وحدت استراتژیک؛ اختلاف تاکتیکی
موج دوم با تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 با محوریت قومیمردم عرب ایجاد شد. اسلام گرایان نیز در زمان عبدالناصر با او همکاری میکردند ولی محوریت مبارزات ضد صهیونیستی، قومیت عرب بود. اسلام گرایان پس از انقلاب اسلامیدر مبارزات ضد صهیونیستی فعال تر شدند.
اما موج سوم تحولات در جهان عرب ماهیت متفاوتی دارد. در این موج به حقوق مردم در مقابل دولت توجه میشود. حرکتهای مردمیاخیر در خاورمیانه عربی و شمال افریقا نشان دهنده همین موج است. این موج زائیده ناکامیها و ظلم و ستمهایی است که کشورهای عربی به بهانه مبارزه ضد استعماری و ضد صهیونیستی به مردم خود کرده اند. در یک جمله موج سوم محصول ناکارآمدی، ظلم و شرایط نابرابری است که توسط همین دولتهایی که با صهیونیسم مبارزه میکردند ایجاد شده است.
اما شرایط فلسطین تا حدی متفاوت است. چرا که در کشورهای عرب برای استمرار حکومت خود سوء استفاده میکردند و به این بهانه مردم را سرکوب میکردند. مثلا سوریه مسئله جولان را دارد. البته سوریها به فلسطینیها پناه داده اند، اما حقوق مردم خود را رعایت نکرده و نمیکنند. حتی فلسطینیها در این کشور زندگی کریمانه ای ندارند و حکومت کردن جای هدفهای انقلابی را گرفته است. اگر سفری به سوریه یا اردن داشته باشید، اردوگاههای فلسطینیها را میبینید که فلسطینیها در آن جا با شرایط سختی زندگی میکنند.
مسئله این جا است که چه شرایطی باعث شده است که مردم عرب و فلسطینی برخی طرفدار مقاومت و عده ای موافق با مذاکرات و گفت و گو شدند؟ چرا یاسر عرفات به صلح پیوست و مقاومت را برای صلح به حاشیه راند؟ (هر چند در آخرین روزهای عمرش دورباره به شاخه زیتون در کنار سلاح پناه برد) اکنون نیز یک گروه حامیمقاومت هستند و گروه دیگر معتقدند باید با مذاکره مسئله را حل کرد.
باید توجه داشت که همه فلسطینیها، چه آنها که راه حل را در مقاومت میدانند و چه آنها که طرفدار مذاکره هستند، در یک اصل مشترکند و آن این که معتقدند تمام فلسطین یعنی از بحر تا نهر اردن متعلق به فلسطینیها است و باید به آنها برگردد. اما نکته دیگری نیز وجود دارد و آن هم این که فلسطینیها میخواهند زندگی کنند. بر همین اساس مسئله صلح مطرح شد و نیروهای فلسطینی از تونس به کرانه باختری نقل مکان کردند. یاسر عرفات در خاطرات خود میگوید من در اردن، لبنان، تونس و کشورهای دیگر مبارزه کرده ام اما چاره ای جز این نداشتم که وارد صلح شوم. فلسطینیهای طرفدار صلح میگویند نمیتوانند واقعیت را نادیده بگیرند. بدون شک اگر تواناییهای اعراب و مسلمانان به گونه ای بود که فلسطینیها را به کل سرزمین خود برساند، حتی یک نفر هم در میان فلسطینیها مخالف این امر نیست.
این نگاه که دولت خودگردان فلسطین مقاومت را کم اهمیت تر میدانند حرف اشتباهی است. تمام آنها چه فتح و چه حماس در تفکر مشکلی با این موضوع ندارند. تفاوت این دو گروه در این است که نگاه متفاوتی نسبت به شرایط دارند. اگر بخواهیم علت موضع گیری آنها را درک کنیم، باید خود را جای آنها بگذاریم و ببینیم که فی المثل چرا میگویند صلح؟ یاسر عرفات از نیروهای جهادی فتح دعوت کرد تا در رام الله جمع شوند تا درباره استراتژی آینده این گروه تصمیم گیری شود. در آن زمان با با فیصل حسینی که یکی از اعضای خانوادههایی بود که تولیت بیت المقدس را در اختیار داشتند و عضو شورای مرکزی فتح بود گفت و گویی داشتیم. او میگفت عرفات در این جلسه به نیروهای جهانی میگفت: عملیات را متوقف کنید اما با دستش چیز دیگری میگفت؛ با دست اشاره میکرد که به عملیات ادامه دهید.
