تفرقه بینداز و حکومت کن

۲۸ خرداد ۱۳۹۰ | ۲۳:۰۱ کد : ۱۳۸۶۱ آسیا و آفریقا
محمدعلی بهمنی قاجار، کارشناس مسائل شبه قاره در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی معتقد است هدف تفکیک میان القاعده و طالبان در قطعنامه اخیر شورای امنیت ایجاد گسست بیشتر میان این دو گروه است.
تفرقه بینداز و حکومت کن
دیپلماسی ایرانی: حساب القاعده از طالبان جدا شد. قریب به ده سال پیش بود که ایالات متحده که داغ ماجرای کشته شدن بیش از 3 هزار شهروند خود را در حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر بر دل داشت به بهانه مبارزه با القاعده ای که گفته می شد توسط طالبان در افغانستان پناه داده شده اند به این کشور حمله کرد. اکنون با گذشت یک دهه از آن روزها، امریکا در افغانستانی گرفتار شده که نه راه پیش دارد و نه پس. طالبان که هنوز پایگاه مردمی خاص خود را در مناطق سنتی تر افغانستان از دست نداده سهم خود را از تقسیم قدرت می خواهد و البته که برای تامین امنیت در این کشور گسترده راهی نیز جز تعامل با این گروه وجود ندارد. با کشته شدن اسامه بن لادن رهبر القاعده در پاکستان اکنون امریکایی‌ها و جامعه جهانی به این نتیجه رسیده اند که باید مسیر طالبان را از القاعده جدا کنند. در نخستین گام برای این تفکیک ایدئولوژیک، نام برخی افراد طالبان از لیست سیاه سازمان ملل حذف شد تا مشوقی باشد برای پای میز مذاکره کشاندن آنها.

محمدعلی بهمنی قاجار، کارشناس مسائل شبه قاره در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی معتقد است هدف تفکیک میان القاعده و طالبان در  قطعنامه اخیر شورای امنیت ایجاد گسست بیشتر میان این دو گروه است.

 شورای امنیت در بیانیه ای بحث القاعده را از طالبان جدا کرده است. به نظر شما هدف از جدا کردن القاعده از طالبان چیست؟

 

از ابتدای حمله امریکا به افغانستان این موضوع مطرح بوده است. به خصوص دولت پاکستان بسیار تمایل داشته که تفکیکی بین طالبان و القاعده ایجاد کند. چرا که طالبان گروهی متعلق به یک کشور هستند و بین المللی نیستند و تهدیدی از جانب آن‌ها متوجه امریکا و اروپا نمی‌شود. طالبان یک گروه ملی است که فعالیت آن‌ها به درون افغانستان و حداکثر پاکستان محدود می‌شود. بنابراین طالبان مانند القاعده تهدیدی را متوجه صلح و امنیت بین المللی نمی‌کنند.

البته این تحلیل پاکستان چندان مورد تایید امریکایی‌ها نبود. امریکایی‌ها به این دلیل که طالبان از القاعده حمایت می‌کرد، طالبان را هم مشمول و مستحق همان مجازات‌ها و تحریم‌ها می‌دانست.

 

به نظر شما این اتفاق و موافقت امریکا با این مسئله ربطی به روند آشتی ملی افغانستان و سهیم شدن طالبان در قدرت و حضور آن‌ها در دولت دارد؟

 

بله؛ ربط مستقیم به این مسئله دارد. به مرور زمان با توجه به این که القاعده به خصوص بعد از کشته شدن بن لادن ضعیف شده و از طرف دیگر طالبان هم حضور پررنگ خود را در فضای سیاسی و امنیتی افغانستان حفظ کرده است، این دو مسئله دست به دست هم داده تا موضوع بازگشت طالبان به ساختار قدرت در افغانستان مطرح شود.

