دیدگاه های خود را درباره آنها بر اساس فرهنگ بومی شان تعریف و تبیین می کنند. اکثر سوری ها که در آن زمان اسیر توسعه نیافتگی بوده و بیشترشان را روستانشینان و بدوی ها تشکیل می دادند، در جدال میان چپ و راست، نقطه نظرهایی این چنین بروز داده و با رویکردی ضد امریکایی و ضد اسرائیلی، به دنبال الگویی متفاوت بوده اند.

امروز قضیه از هر جهت برعکس به نظر می رسد. بخشی از بدنه معترض جامعه چشم انتظار کمک و دخالت غرب و حامیان غرب است و دولت به پشتوانه روسیه، به مقابله با مخالفان داخلی و حامیان غربی شان رفته است. البته هم روسیه امروز با شوروی کمونیستی فرق دارد و هم نسل معترضان فعلی با جامعه بدوی گذشته تفاوتی شگرف دارند. روسیه امروز نه تنها شوروی فاقد طبقات سرمایه دار و ثروتمند نیست که واجد طبقه ای پرنفوذ و ثروتمند است که به قول مخالفان داخلی مسکو، بر مبنای دولت رانتی و پدیده پوتینیسم رشد کرده است. از سوی دیگر، داعیه کمونیسم و انقلاب جهانی پرولتاریا هم محلی از اعراب ندارد و روسیه فاقد قدرت جهانی گذشته است. با این حال نکته ای که همچنان پابرجاست این است که روسیه هم در دهه 50 و هم امروز محافظ هژمونی خود در منطقه است.

شرایط دهه دوم قرن بیست و یکم و رویارویی غرب و شرق تنها از این جنبه واجد تشابه است که امریکا و انگلیس و فرانسه همچنان اتحاد و ائتلاف پس از جنگ جهانی را حفظ کرده و روسیه و چین نیز به عنوان جبهه شرق و محافظان و متنفذان این ناحیه با یکدیگر عهد اخوت بسته اند. این دست عهد و عقود در شورای امنیت سازمان ملل متحد بیش از هر جای دیگر محل بروز می یابد و اکنون در قضیه بحران سوریه، بیش از هر زمان دیگری نمود یافته است.

روسیه و چین مطابق تصویری که از خاورمیانه امروز می بینند و دورنمایی که از چگونگی نفوذ و استیلای غرب در ذهنشان می سازند، در شورای امنیت و در برابر متحدان امریکا می ایستند و قطعنامه ضد سوری را وتو می کنند؛ هرچند بندهایی از قطعنامه به نفع بشار اسد حذف یا تعدیل شده باشد. روسیه معتقد است این وتو به خاطر آن صورت گرفته است که بحران سوریه از راه های مسالمت آمیز حل و فصل شود و نه با دخالت های غرب و مبتنی بر الگوی لیبی. اما غرب بر این باور است که وتوی قطعنامه به پیچیدگی اوضاع و جنگ داخلی در سوریه دامن می زند و دمشق را در استفاده از ابزار خشونت بی پرواتر می کند.

آنچه در این میان نباید مغفول بماند طراح اصلی این قطعنامه است؛ اتحادیه عرب. و نه ائتلاف امریکا و انگلیس و فرانسه. بی تردید این مسئله گواه قرابت دیدگاه های منطقه ای اتحادیه عرب با غرب و دوری آنها از سیاست های روسی است؛ درست عکس آنچه کتاب مستند و پژوهشی دانیل لرنر در دهه 50 حکایت می کرد که ذهن و زبان خاورمیانه، شوروی را به امریکای حامی اسرائیل ترجیح می داد.

در مجادله غرب و شرق بر سر سوریه و در وتوی راه حل پیشنهادی اتحادیه عرب، سکوت و خاموشی اسرائیل نیز در نوع خود سرشار از ناگفته هاست. سرنوشت سوریه تاثیر مستقیم و بی گفتگو بر رژیم صهیونیستی دارد ولی این رژیم برخلاف اردن و لبنان و عراق و ترکیه و همه همسایگان سوریه، واکنشی به قضایای اخیر نشان نداده و از لانه سر برون نیاورده است.

