سیاست خارجی و تهدید منافع ملى

۱۷ بهمن ۱۳۸۶ | ۲۲:۳۶ کد : ۱۴۶۳ اخبار اصلی
نویسنده خبر: محسن امین زاده
آسيب شناسى دیپلماسى ایرانی به قلم محسن امین زاده(بخش اول)
سیاست خارجی کنونی کشور یک سیاست خارجی مهاجم و ماجراجوست که هرروز بخشی ازمنافع ملی کشور رابه هدر می دهد و امنیت ملی کشور را دچار خطر وتهدید می کند.
 
در میان آگاهان و صاحب نظران سیاست خارجی و روابط بین المللی با هرسلیقه و طرز فکری، نسبت به عنصر اصلی این سیاست، یعنی تهدید آفرینی آن برای کشور اختلاف نظری وجود ندارد و اگر اختلاف نظری هست درباره ابعاد و نوع این تهدیدات است.
 
عده ای تصور می کنند که نتایج این سیاست به تحریم های اقتصادی کنونی محدود خواهد شد. عده ای فکر می کنند که با ادامه این سیاست ها، ابعاد تحریم های کنونی گسترش یافته و هر روز کمر شکن تر خواهد شد و عده ای نیز بر این اعتقادند که این روند ممکن است به برخورد قهر آمیز نظامی علیه ایران نیز منجر شود.
 
خوشبینانه ترین تصویر نسبت به نتایج این سیاست ها حکایت از نتایجی دارد که تقریبا بطور کامل روابط اقتصادی خارجی و توسعه زیر بنایی ایران را فلج خواهد کرد. در تمامی سال های گذشته به کرات درباره این خطرات و تهدیدات صحبت شده و گفته شده که این سیاست ها بزرگترین فرصت تاریخی ملت ایران را که نتیجه انقلاب اسلامی ایران و تحولات پس از آن، فروپاشی اتحاد شوروی، پیشرفت های علمی و اقتصادی ایران، سقوط دولت های ماجراجو در منطقه، نبودن حریف قدر منطقه ای در مقابل ایران و نقش تعیین کننده ایران در صلح و امنیت منطقه ای است، به چالش کشانده و بزرگترین فرصت ایران را برای ارتقاء منزلت و عزت بین المللی به هدر می دهد.
 
بارها گفته شده که آیندگان هرگز بر ما نخواهند بخشید که بزرگترین فرصت های این کشور و ملت در تاریخ معاصر ایران را نادیده بگیریم و با اعمال سیاست های غلط و افراطی این فرصت ها را به هدر بدهیم و نه تنها چنین کنیم بلکه کشور را در معرض خطرناک ترین تهدیدات پس از انقلاب اسلامی قرار دهیم.
 
در تمامی سال های گذشته تمامی مراحل این تحولات تلخ پیش بینی شده و گفته شده که چگونه ایران از اوج موقعیت خود در صحنه جهانی به مرحله ای بحرانی کشیده خواهد شد و چگونه دشمن ایران فرصت خواهند یافت موقعیت بی نظیر ایران را درکسب اقتداربیشترتخریب نمایند.
 
اما این سخنان شنیده نشده و برخلاف آن سیاست خارجی ایران در مسیری پیش رفته است که نتایج تکان دهنده آن تدریجا در حال بروز و ظهور است. 
 
در دو سال گذشته به کرات از شیوه عمل و اظهار نظر مسئولان دولت و حامیان آن درحوزه سیاست خارجی ابراز تعجب و تحیر شده است و گفته شده که این سیاست ها بزرگترین کمک به مخالفان جمهوری اسلامی ایران در سطح جهان برای اعمال فشار بیشترعلیه ایران است و بارها این پرسش مطرح شده که چرا دولتی که همه امکانات سیاسی و مالی را در داخل کشور در اختیار دارد تا در مسیر حل مقتدرانه مسائل ایران گام بر دارد چنین می کند؟
 
چرا دولتی که هیچ مانعی برای اعمال سیاست هایش ندارد باید مصالح ملی، توسعه، پیشرفت و امنیت ملی با ماجراجویی سیاسی به خطر بیندازد؟ چرا دولتی که هیچ معارض جدی ندارد و همه گروه ها و جریان های فشار پیدا و پنهان جامعه اورا همراهی و حمایت می کنند خود به ایجاد بحران برای کشور و دولت دست می زند و نه تنها به آثار مخرب این سیاست ها بر منافع ملی توجه ندارد بلکه حتی از آسیب پذیری خودش هم در مقابل بحران های ریز و درشت ناشی از این سیاست های غلط نگران نیست؟
 
پاسخ بعضی از صاحب نظران که در نوشته های آنان نیز متجلی است برای این پرسش ها این است که این دولت در پس این سیاست های به ظاهر افراطی شدیدا ظرفیت سازش و معامله کردن دارد و آماده است که در شرایط مقتضی از همه مواضعش کوتاه بیاید.
 
