ضرورت باز تعریفی از دکترین سیاسی ایران در خلیج فارس

۲۸ خرداد ۱۳۹۰ | ۲۱:۴۵ کد : ۱۳۸۵۲ تاریخ دیپلماسی
نوشتاری از محمد رضا دبیری برای دیپلماسی ایرانی.
ضرورت باز تعریفی از دکترین سیاسی ایران در خلیج فارس

دیپلماسی ایرانی: بنا به خبر مندرج در سایت دیپلماسی ایرانی 21 خرداد1390 "نبیل العربی" وزیر خارجه جدید مصر اخیرا با اشاره به نگرانی کشورهای حوزه خلیج فارس از احیای روابط دیپلماتیک ایران و مصر این نکته را خاطرنشان ساخته است که امنیت این کشور‌ها بخشی از امنیت مصر است و امنیت خلیج فارس یک خط قرمز محسوب می‌شود.

این گفته وزیر خارجه مصر که از برجسته ترین دیپلماتهای حرفه ای دوران حسنی مبارک است و از انتصاب او در ایران هم استقبال شده است،مرا به یاد گفته 44 سال پیش شاه انداخت. او در ان زمان درمصاحبه ای در آوریل 1967 گفته بود: " ایران حضور عبدالناصر را در خلیج فارس تحمل نمی‌کند".

راستی چه چیزی باعث شده بود که شاه در آن زمان ، و"نبیل العربی" در این شرائط با چنین اعتماد بنفسی ویا چنین قاطعیتی سخن بگویند واحساس "ابر قدرتی" در منطقه خلیج فارس کنند ؟

برای درک بهتر موضوع ،بیائید باهم مروری در گذشته 50 ساله خلیج فارس بکنیم.بعد هم تاریخ گذشته را چراغ راه آینده کنیم ودرمیان امواج دموکراسی خواهی و"بهاراعراب" چرخی بزنیم واگر توانستیم به درک نسبتا قابل قبولی از فضای بین المللی حاضر برسیم ،واگر گوش شنوائی بود، مطالبی را سرهم کنیم وبا کمک شما ونوشته بعضی نویسندگان صاحبنظر حرف‌هائی را در حد وسع خود صادقانه بزنیم.اگر موثر افتاد که فبها المراد.اگر هم نپذیرفتند ، ویا گفتند که خودمان بهتر میدانیم، وجدانمان راحت است وشرط بلاغ را بجای آورده ایم.

بقول لسان الغیب:

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس // در بند آن مباش که نشنید یا شنید

*****

دکترین (Doctrine) بنا به تعریف آکادمیک و نیزدر معنای عام، نظریه و آموزه‌های علمی، فلسفی، سیاسی، مذهبی و مجموعه‌ای از سامانه‌های فکری است که مبتنی بر پایهٔ اصول معینی باشد. به عبارت دیگر، دکترین نوعی از جهان‌بینی است که برنامه‌های سیاسی بر اساس آن پایه و بنیاد گرفته باشد.

به زبانی دیگر،دکترین سیاسی عبارت از تنظیم اصولی است که بر طبق آن دولت‌ها مشی خود را، به ویژه در روابط بین‌المللی، تعیین می‌کنند.

اگر گفته شود که جمهوری اسلامی ایران فاقد یک دکترین سیاسی جامع در رابطه با خلیج فارس است. این بدان معنا است که مجموعه ای از اصول واولویت‌های سیاسی ،نظامی ،امنیتی،اقتصادی و تجارتی و فرهنگی از پیش تدوین شده ای که کنش‌ها و واکنش‌ها براساس شناخت فرصت‌ها وتهدیدها در رابطه با منافع ملی، کمتربچشم میخورد.اگر هم وجود دارد، بنحوی است که بازیگران ایرانی اعم از دولتی و بخش خصوصی ملزم به رعایت و انطباق برنامه و حرکت خود در این بستر و چارچوب نیستند.

لذا با این تعریف وپیش فرض نیاز به آن هست که شناخت واقع بینانه ای از تفکرات، ظرفیت‌ها و منابع، اولویت‌های سیاسی و امنیتی و نظامی و اقتصادی،ونیز منابع و شدت تهدیدات بالقوه وبالفعل که در منطقه برعلیه امنیت ملی و منافع حیاتی احساس میشوند، مورد شناسائی وتوافق مسئولین سیاست خارجی،دفاع وامنیت ملی و برنامه ریزان اقتصادی قرار گیرد.

برای رسیدن به شناخت واقع بینانه ،احصاء وشناخت موضوعات و منبع تهدیدات ونیز ارزیابی فرصت‌ها و آگاهی عالمانه وفارغ از تعصبات وتبلیغات، در جهت تامین حد اکثر منافع ملی درخلیج فارس ،ولو تکراری اجتناب نا پذیر است.

