تبارشناسی منازعه ایران و آمریکا
آخرین تلاش برای حل این بحران از سوی باراک اوباما بود که تنھا یک ھفته پس از ورود به کاخ سفید از تمایل دولتش برای گفت وگو با جمھوری اسلامی ایران خبر داد. وی در مبارزات انتخاباتی نیز در مناظراتی که با مک کین داشت آشکارا بر امکان مذاکره با ایران در صورت ضرورت، تأکید کرده بود. اما این شعارها نیز به انجامینرسید و خیلی زود روابط ایران و آمریکا به نقطه صفر در دوره بوش پسررسید.
پرسش اساسی ان است که ریشه این منازعه و مشکل در کجاست؟ آیا ، با توجه به مبنا و ماهیت این منازعه، اساسا امکان بازسازی روابط ایران و آمریکا وجود دارد؟ پاسخ این پرسش بسته به نوع تصور و طرز تلقی از ماھیت و ھویت آمریکا و به تبع آن برداشت از سرشت اختلافات ایران و آمریکا متفاوت خواھد بود. ازیک سو، تا زمانی که دیپلماسی دولت آمریکا ماھیتی استکباری، سلطه جو و ضدانقلابی و ضدایرانی داشته باشد، تعارض دو کشور، ذاتی و ماھوی است؛ از این رو تا رویکرد دولت آمریکا تغییری ماھوی نیابد امکان بازسازی و عادی سازی روابط دوجانبه امکان پذیر نخواھد بود. در صورتی که اختلافات ایران و آمریکا ناشی از تعارض منافع باشد عادی سازی روابط دو کشور مستلزم به رسمیت شناختن منافع جمھوری اسلامی ایران از سوی آمریکاست. اما اگر رویارویی دو کشور معلول اختلاف دیدگاهھا، مواضع و سیاستھای ناشی از سوءتفاھمات و سوءبرداشتھا باشد با رفع آنھا از راه فرایند تنش زدایی و اعتمادسازی در چھارچوب گفت وگوھای انتقادی و سازنده، بازسازی مناسبات امکان پذیر میشود.
بررسی پیشینه
بررسی روابط ایران و آمریکا پس از انقلاب اسلامی آشکار می سازد که، در پاسخ به گفتار و رفتارهای آمریکا، ھر یک از این ٣ برداشت و تلقی در دوره ھای مختلف بر سیاست خارجی جمھوری اسلامی ایران چیره و حاکم شده است. در سالھای نخستین حیات جمھوری اسلامی، رویه و رفتار ایالات متحده نسبت به دولت انقلابی ایران، انقلابیون را به این جمع بندی رساند که سطح تعارض آمریکا و ایران در آن دوره ماھوی و ذاتی است.
در دوران پس از جنگ عراق با ایران، شرایط و تحولات داخلی، منطقه ای و بین المللی، تصمیم گیرندگان را به این باور رساند که اکنون اختلاف ایران و آمریکا بیش از آنکه ذاتی و ماھوی باشد، برخاسته از تعارض منافع است؛ از این رو مھمترین پیش شرط برای گفت وگو با آمریکا تغییر رفتاری آن، تعیین و تعریف شد اما استمرار رفتار خصومت آمیز آمریکا به رغم تغییر لحن و گفتمان رھبران وقت آمریکا مانع از حل وفصل اختلافات دو کشور شد.