امریکایی‌ها این طور توجیه شده اند که در حال حاضر با توجه به این که خطر القاعده مانند سابق نیست و از طرف دیگر امریکایی‌ها متوجه شده اند که نمی‌توان طالبان را سرکوب کرد، یعنی عملیات نظامی ‌علیه طالبان به شکست انجامیده، پس می‌توان با طالبان وارد گفت و گو و مذاکره شد و حداقل بخشی از طالبان که از چند سال پیش به آن‌ها طالبان میانه رو گفته می‌شد، وارد ساختار قدرت در افغانستان کرد.

 

اساسا این بحث، یعنی جذب طالبان میانه رو و حذف طالبان تند رو با توجه به زمینه‌های فکری طالبان تا چه حد عملی است؟ آیا ممکن است طالبان وارد قدرت در افغانستان شود و بعدا مشکلی ایجاد نکند و دیگران را هم در قدرت بپذیرد؟

 

ببینید، طالبان یک دست نیست. شخصی مانند وکیل احمد متوکل وزیر خارجه سابق طالبان سال‌ها است که دست از مبارزه برداشته و در پروسه سیاسی سهیم شده است. بنابراین حتما نیروهایی در درون طالبان وجود دارند که علاقمند به همکاری با پروسه سیاسی حاکم بر افغانستان هستند. اما در این که این نیروها تا چه حد کمک کنند به این که بدنه اصلی طالبان دست از مخالفت و ستیز با دولت افغانستان و امریکایی‌ها بردارد، جای تردید و شک عمده ای وجود دارد.

به هر حال طالبان امروز چندان تحت کنترل پاکستان نیستند. به نحوی که خود طالبان پاکستان تبدیل به معضل امنیتی علیه پاکستان شده اند. یعنی در حال حاضر نمی‌توان عملکرد طالبان را صرفا در راستای سیاست بازی‌های پاکستان تعریف کرد.

با توجه به همه این موارد من فکر می‌کنم که این تجربه ده ساله نشان داده است که آشتی با طالبان مسئله ساده ای نخواهد بود و امکان این که آن‌ها ولو با اخذ هر امتیازی وارد پروسه سیاسی در افغانستان شوند، بسیار بعید است. البته منظور در این جا تمامیت طالبان است. وگرنه بخش‌هایی از طالبان حتما ریزش می‌کنند و به این پروسه می‌پیوندند. اما احتمال این که تمامیت طالبان، رهبری طالبان و شخص ملا عمر بخواهد وارد این پروسه شود، بسیار بعید است.

خصوصا با توجه به این که آن‌ها پیش شرط‌های مشخصی هم دارند و آن خروج نیروهای خارجی از افغانستان است که این موضوع هم مسلما غیرممکن است و امریکایی‌ها زیر بار خروج از افغانستان نخواهند رفت. امریکایی‌ها نقشه‌های دور و درازی دارند و در حال حاضر در حال تلاش برای امضای پیمان استراتژیک با افغانستان و ایجاد پایگاه‌های نظامی ‌دائمی‌در افغانستان هستند. پس احتمال این که تمامیت طالبان وارد یک صلح تمام عیار با امریکایی‌ها شود وجود ندارد اما احتمال آتش بس یا ریزش تعدادی از نیروهای طالبان و پیوستن آن‌ها به پروسه صلح وجود دارد و دور از ذهن نیست.

 

با توجه به این که پاکستان همواره نسبت به مسئله حضور طالبان در قدرت در افغانستان حساسیت داشته و در این مسئله تاثیرگذار بوده، نگاه پاکستان نسبت به این اتفاق چیست؟

 

تمام هدف پاکستان در سیاست خارجی خود در افغانستان در ده سال گذشته این بوده است که بخشی از طالبان را که به آن طالبان میانه رو می‌گویند و در واقع طالبانی است که تحت کنترل پاکستانی‌ها قرار دارد، در قدرت در افغانستان سهیم کند و سهم اساسی در ساختار قدرت در افغانستان به آن‌ها اختصاص یابد.

