بهار آمریکایی در خزان عربی
دیپلماسی ایرانی: «بازدارندگی» عنوان راهبردی سیاست های امریکا در مقابله با ایران از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی بوده است. سیاستی که تا کنون هرچند بارها پوست انداخته است اما همیشه یک ویژگی مشترک بارز داشته و آن استفاده از «حکومت های سلطانی» عرب منطقه برای مهار ایران بوده است.
این سیاست ها منطبق بر شرایط مختلف، نام های گوناگونی یافته است از «بردباری راهبردی» تا «بازدارندگی خشمگینانه»، «بازدارندگی نظامی»، «بازدارندگی های سیاسی همه جانبه»،«جنگ سرد ایدئولوژیک» و .... راهبردهایی که آنچنان بنای استواری در سیاست خارجی ایالات متحده یافته اند که کم نیستند تحلیل گران آمریکایی که معتقدند حتی اگر دولت اوباما در پی تغییر جدی در رفتار ایالات متحده با ایران برآید تغییر راهبرد بازدارندگی و جایگزینی آن با هر راهبرد دیگری در سیاست خارجی ایالات متحده ،حتی در میان مدت نیز، امری دست نیافتنی است.
بر اساس این روایت تاریخی از فضای تقابلی موجود، با استفاده از رویکردهای مبتنی بر مطالعات منطقه ای، می توان نشان داد که در طول سه دهه گذشته مناسبات امنیتی منطقه که بر اساس سیاست «بازدارندگی» ایران توسط آمریکا شکل گرفته است بیش از هر عامل دیگری موجبات ادامه سلطه رژیم های اقتدارگرا در خاورمیانه را فراهم آورده است. رژیم هایی که در حالی که «سرکوب»، ترجیع بند سیاست های داخلی شان بوده است، «منکوب» قدرت ایالات متحده در منطقه روزگار به سر آوردند. رژیم های سلطانی که حمایت از آنها پیشانی نوشت سیاست های خاورمیانه ای آمریکا برای «مهار» ایران بوده است و در میان آنها کمتر فرقی میان حکومت مبارک ساقط شده دیروز با عبدالله صالح و آل خلیفه در حال سقوط امروز و آل سعود و آل صالح احتمالا متزلزل فردا می توان دید. اما در کنار تحلیل های منطقه ای، بررسی های جامعه شناختی سرزمین های پدید آورنده بهار عرب می توانند سویه ای دیگر از نتایج حمایت آمریکاییان از این رژیم های را نشان دهد.
حمایت «قدرت هژمون» از این رژیم ها – به دلایل متعدد از جمله مهار ایران – کار را به جایی رساند که هر چند خزان عمرشان رسید اما شجره خبیثه استبدادشان انچنان ریشه دوانده بود که اگر چه بخشی از میوه های نامبارک اش را تکانه های اجتماعی توانسته فروبیاندازد اما تا خشک شدنش راه طولانی باقی است چه که بازار سیاست در این کشورها همچنان بدنبال نوبَر کردن میوه های نویی از همان درخت است و از این رو است که اگرچه «عرضه استبداد» در آنها دچار وقفه شده است اما به نظر می رسد که نهادینه نبودن «تفاضای زیست دموکراتیک»، همچنان می تواند برکشنده «نواستبدادی» دیگر باشد. در چنین شرایطی است که دولت ها یک بار دیگر به جای اینکه بازنمایی کننده خواست ملتهایشان باشند، نمایان کننده وجود ساختارهایی شکل گرفته، به دور از فرهنگ دموکراتیک در جوامع هستند.
اگر تاریخ بتواند نوری بر آینده سیاسی جوامع بتاباند باید گفت که همواره در سایه استقرار فرهنگ سیاسی غیردموکراتیک، رشد دولت های دموکراتیک بعید بوده است، فرضیه ای که شواهدی پیدا و پنهان در سرزمین های این روزها بهاری عرب هم دارد که مهم ترین آنها پدید آمدن ساختارهای سیاسی است که بیش از آنکه در پی استقرار و تضمین وجود ساختارهای «نقد و عزل» دموکراتیک حکومت گران جدید برآیند به دنبال فراهم آوردن مقدمات برگزاری انتخاباتی دموکراتیک برای «انتصاب» حاکمان نو به قدرت هستند و از این روست که باید گفت این حاکمان - اگر چه در خوشبینی مفرط - در شرایطی کاملا دموکراتیک به قدرت برسند، بعید است که به استقرار نظامی دموکراتیک برای نقد و عزل خود تن دردهند در صورت وقوع چنین شرایطی است که می توان گفت دولت های جدید به همان راهی خواهند رفت که سلف ایشان رفته اند، راهی که اتفاقا در آن ایالات متحده مهم ترین موتلفشان بوده است.
