چهارمین یادداشت از سلسله نوشتههای سرکیس نعوم
پشت پرده جنگ قدرت در عربستان، بحرین و اردن
سرکیس نعوم، روزنامهنگار و متفکر مشهور لبنانی سلسله مقالاتی را در روزنامه لبنانی النهار منتشر کرد که با توجه به تحولات فعلی منطقه به ویژه انقلابهای عربی افقی تازه پیشروی بسیاری از تحلیلگران به خصوص ناظران مسائل خاورمیانه قرار میدهد. این یادداشتها در حقیقت ماحصل سفر نعوم به ایالات متحده و دیدارش با مقامهای مختلف امریکایی و متفکران و استراتژیستهای آن کشور است. نعوم عمده این یادداشتها را به صورت گفتوگو و موجز بدون ذکر نام مصاحبهشدگان و فقط با اشاره به پست و جایگاه آنها در 63 قسمت تهیه و منتشر کرد. تعدادی از این یادداشتها که عمدتا از شماره 50 به بعد بود در نوبتهای مختلف در دیپلماسی ایرانی منتشر شد. دیپلماسی ایرانی در مکاتبهای با سرکیس نعوم متن اصلی یادداشتها را تهید کرد.
دیپلماسی ایرانی با توجه به اهمیت و جذابیت این مطالب هر پنجشنبه یک مورد را در اختیار مخاطبان قرار خواهد داد.
نعوم خود در مقدمهای که برای دیپلماسی ایرانی نوشته، درباره این یادداشتها مینویسد: «من ستوننویس ثابت النهار هستم. النهار را میشناسید، یکی از قدیمیترین روزنامههای لبنانی و عربی است. این روزنامه را میتوان به جرات یکی از پرتیراژترین و پرمخاطبترین رسانههای کاغذی لبنان دانست. اگر چه با برخی افکار دوستانم در روزنامه النهار موافق نیستم ولی همگی تلاش میکنیم که دموکراسی را رعایت کرده و بدون تحمیل اندیشههایمان به یکدیگر در کنار هم برای النهار یادداشت بنویسیم و تلاش کنیم روزنامه وزینی را تحویل خوانندگان دهیم. بیشک در ایجاد چنین فضایی غسان التوینی، رئیس و مدیرمسئول روزنامه النهار که لطف و محبت بسیاری به تکتک روزنامهنگاران و خبرنگاران النهار دارد، نقشی مهم ایفا کرده است. من هر سال یک یا دو بار چند هفتهای را در لبنان نیستم. چندین سال است که به ایالات متحده میروم و در این کشور و سازمانها و ارگانهای مختلف آن میگردم. به واشنگتن میروم و در ادارههای دولتی آن سرک میکشم و به نیویورک که مرکز بسیاری از اندیشکدهها و پژوهشکدههای امریکایی است میروم و ضمن این که سری هم به سازمان ملل میزنم و با نمایندگان کشورهای جهان در این سازمان به گپ و گفت مینشینم، با بسیاری از مقامات سابق، مشاوران فعلی، بسیاری از استراتژیستها، متفکران و صاحبنظران بحث و تبادل نظر میکنم. دیگر رویهام شده، وقتی به لبنان باز میگردم نتیجه این گپ و گفتها را در قالب یادداشت در روزنامه النهار منتشر میکنم. اهمیت این یادداشتها در این است که تلاش کردهام تمامی مناقشهها و بحثهایی که با مقامات مختلف امریکایی و غیرامریکایی درباره تحولات مختلف دنیا داشتهام را به رشته تحریر در آورم. به خصوص و به طور خالص مسائل مرتبط با خاورمیانه، جهان اسلام، جهان عرب و لبنان. البته امسال من سفر 10 روزهای هم به سیدنی استرالیا داشتم که طی آن جایزه جهانی "جبران خلیل جبران" که یکی از مهمترین جوایز حائز اهمیت برای لبنانیها است و نزدیک 30 ساله است به روزنامهنگاران و پژوهشگران برتر لبنانی استرالیایی، لبنانی امریکایی و عرب داده میشود، دریافت کردم. امید است این یادداشتها مورد توجه خوانندگان محترم قرار بگیرد.»
بخشهای اول، دوم و سوم این یادداشت هفتههای گذشته منتشر شد و اکنون چهارمین بخش از این سلسله مقالات تقدیمتان میشود:
در ادامه دیدار با دوست صمیمی و نزدیکم که سمتی عالیرتبه در کاخ سفید داشت و همچنان به دولت فعلی امریکا مشاوره میدهد و تحولات کشورش و جهان را ارزیابی و تحلیل میکند، درباره اردن پرسیدم، گفت: «در اردن ملک عبدالله دوم مخاطرات پیش رو را تازه لمس میکند. فشار آوردن و مقاومت کردن را آغاز کرده است. و پیشبینی میشود که با گروههای فساد و کسانی که ثبات داخلی را متزلزل کردهاند، مبارزه کند. ولی یک حالت وجود دارد که نمیتواند بر آن غلبه کند، و آن هم خشمی که در شرق اردن علیه همسرش به وجود آمده، در نظر آنها او در راس گناهکاران اردن است.»
به او گفتم: «در واشنگتن شنیدم که ولیعهد سابق، ملک حسن دوم، برادر ملک حسین پس از سالها سکوت و فرو رفتن در رکود سیاسی تحرکاتی را آغاز کرده است و برخی در اردن نیز به راهی که او پیش گرفته نگاه مثبت دارند.» گفت: «او آدم عاقل، بافرهنگ و روشنفکری (Intellectual) است و در بسیاری از نشستها و اجلاسهای بینالمللی از جمله داووس شرکت میکند. اما درباره آنچه تو میگویی و میپرسی من هیچ اطلاعی ندارم؛ کسی چه میداند؛ به هر حال همسر او که پاکستانی است همواره او را برای رسیدن به تخت پادشاهی به طرق مختلف تحریک میکرده است. روابط او با ملکه نور بسیار بد بود.»