اما در عین حال به چهره رادیکال و به ظاهر انقلابی خود در داخل کشور و در میان مردم معترض کشورهای اسلامی نیاز دارد و با اتخاذ چنین مواضعی هم تندروهای حامی خود را ارضاء می کند و هم اتهام انفعال و سازشگاری از پیش، پاک می کند.
 
معتقدان به این نظریه به نمونه هایی چون شکستن تابوی مذاکره با آمریکا درعین مواضع ضد آمریکایی و نشستن پشت میز مذاکره با آمریکا در عراق در عین آنکه همواره علیه چنین احتمالی شعار می داده اند و یا تغییر مواضع همه جانبه رئیس جمهور در دانشگاه کلمبیا بر سر مسائلی چون سرنوشت اسرائیل و هولوکاست در ذیل چهره به ظاهر انقلابی و پیروزی که برای سخنرانی طراحی شده است، اشاره دارند.
 
شواهد مطرح شده از سوی این صاحب نظران قابل توجه است اما این شواهد ابهام را بیشتر می کند و این پرسش را پیش رو می گذارد که چرا دولت باید هزینه های بسیار گزافی بابت این مواضع افراطی به کشور و ملت تحمیل نماید در حالیکه بنا باشد چند صباحی بعد، از همه این مواضع کوتاه بیاید.
 
طبعا عاقلانه نیست که دولتی به خاطر شعارها و مواضعی چنین زودگذر، شرایط بروز بزرگترین تهدیدات پس از انقلاب اسلامی را برای کشور را فراهم آورد.
 
عده ای دیگر تصور می کنند که قرار است این مواضع افراطی شرایط کشور را به نقطه ای آنچنان خطرناک از تحریم ها و تهدیدها برساند که همه عقلای کشور به این اجماع برسند که هیچ راهی جز کوتاه آمدن در مقابل فشارکشورهای قدرتمند جهان نیست و در چنین حالتی دولت بر سرهمه چیز کوتاه بیاید.
 
مدعیان چنین نظریه ای آنرا استراتژی اکل میته در سیاست می دانند و معتقدند که طبق این فرآیند باید کشور به شرایط اضطرار برسد تا تصمیمی متفاوت با جو ایجاد شده توسط خودش در کشور اتخاذ نماید. معتقدان به این نظریه بر این باورند که شرایط بحرانی میان آمریکا و ایران که هر روز تندتر می شود؛ سرنوشتی جز این نمی تواند داشته باشد.
 
هیچکدام از دو طرف قادر به انتخاب راه حل میانه نیستند. این تحلیل هم طبعا ابهامات زیادی دارد و چندان روشن نیست. بخصوص که این دولت از سوی مخالفانش برای اتخاذ سیاست خارجی اعتمادسازی بهیچوجه تحت فشار نبوده و گروه های فشار تندرو نیز تحت هرشرایطی، از جمله شکستن تابوی گفت و گو با آمریکا دولت را همراهی کرده اند.
 
لذا دولت احتیاجی به اتخاذ مواضع چنین افراطی نداشته و نیاز نبوده که تندترین مواضع ممکن را تا آن حد برای خود حیثیتی نماید که هیچ راه برگشتی جز تغییر موضع در شرایط اضطرار باقی برای خود باقی نگذارد.
 
عده ای تصور می کنند که این سیاست تند و افراطی و بحران سازی ها بخشی از سیاست داخلی دولت و حامیان دولت است. بحران سازی های خارجی به دولت کمک می کند که ناتوانایی ها و شکست های خود را در حوزه های اقتصادی و اجتماعی پنهان نماید و مانع توجه جدی مردم به مشکلات و ناتوانایی های دولت در داخل شود.
 
چنین سیاستی می تواند به دولت همیشه این امکان را بدهد که مشکلات ایجاد شده در اثر اشتباهات بزرگ اقتصادی و اجتماعی خود را به گردن دشمنانی بیندازد که ایران را هر روز بیشتر تحریم می کنند و مشکلات جدیدی برای کشور ایجاد می نمایند.
 
این عده تصور می کنند که فرافکنی شیوه خوبی برای سرکار گذاشتن مردم و در واقع عدم پاسخگویی به مردم است. این استنباط هم چندان قانع کننده نیست. زیرا اولا نخبگان به خوبی دریافته اند و تدریجا همه مردم خواهند فهمید که دولت می توانسته با اقداماتی ساده و بدون کوتاه آمدن از اصول انقلاب اسلامی مانع بروز این شرایط بحرانی برای کشور شود و آنچه عملی شده ربطی به ارزش ها و اصول انقلابی و ارزشی ندارد بلکه ناشی از عملکرد دولتمردان دراین دوره است.
 