در صورت اثبات این فرضیه راهبرد مهار ایران در سیاست خارجی ایالات متحده همچنان ادامه خواهد یافت با این تفاوت که این بار «بازیگران جدید» منطقه ای جای گذشتگان خود را خواهند گرفت و این یعنی ادامه سیاستی که موجب بازآرایی قطب بندی های فرقه ای و در نتیجه افزایش رقابت های تسلیحاتی تحت تاثیر بزرگنمایی امکان وقوع جنگ در میان کشورهای منطقه سه دهه پیش شکل گرفت و خاورمیانه را تا امروز در شرایط جنگ سرد نگاه داشته است.
با وقوع تحولات در منطقه و سقوط برخی دولت ها و تضعیف عده ای دیگر، تحلیل گران آمریکایی به دولت اوباما گوش زد کرده اند که ایالات متحده تنها در صورتی می تواند دست ایران را از برخورداری از موهبتهای ناشی از تغییرات رخ داده در منطقه کوتاه نگاه دارد که قدم های عملی برای همگام نمودن خودش با تغییرات جهان عرب بردارد تا مبادا دولت های برآمده از «خواست های مردمی» در منطقه حاضر نباشند تا روش های دولت های برافتاده کشورهایشان در منطقه را دنبال کنند و ترجیح دهند تا مهره ای در دست آمریکا برای ایفای سیاست های بازدارندگی این کشور باقی نمانند. این تحلیل را با کُد آوردن از سخنان برخی نوبرآمدگان سیاسی مانند انچه در گفته های وزیر خارجه مصر درباره ایران آمده بود تکمیل کرده اند آنجایی که «نبیل العربی» تاکید کرد کشورش «به جای پیوستن به اردوگاه ضد ایرانی در منطقه به دنبال داشتن روابط «عادی» با تهران است» و واشنگتن نشینان به یاد اوباما آورده اند که بهار اعراب ، خزان امریکا می شود اگر ایالات متحده نتواند با حکومت های انقلابی برآمده از انقلابات اخیر خاورمیانه روابط راهبردی گذشته خود را حفظ کند.
از «جان لیمبرت»، گروگان سابق آمریکایی در تهران، در سال 2009 کتابی منتشر شد که بر پیشانی اش عنوان «مذاکره با ایران» نشسته بود. نویسنده در این کتاب نشان از «ارواح سرگردانی» می دهد که فضای موجود میان دو دولت را ترک نمی کنند، ارواح سرگردانی که در تاریخ روابط میان دو کشور جا خوش کرده اند؛ از عهدنامه های قجری تا کودتای پهلوی ،تسخیر لانه جاسوسی، حمایت از عراق در جنگ و ... این ارواح همه جا و همه وقت حضور داشته اند . اگر چارچوب تحلیل لیمبرت را بپذیریم باید گفت که بهار عرب از نگاه روابط ایران و امریکا یک خصوصیت بارز خواهد یافت و آن اینکه به دستگاهی جدید برای تولید ارواح جدید در فضای گفتمانی موجود میان دو کشور بدل خواهد شد آنجایی که ادامه «راهبرد بازدارندگی آمریکایی» را در برابر ایران ممکن می سازد و این فارق از موفقیت یا عدم موفقیت «مهار»، آینده روابط ایران و امریکا را تیره تر خواهد نمود.
آینده ای نه چندان دور نشان خواهد داد که «دولت های بهاری» عرب به کدام یک از دو اردوگاه ایران یا آمریکا در منطقه خواهند پیوست که انها حتی اگر بخواهند، نمی توانند «بی طرف» باقی بمانند چرا که خاورمیانه«سرزمینِ بی طرفی» نیست.
نظر شما :