این شرایط در حال حاضر با شکل پیچیده تری در مسئله به رسمیت شناخته شدن فلسطین دیده میشود. درخواست وحدت در غزه و سپس تداوم آن در رام الله، در کنار فشارهایی که دیگر گروههای مستقل فلسطینی وارد میکردند در نهایت منجر به این شد که رهبران فلسطینی هم بحث وحدت را پذیرفتند و فضای ملتهب قبلی آرام تر شد. فتح و حماس از شرایط مصر استفاده کردند و در مصر به توافقی دست یافتند که به آشتی ملی معروف شد.
در حال حاضر هم به نظر میرسد که گروههای فلسطینی به این توافق پایبند هستند. خالد مشعل در کنفرانس فلسطین در تهران نشان داد که به توافقنامه آشتی ملی پایبند است. بنابراین به نظر میرسد فتح و حماس در این زمینه میان خود یک تقسیم کار کرده اند. یعنی محمود عباس با پشتوانه ای که در قاهره به دست آورد توانست درخواست عضویت فلسطین در سازمان ملل را مطرح کند و در این مسئله حمایت همه فلسطینیها را دارد. اما مقاومت تفکر خود را دارد و محمود عباس تفکر خود را. حماس و فتح با حفظ مواضع خود دست به نوعی تقسیم کار زده اند.
حال با توجه به این شرایط، چند نکته در مورد سخنرانی محمود عباس در سازمان ملل و طرح به رسمیت شناخته شدن دولت مستقل فلسطینی به نظر میرسد. محمود عباس درست زمانی دست به این اقدام میزند که حمایت بیش از نصف به علاوه یک اعضای سازمان ملل را دارد. معنای آن این است که در حال حاضر شناسایی کشور فلسطینی صورت گرفته است. با این شرایط حتی اگر فتح موافقت مقاومت را به دست نیاورده بود، مقاومت نمیتوانست به آسانی به این مسئله ایراد وارد کند. بنابراین در حال حاضر که بیش از 120 کشور خواست فلسطین را از قبل امضا کرده اند شناسایی رخ داده است.
اما هم اکنون بحث عضویت فلسطین در سازمان ملل مطرح است که راهی به جز شورای امنیت ندارد. امریکا 46 بار قطعنامههای به ضرر اسرائیل را وتو کرده است. اما در شرایط کنونی به دو دلیل وتوی این قطعنامه برای امریکا سخت است. دلیل اولی اجماع بین المللی است و دلیل دوم شرایط منطقه.
امریکا در تحولات اخیر خاورمیانه نقش برنامه ریز نداشته است، یعنی عامل اصلی حرکتها امریکاییها نیستند. اما امریکا با سیاست مدیریت بحران حمایت از ملتهای عرب را دنبال میکند و حاضر نیست موقعیت خود را در این زمینه به راحتی از دست بدهد. امریکاییها طرح خاورمیانه بزرگ را در سالهای 2005 – 2006 کنار گذاشتند. تحولات در مصر، تونس و دیگر کشورهای عربی به شدت در تغییر نگاه امریکا تاثیر داشته است. آنها به خوبی میدانند که اگر با همان قطعیت گذشته و همانند 46 قطعنامه قبلی این قطعنامه را نیز وتو کنند، مورد نفرت قرار گرفته و سوژه مخالفت موج کنونی مردمیدر خاورمیانه قرار میگیرند. امریکا الان با یک تناقض مواجه است. یعنی هم باید به امنیت اسرائیل توجه کنند و این چیزی است که سیاسیت خارجی امریکا متعهد به آن است. بدون شک امریکای اوباما یا هر امریکای دیگر از حمایت اسرائیل دست نخواهد کشید و به تامین امنیت اسرائیل متعهد خواهد بود. از طرف دیگر نمیخواهند با این موج مردمیدرگیر شوند. به نظر میرسد به همین دلیل بررسی مسئله را به تعویق انداختند. آنها موضوع را به کمیته ای احاله کردند. البته این به معنای آن نیست که امریکا این مسئله را وتو نمیکند. بلکه امریکاییها به دنبال مکانیزمیمیگردند که فلسطینیها راضی شوند و در این رابطه راه اندازی گفت و گوهای صلح راهبردی است که دنبال میکنند.
· متن سخنرانی محمدعلی سبحانی در انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
نظر شما :