بی تردید برگشت خوردن طرح اتحادیه عرب، موجب بی اعتباری اعراب و حقارت اتحادیه باسابقه آنها شده است. البته وتوی روسیه کارکردی هم برای غربی ها دارد. حالا اعراب بیش از پیش امریکاگرا و کمتر از پیش روسیه گرا خواهند بود. مسکو بطور حتم پیش بینی این آینده را داشته و می دانسته که غربی ها و عرب ها از وتوی قطعنامه ضد سوری چندان متحیر نخواهند شد و آن را به ابزاری برای نفوذ و جلب اعتماد بیشتر در دل مردم خاورمیانه و حامیان انقلاب ها و خیزش های مردمی تبدیل خواهند کرد. اما به نظر می رسد مسکو با علم به این موضوع، چاره ای جز ایستادن تمام قد پشت سر بشار اسد ندارد؛ همچنانکه چاره ای جز حمایت قاطع از ایران و مخالفت با طراحان حمله نظامی احتمالی به این کشور ندارد و باید به هر قیمتی، از استوانه های برجا مانده در خاورمیانه پشتیبانی کند.

روس ها به رسم و باور قدیمی شان معتقد به تکامل تاریخ هستند. اگرچه انقلاب جهانی پرولتاریا محقق نشد و جهان به راهی غیر از آنچه پیامبر مارکسیست ها وعده داده بود رفت ولی واهمه از آن دارند که محاسبات مارکس برای تحقق یک انقلاب جهانی درست بوده باشد اما نه در سویه کمونیسم بلکه در مسیر کاپیتالیسم.

مسکو شطرنج سیاسی را در لیبی به غرب باخت و از چشم جامعه عربی ضد دیکتاتور افتاد. اما حالا نه در برابر ملت ها که در برابر دولت های عربی ایستاده و طرح ها و پیشنهادهای آنها را در مورد سوریه، قرین با طرح های جهانی غرب می داند. غرب از این وضعیت چندان ناخرسند هم نیست. خانم کلینتون از پیش به وتوکنندگان قطعنامه ضد سوری تاخته بود و خود را حامی مردم منطقه خوانده بود. حال روسیه و امریکا دوگانه تاریخی دیگری را در جریان تحولات خاورمیانه ایجاد کرده و مردم و حکومت های منطقه را پس از دهه های پرتلاطم جنگ سرد در مقابل این دوگانه، مخیر قرار داده اند تا خود درباره میانجی گران و منجی گران موجود قضاوت کنند.

غربی ها دهه های متمادی است که زیرپوستی عمل کرده اند. امریکایی ها توانسته اند سکه یک سبک زندگی را به نام خود بزنند و با فیلم و رسانه جهانی اش کنند. در مقابل چیزی به اسم سبک زندگی روسی یا چینی در جهان نداریم. روسیه و چین همیشه رو بازی کرده اند و سبک متفاوتی داشته اند. دیپلماسی عمومی امریکایی در یک طرف و دیپلماسی دولتی روسی در طرف دیگر. در حال حاضر این دو قدرت دو سبک متفاوت از نفوذ و تاثیرگذاری را در پیش گرفته و در سنگرهای خاورمیانه که یک به یک درحال فروریزی است، به هم رسیده اند.

علاوه بر واکنش های داخلی در سوریه باید منتظر باشیم و ببینیم واکنش اتحادیه عرب به وتوی روسیه و چین چه خواهد بود. کماکان انتظار جنجال و سروصدا از اسرائیل نباید داشته باشیم. آنها به شدت از خود مراقبت می کنند و مترصد تغییرات بزرگ در سوریه هستند. شاید تنها سقوط بشار اسد آنها را از پس پرده درآورد و رجزخوانان وارد میدان کند. اما اوضاع درحال حاضر بر وفق مرادشان نیست. چرا که بزرگ شرقی ها وسط میدان است و در حضور روس ها محل رجزخوانی نیست. سرگی لاوروف روز سه شنبه شخصا به سوریه می رود و با بشار اسد دیدار می کند. این دیدار پیش از آن انجام می شود که عرب ها گردهم بیایند و طرحی دیگر دراندازند.

در سفر لاوروف به سوریه، رئیس سازمان اطلاعات روسیه نیز حضور دارد. بنابراین این سفر با تئوری و برنامه ریزی های امنیتی همراه است. روسیه می خواهد طرح های گفتگومحور و میانجی گرانه خود را به عمل درآورد و بهانه ها و گزک هایی را که در دست مخالفان مسکو و دمشق است و ایده اصلاحات در سوریه را از پیش شکست خورده می پندارند، بگیرد و نسخه خود را احیا کند.

 

نظر شما :