با آغاز دوران اصلاحات و در اولویت قرار گرفتن سیاست تنش زدایی، اعتمادسازی و ھمزیستی مسالمت آمیز در چھارچوب راھبرد تعامل سازنده، رویکرد غالب و گفتمان حاکم، اختلاف ایران و آمریکا را ناشی از سوء تفاھمھا و بی اعتمادی متقابل قلمداد می کرد؛ از این رو تغییرات دوسویه ای در گفتار و گفتمان دو طرف نمودار شد اما تداوم رفتارھا و رویه ھای خصومت آمیز روالمند گذشته آمریکا، دوباره جمھوری اسلامی را بر آن داشت که تغییر لحن آمریکا را نشانه ای از چرخش واقعی در گفتمان سیاست خارجی این کشور نسبت به خود تلقی نکند. ظھور نوکانھا در آمریکا و تھدیدات نظامی آشکار بوش پسر، گفتمان تعارض ذاتی و ماھوی دو کشور را در دولت نھم باز تولید کرد و به منزلت ھژمونیک رساند. شعار "تغییر" و "مذاکره با ایران" اوباما نیز با ادامه رفتارها و رویههای سابق آمریکا صرفا تغییر پوسته ارزیابی شد. بنابراین، این سوالهای اساسی مطرح میشود که چرا تا کنون ایران و آمریکا نتوانسته اند زمینه ای برای حل و فصل مشکلات و اختلافات شان بیابند؟ چه انگیزه ای آمریکا را به دشمنی با جمهوری اسلامیو متقابلا ایران را به ادامه مبارزه با آمریکا وا میدارد؟
رویکرد نظری
بر اساس نظریههای خردگرای جریان اصلی در روابط بین الملل، به ویژه واقع گرایی به عنوان دیدگاه غالب، نمی توان به این پرسشهای دوگانه پاسخ داد. زیرا از یک سو، سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران ماهیتی هویتی یافته و رنگ و بوی ایدئولوژیک گرفته است. به گونه ای که آمریکا به عنوان تجلی گاه لیبرالیسم و سردمدار لیبرال دموکراسی، جمهوری اسلامیکه نمونه بارز مردم سالاری دینی است را دگر هویتی خود تعریف میکند که، حتی در صورت منافع مشترک، نمیتوان به تعامل و تعاون با آن مبادرت ورزید.
از دیگر سو، جمهوری اسلامیایران در منازعه با آمریکا نیز مانند جنگ تحمیلی بر پایه منطق موازنه قوا و عقلانیت ابزاری جهت تامین امنیت فیزیکی صرف عمل نکرده است. به طوری که جمهوری اسلامی در نخستین سالهای حیات خود با وجود منافع مادی احتمالی در رابطه و همکاری با آمریکا و اظهار تمایل این کشور برای ادامه روابط عادی با دولت انقلابی، ایران به رویارویی و مبارزه با این کشور پرداخت. سیاستی که به تسخیر سفارت آمریکا در تهران و سپس قطع روابط این دو کشور انجامید. این در حالی است که تصمیم گیرندگان جمهوری اسلامی ایران از جمله رهبر کبیرانقلاب اسلامی به منافع مادی استمرار روابط عادی با آمریکا واقف بودند. از این رو منافع مادی صرف نمی تواند انگیزه رفتاری جمهوری اسلامی را نسبت به "شیطان بزرگ" تبیین و توجیه کند.
دوم منطق موازنه قوا نیز قادر به توضیح رفتار جمهوری اسلامی نسبت به آمریکا نیست؛ زیرا این منطق حکم می کند که جمهوری اسلامی ایران برای حفظ امنیت فیزیکی خود با ابرقدرت آمریکا درگیر نمیشد یا برای برقراری موازنه به سمت شوروی گرایش پیدا میکرد. ولی ایران به هیچ یک از این دو اقدام دست نزد. از این رو پاسخ را باید در جای دیگری جستجو کرد.
رایج ترین پاسخ و استدلال نظری جایگزین واقع گرایی از سوی رهیافتهای فرهنگ گرا، معنا گرا و سازه انگاری ارائه شده است. یعنی مطالعاتی که بر نقش انگارهها و ایدئولوژی در هدایت سیاست خارجی جمهوری اسلامیتاکید و تمرکز می کنند. بر اساس این دسته از تحلیلها، مهم ترین عامل آغاز و تداوم منازعه ایران و آمریکا الزامات ایدئولوژی اسلامی به عنوان عنصر کانونی هویت نظام جمهوری اسلامی است. این استدلال همانطور که در بخش پیش توضیح داده شد نقش علی هویت در سیاست خارجی ایران را به خوبی نشان می دهد، اما انگیزه رفتاری آن را به روشنی تببین نمی کند. از این رو، بر اساس نقش تعیین کننده هویت باید انگیزه رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی در تداوم مبارزه با آمریکا را عملیاتی کرد. نظریه امنیت هستی شناختی ارائه چنین تحلیل و تبیینی را امکان پذیر می سازد؛ زیرا این رویکرد نقش تعیین کننده هویت در سیاست خارجی را در چارچوب مدل بازیگر خردمند توضیح می دهد.