در این شرایط طبعا جامعه نه تنها درباره نارسایی های عملکرد داخلی دولت بلکه نسبت به نارسایی ها عملکرد دولت در سیاست خارجی نیز پرسشگر و معترض خواهد بود و هرگز دولت را به خاطر این شیوه عملش نخواهند بخشید.
 
عده ای تصور می کند که این دولت اصولا داخلی کار است و آنچه از سیاست خارجی درک می کند ابزاری برای استفاده از آن در سیاست داخی است. دولت با چنین مواضعی نه تنها از انزوا و تحریم و برخورد با ایران نگران نیست بلکه تصور می کند که این پدیده ها موهبت هایی است که اولا ایران را در مقابل بیگانگان مصون نگه دارد و آنان را از ایران دور می کند و ثانیا به ایران امکان دهد که روی پای خودش بایستد.
 
معنای این برداشت از سیاست خارجی دولت کنونی این است که دولت و طرفدارانش معتقدند که انزوا باعث امنیت و تحریم باعث پیشرفت می شود.
 
تهدید دیگران ما را آبدیده می کند و برخورد خصمانه دیگران ما را قوی تر می گرداند. دوری جستن دولت های موثر جهان از ایران، کشورایران را مصونیت بیشتری می دهد و کف زدن های ملت های رنج کشیده در مقابل شعارهای رادیکال دولتمردان، نشانه عزت و اقتدار کشور است و اگر هلهله های مشابه در گذشته برای رهبران با مواضع و رفتاری مشابه در جهان و برای ملت هایشان فرصت و امکانی ایجاد نکرده برای ملت ایران فرصت و منزلت ایجاد خواهد کرد.
 
تمامی این نظریه های قابل توجه است و هرکدام می تواند بخشی از حقیقت باشد اما چرایی بزرگ سیاست خارجی بحران ساز کنونی کشور همچنان به قوت باقی است. 
 
اخیرا بعضی از مسئولان دولت و حامیانشان برای دفاع از سیاست خارجی دولت کنونی به نقد سیاست خارجی دولت اصلاحات پرداخته و حرف های عجیب و غریبی مطرح می کنند و بدیهیات مربوط به سیاست خارجی، امنیت ملی و منافع ملی راهم به زیر سوال می برند.
 
آیا این شیوه عمل را باید نوعی فرار به جلو تلقی کرد و تصور نمود که شکست های پی در پی سیاست خارجی مهاجم دولت کنونی و چشم انداز نگران کننده پیش روی کشور باعث شده که این دولتمردان و حامیانشان به این شیوه توجه جامعه را از واقعیت پیش رو منحرف سازند؟
 
یا اینکه طرح این بحث ها نوعی پیش دستی دولتمردان برای منحرف کردن توجه افکار عمومی نسبت به انتقادات و مسائلی است که کم کم وقت طرح آن از سوی منتقدان دولت فرا رسیده است؟ به هرکدام از این دو دلیل که این سخنان ابراز شده باشد با همه معایبشان از احتمال بعدی کم خطرتر است و باعث نگرانی کمتری می شود چون بنای این دو احتمال آن است که گویندگان و نویسندگان نسبت به چهره واقعی پدیده ها واقفند و با اهداف و مقاصد دیگری به طرح این مسائل می پردازند.
 
نگران کننده ترین احتمال آن است که تصور کنیم واقعا گویندگان و نویسندگان این مطالب به آنچه می گویند و می نویسند باور دارند. یعنی آنان باور دارند که سیاست خارجی کنونی برای کشور مصونیت و امنیت و فرصت ایجاد نموده و احتمالا سیاست خارجی گذشته باعث افزایش تهدید و کاهش عزت و منزلت کشور بوده است.
 
من ضمن اینکه احتمال قوی تر را همان می دانم که ابراز این مطالب خلاف واقع، بخشی از یک سناریو طراحی شده دولت و حامیانش باشد اما نمی توان احتمال اخیر را نیز نادیده گرفت و تصور کرد که تمامی نویسندگان یا گویندگان این مطالب در باورهای خود صادق نیستند و همه آنانی که می گویند سیاست خارجی کنونی تهدیدکننده امنیت ملی ایران نیست بلکه تهدید آفرین هم هست نسبت به جعلی بودن این ادعا آگاهند.
 
به خاطر اهمیت نقش دسته اخیر در شکل دهی این طرز تفکر در بخشی از جامعه، بنا دارم فرض را بر صداقت حداقل بخشی از آنان بگذارم و از چند زاویه ادعای مطرح شده در مورد نقش سیاست خارجی دولت اصلاحات و سیاست خارجی دولت کنونی را در تحدید و تشدید تهدیدات علیه امنیت ملی و منافع ملی ایران را مورد بررسی قرار دهم . با این امید که باز شدن این بحث درک روشنتری نسبت به شرایط پیش روی کشور ایجاد نماید.  
محسن امین زاده

نویسنده خبر


نظر شما :