از او درباره عربستان سعودی و بحرین پرسیدم، گفت: «در کاخ سفید به ویژه در وزارت امور خارجه از این که عربستان نیروی نظامی به بحرین فرستاده به شدت احساس آسیب خوردگی می کنند. آنها با بسیاری از مسئولان عربستانی عالیرتبه عربستانی در واشنگتن درباره این موضوع صحبت کرده بودند و به آنها گفته بودند که چنین کاری نکنند.»
گفتم: «در دیدارهایم با مقامهای امریکایی گفته بودم که ارسال نیروهای عربستانی به بحرین باعث افزایش تحرکات سیاسی ایران میشود، به ویژه در منطقه الشرقیه که اقلیت شیعی عربستان در آنجا متمرکزند و به ایران از لحاظ عاطفی و روانی بسیار تمایل دارند.» گفت: «کاخ سفید به پادشاه بحرین توصیه کرد که با مردمش که 70 درصد آنها شیعه هستند با ملایمت رفتار کند و برخورد مثبت داشته باشد. به او گفتند که با مخالفان گفتوگو را آغاز کند و برخی امتیازها را هم به آنها بدهد. پادشاه این توصیهها را نپذیرفت، شاید به این دلیل که نخستوزیر او که مخالفان بحرینی که اکثرا هم شیعه هستند و میخواهند از شر او خلاص شوند و عموی پادشاه محسوب میشود، از خود پادشاه قویتر است. به هر حال عربستان به ملک حمد بن خلیفه فشار آورد که هیچ امتیازی ندهد.»
گفتم: «به هر حال قلع و قمع حکومت بحرین اگر با موفقیت پایان گیرد، دو پیام مهم را به خارج و شاید به کل دنیا بدهد، اول به دیکتاتوریها اطمینان میدهد که اجازه دارند با سرکوب مردمشان همچنان در قدرت بمانند. ثانیا به مردمی که موفق شدند نظامهای دیکتاتوری خود را سرنگون کنند این پیام را میدهد که اشتباه بزرگی کردید. لازم بود که حکام با دست خونآلود قدرت را حفظ کنند و به سادگی از آن کنار نکشند همان طور که حسنی مبارک، رئیس سابق مصر و زین العابدین بن علی، رئیس جمهوری سابق تونس انجام دادند.» گفت: «به هر حال رابرت گیتس، وزیر دفاع (سابق) به ریاض و دیگر پایتختهای عربی منطقه خلیج فارس رفت و به آنها مذاکره کرد. او از یک سو چون پادشاه مریض بود و دو عمل انجام داده بود، نمیتوانست بیش از این فشاری به او و متحدان عربش بیاورد، فقط گفت باز هم به منطقه خواهد آمد، البته اگر در پستش باقی بماند. (که نماند)»
گفتم: «واقعا گیتس به خاطر سلامتی ملک عبدالله رعایت حالش را کرد و همان طور که گفتند چیزی نگفت یا این که پادشاه گفته بود از حرفهای گیتس خوشش نمیآید و نمیخواهد صحبت هایش را بشنود؟» گفت: «حقیقتا نمیدانم. شاید هر دو درست باشد. به هر حال شاید امیر بندر بن سلطان، پس از مدتی دور ماندن از سیاست الآن خط فعلی را اوست که دنبال میکند، به درستی نمیدانم. او و محمد بن نایف با همدیگر کار میکنند، شیخ محمد بن زاید امارات نیز با آنها است. آنها با همدیگر از یک جا فارغالتحصیل شدند. همچنین سدیریهای درون خانواده هیئت حاکمه عربستان نیز فعالیتهایشان را آغاز کردهاند. مشکل بزرگ هیئت حاکمه عربستان این است که سه تن از مقامهای ارشد نظام و پادشاهی و خانواده مریض هستند. ملک عبدالله بیمار است و سنش بالا است (86 یا 87 سال سن دارد). امیر سلطان، ولیعهد نیز مبتلا به سرطان است. معاون دوم نخستوزیر و وزیر کشور یعنی امیر نایف نیز مریض است و لااقل تا الآن بیماریاش خطرناک است. اگر پادشاه از دنیا رفت این امیدواری وجود دارد که مسیر اصلاحات در عربستان که بسیار جزئی و ساده است، استمرار داشته باشد. به ویژه این که بسیاری چه در داخل عربستان و چه در خارج از آن میگویند که قدرت پادشاه رو به زوال است. ولی طبیعتا فعلا پادشاه در قدرت میماند و حرفش را هم میزند.»
گفتم: «برخی در منطقه و خارج از آن بر این باورند که در عربستان سه ارگان بیش از همه قدرت دارند، اول از همه ارتش که وزیر دفاع و فرزندانش آن را اداره میکنند و احتمالا بعدا همچنان در دست همین فرزندان باقی بماند، دوم، گارد ملی وفادار به ملک عبدالله که خودش و پسرانش آن را تاسیس کردند و سوم، پلیس، نیروهای امنیتی و افراد سازمانی وابسته به وزارت کشور که توسط وزیر کشور و فرزندانش اداره میشوند.» مسئول عالیرتبه سابق امریکایی از من پرسید: «آیا ارتش عربستان آن قدری که به آن ارتش با کفایت بگویند، قدرت دارد؟» پاسخ و بحث بر سر این پرسش را در شماره بعد خواهید خواند.
نظر شما :