برای تبیین رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی در زمینه مبارزه با آمریکا، بر اساس نظریه امنیت هستی شناختی، نخست باید نظام اعتماد اولیه و پایه این کشور را توضیح داد. نظام اعتماد اولیه جمهوری اسلامی ایران در رابطه با آمریکا متصلب و انعطاف ناپذیر است. به گونه ای که هر گونه فرآیند یادگیری و تغییر الگوی رفتاری را دشوار کرده است. مهم ترین دلایل این تصلب، پیشینه تاریخی عملکرد و روابط این دو کشور قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است. از منظر جمهوری اسلامی، آمریکا هویتی مداخله گر، سلطه طلب و استکباری دارد که در گذر زمان نیز تغییر نکرده است. این تصور و تلقی از هویت آمریکا به عنوان دولتی توسعه طلب با عملکردهای آن نیز تایید و تصدیق می شود. هدایت کودتای 28 مرداد 1332، حمایت بی دریغ از رژیم شاه، پشتیبانی از گروههای ضد انقلاب، حمایت از عراق در جنگ با ایران، اعمال تحریمها و مجازاتهای اقتصادی و تلاش برای محروم کردن ایران از انرژی و توان صلح آمیزهسته ای همگی رفتارهایی هستند که هویت سلطه جو و متخاصم آمریکا را تایید و بازتولید می کنند.
استمرار این هویت از طریق تداوم رفتارهای آمریکا در قبال ایران از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون به شکل گیری نظام اعتماد اولیه متصلب جمهوری اسلامی و به تبع آن اهمیت و اولویت یافتن امنیت هستی شناختی در سیاست خارجی آن انجامیده است. از این رو، با اعتماد و اعتقاد به ماهیت سلطه جو و ضد اسلامی آمریکا می کوشد تامین و تثبیت امنیت هستی شناختی خود به معنای حفظ و تداوم هویت انقلاب اسلامی را در چارچوب مقابله و مبارزه با آمریکا پی گیری کند. در واقع مبارزه و مقابله با آمریکا به صورت بخشی از اعتماد اولیه و به تبع آن جزیی از هویت جمهوری اسلامیایران در آمده است. به گونه ای که جمهوری اسلامی بدون مقابله و مبارزه با آمریکا نمی تواند هویت اسلامی انقلابی خود را حفظ و تداوم بخشد. پس تداوم مبارزه با آمریکا بیش از آنکه به منظور تامین امنیت فیزیکی صرف باشد، برای تحقق امنیت هستی شناختی در قالب حفظ هویت اسلامی انقلابی است. در نتیجه مبارزه تا زمانی که جمهوری اسلامی چنین تصوری از آمریکا، خود و نوع رابطه با این کشور دارد، و آمریکا نیز آن را باز تولید میکند ادامه خواهد یافت.
عناصر و منافع هویتی جمهوری اسلامی به عنوان اجزای تشکیل دهنده امنیت هستی شناختی آن را می توان در حفظ و حراست از اسلام و تشیع، انقلاب اسلامی، استقلال و بازیگری منطقه ای خلاصه کرد. مبارزه و مقابله جمهوری اسلامی ایران با آمریکا با هدف استقرار حکومت اسلامی بر مبنای اسلام، تثبیت و تحکیم انقلاب اسلامی در ایران و جایگاه آن درجهان، کسب استقلال و آزادی عمل در سیاست خارجی و به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی به عنوان یک قدرت منطقه ای و اسلامی صورت گرفته است. زیرا تصمیم گیرندگان کشور بر این اعتقاد بوده و هستند که مقابله و مبارزه با آمریکا برای تحقق و تامین این اهداف لازم و ضروری است. در نتیجه مبارزه با آمریکا تا زمانی که تامین کننده این اهداف باشد تداوم خواهد داشت.
نکته حائز اهمیت این است که پی گیری و تامین امنیت هستی شناختی در چارچوب الگوی بازیگرعاقل صورت می گیرد. به طوری که در صورت تعارض امنیت هستی شناختی با امنیت فیزیکی در مبارزه با آمریکا تصمیم گیری و انتخاب یکی از این دو بر اساس هزینه و فایده آنها در مقایسه با یکدیگر صورت می گیرد. بنابراین همانطور که ذکر شد، تصمیم گیرندگان جمهوری اسلامی بر این باور بوده اند که فواید مبارزه با آمریکا در قالب تامین منافع هستی شناختی و هویتی بیش از هزینههای مادی آن است.
