فرق این اسد با آن اسد
اسرائیل سوریه را به طور مستقیم تهدید میکرد و لبنان نیز به طور ویژه نظام اسد را مورد تهدید قرار میداد که چند علت بارز داشت. یکی، که اوج گرفتن تقسیمبندیهای طایفهای بود که این مسئله باعث میشد تا نظام اسد خود را در خطر ببیند و دیگری موفقیت فلسطینیها در تبدیل کردن لبنان به یک عرصه ریارویی با اسرائیل با هدف آزادسازی فلسطین از طریق خاک لبنان بود.
به همین دلایل، حافظ اسد، موسس سوریه جدید به هیچ وجه از اوضاع جاری در کشورش و منطقه احساس آرامش نمیکرد. ولی با این حال حافظ اسد اعتماد به نفس بالایی داشت که سبب میشد به همگان بقبولاند که بهتر از او کسی نمیتواند سوریه را اداره کند و هیچ کس یارای رقابت و رویارویی با او را ندارد. به دو دلیل، اولا به این دلیل که خود را در راس حزب بعث ملی عربی میدانست، ثانیا، به دلیل روابط پراگماتیک بسیار خوبی که با دشمنان عربش و ایالات متحده برقرار کرده بود. همزمان همپیمانی پایداری که با اتحاد جماهیر شوروی بنا کرده بود که باعث میشد یک حامی خارجی به دنبال خود داشته باشد. از این رو بسیاری میگویند که حافظ اسد فرصتی هم برای خود، هم برای اطرافیانش و هم برای تمامی کسانی که از او حمایت میکردند ایجاد کرد تا یک حرکت رو به جلو در سوریه ایجاد شود، به ویژه این که به واسطه روابط استراتژیکی که بنا کرده بود هیچ گاه گمان نمیکرد که ممکن است روزی حکومت و نظامش قابل تهدید و فروپاشی باشد.
علاوه بر آن چهره کاریزماتیکی که برای خود ایجاد کرده بود، باعث شده بود تا علاقه وافری به او در کشور چه در میان اطرافیان و همراهانش و چه در میان توده مردم به وجود آید. وجود این چهره کاریزماتیک و محبوب باعث شده بود تا بسیاری به این نتیجه برسند که تلاش برای تاسیس یک حکومت سکولار مدنی دموکراتیک آزاد بدون وجود حافظ اسد امکانپذیر نیست و اگر هم تشکیل شود اقلیتی خواهد بود که فورا سرنگون خواهد شد و کشور را نیز به هرج و مرج خواهد کشاند. نمونه آن را هم دیدیم، وقتی اخوان المسلمین با حمایت حزب بعث عراق و عدهای از بعثیهای خارج از نظام حافظ اسد علیه او قیام کردند، چگونه مورد قلع و قمع و سرکوب قرار گرفتند و در عین حال کاری هم نتوانستند از پیش ببرند.
اما بر خلاف پدر، بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه در حالی به قدرت رسید که ثروت معنوی و سیاسی بزرگی را به ارث برده بود. اگر چه کشور مشکلات داخلی عمیقی داشت و مشکلات خارجی و منطقهای نیز بسیار بودند ولی هیچ گاه با دوران پدرش قابل مقیاسه نبود. با این حال بشار نتوانست کاری کند که کشور دچار مشکل نشود. او قبل از هر چیز به اصلاحاتی که وعده داده بود، عمل نکرد. چرا که میترسید این اصلاحات تاثیرات سلبی بر خودش، خانوادهاش، همراهانش، یارانش و خلاصه ارکان نظامش بگذارند. علاوه بر آن اعتقادش به اصلاحات ظاهری نه حقیقی باعث شد علی رغم همپیمانیهای مهم منطقهایاش و مطرح شدنش به عنوان یک چهره قدرتمند منطقهای و عربی و کاستن از اختلافاتش با امریکاییها از طریق مذاکره و حفظ حالت صلح با اسرائیل خیلی زود به بحران بر بخورد.
قطعا نمیتوانیم یک اظهار نظر قاطع و حکمی عادلانه درباره آنچه در سوریه میگذرد، بدهیم چرا که اطلاعات کافی در این زمینه نداریم و بسیاری از اطلاعاتی هم که به گوش ما میرسند از منبع اصلی خبر نیستند. ولی به دو مسئله میتوانیم اشاره کنیم. اولا بشار اسد به "بهار دمشق" به رغم هشدارهای سازمانهای امنیتش توجه نکرد. در حالی که مقامات امنیتیاش دائما هشدار میدادند که نظام در خطر است و نقش و نفوذ همه ارکان حکومت در معرض تهدید جدی است ولی او اعتنا نکرد. به خصوص در دورهای که سوریه شاهد انتخابات استانداریها بود و میتوانست فضای آزاد نسبی در این انتخابات برقرار کند. تمامی اطرافیان و مشاوران بشار به او میگفتند که این انتخابات را آزاد هم برای نامزدی افراد و هم در برگزاری آن برگزار کند، ولی او برگزار نکرد. برای همین ناگهان شوکه شد وقتی که دید 45 یا 47 نفر از اسلامگرایان در انتخابات شهرداریهای دمشق پیروز شدند. اعلام نتایج مدتی طول کشید ولی عاقبت آن هم چیزی جز بازگشت افراط نبود. آیا واقعا نمیتوانست اصلاحات واقعی انجام دهد؟ آیا یک نظام مدنی یا سکولار دموکراتیک آزاد نمیتوانست حلی برای بحران جاری کشور باشد؟
منبع: النهار
نظر شما :