 

یعنی پاکستان از این مسئله خوشحال است؟

 

بدون تردید. بدون تردید پاکستان تلاش دارد طالبان را در ساختار قدرت در افغانستان سهیم کند تا از میزان مخالفت‌های طالبان در درون پاکستان بکاهد. همین طور از طالبان به عنوان یک اهرم فشار برای تاثیرگذاری در تحولات داخلی افغانستان استفاده کند. چون اگر طالبان هم چنان موجودیت خود را به عنوان یک نیروی اپوزیسیون مسلح مخالف حفظ کنند، با دولت پاکستان هم که در جنگ با تروریسم متحد امریکا است، دچار مشکل و جنگ خواهند شد، کما این که بودند.

اما اگر صلحی به وجود آید در آن صورت نبرد طالبان پاکستانی با دولت پاکستان کاهش پیدا می‌کند و از طرف دیگر طالبان میانه رو هم تبدیل به اهرمی‌در دست پاکستان برای اعمال فشار در افغانستان می‌شوند. پاکستان به هیچ نیرویی مانند آن طالبان میانه رو اطمینان نخواهد داشت.

 

تعین رهبری جدید برای القاعده که نشانه ای از ادامه حیات این سازمان است را تا چه حد در جدا کردن القاعده از طالبان موثر می‌دانید؟ به عبارت دقیق تر تا چه حد هدف از این جداسازی را موضع گیری تندتر علیه القاعده می‌دانید؟

 

بگذارید در این جا تفکیکی انجام دهیم؛ القاعده، طالبان پاکستان و طالبان افغانستان. القاعده سازمانی است جهانی با هدفی جهانی برای مبارزه اسلام با کفر. بنابراین تن به هیچ سازش و مصالحه ای با امریکا نخواهد داد و صرفا هدف تخریب موقعیت امریکا در منطقه و در دنیا را دنبال می‌کند. القاعده با امتیازگیری از امریکا راضی نخواهد شد.

طالبان پاکستان نسبت به طالبان افغان نیرویی است نزدیک تر به القاعده و پیوندهای بیشتری با القاعده دارد. اما طالبان افغان نیرویی است که در قدرت بوده، حکومت کرده و در واقع مزه قدرت را در افغانستان چشیده است. احتمال این که این نیرو سازش‌هایی با غربی‌ها و امریکایی‌ها و دولت افغنستان داشته باشد بیشتر است. به خصوص این که از همان زمان یازده سپتامبر و تحولات بعدی و اشغال افغانستان شایعاتی وجود داشت که برخی از طالبان از دست القاعده و بن لادن بسیار عصبانی و ناراحت هستند و معتقدند که القاعده باعث شده است که حاصل تمام زحمات طالبان در افغانستان برای به قدرت رسیدن از بین برود.

بنابراین هدف تفکیک میان القاعده و طالبان که در این قطعنامه شورای امنیت به آن اشاره شده است، این بوده که روند گسیختن طالبان افغان و القاعده را از هم بسیار بیشتر کند. اما با این وجود من باز هم فکر می‌کنم که تمامیت طالبان به طور کامل نمی‌تواند از القاعده جدا شود. القاعده نقش حمایت کننده و لجستیکی خیلی خوبی برای طالبان داشته است و بنابراین این که ارتباط طالبان و القاعده کاملا از یکدیگر قطع شود، امکان ندارد. باز هم باید منتظر این باشیم که در مسائل کلان استراتژیک طالبان با القاعده پیوندهای خود را حفظ کند. اما همان طور که گفتم ریزش در درون طالبان حتما وجود خواهد داشت. اما امریکایی‌ها به این اقدامات دست می‌زنند تا بتوانند شکاف را میان طالبان و القاعده بیشتر کنند و بخشی از نیروی طالبان را به سمت خود جذب کنند.

 

نظر شما :