بر این اساس مبارزه پایدار جمهوری اسلام ایران با آمریکا زمانی به پایان می رسد که این مناقشه نقشی در تامین امنیت هستی شناختی و منافع هویتی آن ایفا نکند. این اتفاق نیز زمانی رخ می دهد که اولا، هویت و ماهیت استکباری و سلطه طلب آمریکا تغییر کند؛ به گونه ای که ایران به این اطمینان و یقین برسد که آمریکا از خوی استکباری خود دست کشیده و از یک دولت توسعه طلب و سلطه گر به یک کشور امنیت طلب عادی تبدیل شده است. ثانیا، آمریکا زمانی به این هویت جدید خود دست خواهد یافت که از طریق رفتارها و رویههای خود آن را به نمایش بگذارد. چون آمریکا در صورتی می تواند هویت جدید و مسالمت آمیز خود را تثبیت کند که در اثر رفتارها و رویههای متفاوت از قبل نظام اعتماد اولیه ایران را تغییر دهد. از این رو، رهبران و تصمیم گیرندگان جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده اند که در صورت تغییر هویت و رفتار آمریکا در قبال ایران امکان عادی سازی روابط وجود دارد. تغییر و تحولی که نه تنها تاکنون صورت نگرفته بلکه در روزهای گذشته با رفتارها و اقدامات خصومت آمیز آمریکا تشدید نیز شده است.
ماهیت تعارض
واقعیت آن است که تعارض ایران و آمریکا سه سطحی است و ھر٣ بعد ذاتی و هویتی، اختلاف منافع، و سوءتفاھم و سوءبرداشت را شامل میشود؛ به گونه ای که برآیند این ٣ سطح از تعارض، قطع روابط و رویارویی متقابل را به بار آورده است. این وضعیت تقابلی حاصل فرایندی از تعاملات ستیزشی در طول بیش از سه دھه است؛ بنابراین بازسازی روابط و از سر گیری تعاملات غیرستیزشی و عادی از راه فرایندی چند مرحلهای امکان پذیر خواھد بود.
عادی سازی روابط با ایران و آمریکا در شرایط مناسب و مقتضی، در سه گام منطقی و متوالی متصور و ممکن است. این امر بدان معناست که رعایت توالی و تقدم و تأخر ھر یک از این گامھا و مراحل، اھمیت و ضرورت منطقی دارد. زیرا ھر مرحله، مقدمه مرحله دیگر است و بدون تحقق یکی، دیگری محقق نخواھد شد. افزون بر این، ھر گام و مرحله از این فرایند الزامات خاصی دارد؛ به گونه ای که، برای نمونه، توقع تغییرات ممکن و متصور در گام سوم، در مرحله نخست، روابط را ستیزشی تر و مواجھه جویانه تر می سازد. این 3 گام به ترتیب عبارتند از؛ تغییر گفتاری و گفتمانی ، تغییر رفتاری، و تغییر ھویتی .
گام نخست: تغییر گفتاری و گفتمانی
دگرگونی و تحول گفتمانی که در قالب تغییر گفتاری تجلی می یابد، برای بازسازی روابط و مناسبات ایران و آمریکا لازم ولی ناکافی است؛ از این رو اگر چه تغییر لحن و گفتار آمریکا نسبت به جمھوری اسلامی ایران برای بازسازی روابط دوجانبه کفایت نمی کند ولی بدون آن نیز امکان پذیر نخواھد بود. تغییر گفتار، بازتاب دھنده تحول گفتمان است که خود لازمه و مقدمه تغییر رفتارھا و رویه ھاست. تغییر ھویت آمریکا بدون تغییر گفتاری و گفتمانی آن مقدور و متوقع نیست، چون ھویتھا خود سازه ھای گفتمانی ھستند که زبان و گفتار نقش تکوینی در تشکل و تعین آنھا دارند. تغییر گفتاری می تواند آغازگر گفتگوی انتقادی در چھارچوب راھبرد تعامل سازنده باشد. این گفت وگوھا ممکن است به طور غیرمستقیم و با واسطه باشند. مذاکرات ایران و آمریکا در مورد عراق و افغانستان نمونه ای از این مورد است. برداشتن موفقیت آمیز این گام مستلزم رعایت چند اصل است:
اول، تغییر گفتاری را باید با تغییر گفتاری مشابه و ھمگون پاسخ داد؛ زیرا واکنش گفتاری ستیزه جویانه به کنش گفتاری مسالمت جویانه طرف مقابل، روابط را تیره تر و خصمانه تر خواھد کرد. واکنش خصمانه آمریکا در دوران جورج بوش به لحن و گفتار آشتی جویانه دولت ایران، گواه صادقی بر این مدعاست. دوم، از تغییر گفتاری خود نسبت به طرف مقابل باید انتظار تغییر گفتاری مشابه را داشت. تغییر رفتاری می تواند و ممکن است در پی این گام پدید بیاید ولی توقع آن در این مرحله نتیجه ای معکوس به بار می آورد. سوم، آغاز گفت وگوی دوجانبه به مثابه پایان تعارض منافع و ھویتھا نیست. به سخن دیگر صرف گفت وگو نه تأمین کننده منفعت ملی است و نه تغییر دھنده ھویت ملی. گفتگو تنھا می تواند زمینه ساز گامھای دیگر برای رفع اختلاف منافع و سپس تعارض ھویتی باشد. ایران و آمریکا در آغاز ریاست جمهوری اوباما، در این شرایط قرار داشتند. ولی امروزه نه تنها دو کشور در این مرحله قرار ندارند، بلکه گفتارها، رفتارها و کردارهای آمریکا مجددا دو کشور را وارد فاز تعارض هویتی کرده است که هرگونه روزنه گفتگو را کور کرده است.
گام دوم: تغییر رفتاری
در صورت برداشتن موفقیت آمیز گام نخست مبنی بر پاسخگویی متقابل به نشانه ھای زبانی آشتی جویانه، دومین گام برای عادی سازی روابط ایران و آمریکا تغییر رفتارھا و رویه ھای آمریکا نسبت به ایران است. تغییر رفتاری، متضمن و مستلزم به رسمیت شناختن منافع ملی جمھوری اسلامی ایران از سوی آمریکا در چھارچوب راھبرد ھمزیستی مسالمت آمیز است؛ بنابراین دو طرف ضمن پذیرش اختلافات ایدئولوژیک و ارزشھا و ھنجارھای متفاوت می کوشند از بروز تشنج و بحران در روابط خود جلوگیری و منافع مشروع خود را پیگیری و تأمین کنند. تغییر رفتاری آمریکا میتواند زمینه ساز برقراری آرامش نسبی در روابط، جھت بحث و بررسی و سپس حل وفصل اختلافات به صورت مسالمت آمیز باشد . اما آمریکا نه تنها واقعیت انقلاب اسلامی و ھویت انقلابی- اسلامی جمھوری اسلامی را به رسمیت نشناخته است بلکه درصدد است تا ایران را از منافع حیاتیش نیز محروم سازد؛ کنشهایی که منازعه را بازتولید میکند نه مصالحه را.
گام سوم: تغییر ھویت
ھویت تقابلی ایران و آمریکا به صورت رابطه ای در فرایند برخورد ستیزه جویانه و تقابلی این دو کشور در ٣٠ سال گذشته تکوین یافته است؛ به گونه ای که رفتارھا و رویه ھای آمریکا نسبت به جمھوری اسلامی ایران ھویت ضد ایرانی و استکباری آن را تولید و بازتولید کرده است. از این رو، تغییر ھویت آمریکا نزد ایران در اثر تغییر رفتارھا و رویه ھای آمریکا نسبت به ایران حاصل می شود. تغییر ھویتی نیز تغییر منافع را به بار می آورد که لزوماً در تعارض با منافع ملی جمھوری اسلامی ایران نخواھد بود. افزون بر این، در اثر تغییر ھویت استکباری و ضد ایرانی آمریکا، گفتگو و عادی سازی روابط با این کشور باعث ناامنی ھویتی برای جمھوری اسلامی نمی شود؛ عاملی که مھمترین مانع بازسازی و عادی سازی روابط ایران و آمریکا در گذشته و حال به شمار می رود. بر این اساس حل و فصل اصولی اختلافات ایران و آمریکا و عادی سازی روابط در سومین گام و پس از تغییر و تحول ھویتی آمریکا از منظر جمھوری اسلامی ممکن و محقق خواھد شد؛ از این رو باید بین ٣ مفھوم و مرحله گفت وگو، برقرار روابط و عادی سازی مناسبات بین ایران و آمریکا تمایز قائل شد. اما متاسفانه اکنون اوباما که روزی با انتخاب شعار تغییر، با طرح گفتگوی بدون پیش شرط با ایران از تغییر سیاست خارجا آمریکا در قبال ایران سخن میگفت پا جای پای بوش کوچک گذاشته و در شیپور جنگ میدمد.
نظر شما :