چه بسا در هر بحث و نوشته ای اگرنور تازه ای، از زاویه ای متفاوت، بر نقطه ای مغفول وتاریک، تابانده شود شاید آگاهی‌ها وتاملات رابیشتر کند.

 در این سلسله نوشتار که به روال مالوف چند قسمتی خواهد بود.

در بخش نخست سعی خواهد شد که با بیان مختصروبررسی تطبیقی سیاست‌هائی که در شرایط ویژه ای از مناسبات بین المللی موجب اتخاذ واعلام دکترین‌های سیاسی- دفاعی در خلیج فارس شده بودند و منجر بوضعیت‌هائی گشته اند که اینک با تغییر در معادلات سیاسی- استراتژیک ناشی از پایان جهان دو قطبی بصورت معضلی جلوه گر شده اند مورد بررسی قرارگیرند.

آنگاه در قسمت‌های دیگر، به مشکلات و مسائل موردی که عمدتا ناشی از تغییر در اولویت‌ها و نگرش‌ها واستراتژیهای سیاسی و نظامی است ، مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهند گرفت. در این راستا بررسی تاریخی- حقوقی- سیاسی مساله سه جزیره ایرانی دهانه تنگه هرمز یعنی ابو موسی ،تنب بزرگ و تنب کوچک، وبازی تبلیغاتی با اسامی ساختگی خلیج فارس، ودر نهایت فلسفه وجودی شورای همکاری خلیج فارس، مطمح نظر خواهند بود.

 

قسمت اول: چرائی‌های دکترین قدرتهای بزرگ در خلیج فارس و شناخت آن

 

میگویند انگلیسی‌ها در سیاست خارجی بیشتر از دیگران مفهوم Cost & Benefit Analysis را درک میکنند .بر این اساس تا سالهای اولیه پس از جنگ جهانی دوم که دارای منافع جهانی بودند هزینه اش را هم میپرداختند ونیروهای نظامی آنان در سرتاسر جهان ونقاط استراتژیک حضور داشتند.ولی پس از صدور اعلامیه ختم استعمار وتقسیم جهان بین دوقطب قدرتمند و پیداشدن سروکله پیروزمندانه برادر بزرگتر یعنی امریکا در اقصی واکناف جهان بسرعت درک واقعیت کردند و خود را تطبیق دادند.

در اکتبر 1964، حزب کارگر به رهبری‌هارولد ویلسون در انگلستان،با اختلاف 4 کرسی به قدرت رسید ولی شش سال در قدرت ماند.

اندکی بعد ویلسون اعلام کرد که دولت وی وارث نیروهای دفاعی بیش از حد گسترش یافته‌ای است که حتی بقدر کافی هم تجهیز نشده اند.

در ژانویه 1968، ویلسون در مجلس عوام گفت: "ما درصدد تخلیه هرچه سریع‌تر نیروهایمان از خاور دور تا پایان سال 1971 هستیم".

سخنان ویلسون، واستراتژی جدید انگلیس در قاره آسیا، به استراتژی شرق سوئز بریتانیا معروف شد.

اگرچه اخیرا در روزنامه تایمز لندن بخش‌هائی به نقل از تحقیق یک استاد دانشگاه کمبریج بنام کریستوفر اندرئو چاپ کرده ودر آن ادعا شده است در سرویس امنیتی بریتانیایی MI-5 پرونده ای برای‌هارولد ویلسون نخست وزیر بریتانیا به خاطر تماس‌های وی با افسران ک.گ.ب وجود دارد. ولی بهر حال بنظر نمیرسد که این امردر آن زمان ارتباطی به تصمیم به تخلیه قوای انگلیس از شرق سوئز داشته باشد.

بهر حال تصمیم انگلستان مبتنی بر خروج از آسیا وبویژه منطقه خلیج فارس، به عقیدة بسیاری از صاحب‌نظران، نوعی «خلا قدرت» را به وجود می اورد. غرب معتقد بود که برای برای حفظ ثبات می‌بایست همواره یکی از قدرت‌های بزرگ در مناطق حیاتی جهان حضور داشته باشند. این امر، به ویژه تلاش برای تنش‌زدایی میان شرق و غرب و پیامدهای حاصل از جنگ ویتنام در آن مقطع امکان‌پذیر نبود.افکار عمومی امریکا در اوج جنبش چپ گرائی در غرب، ونیز کنگره نمی پذیرفتند که امریکا زیر بار تعهد جدیدی در آسیا ویا منطقه خلیج فارس برود. زیرا امریکا هنوز درگیر جنگ پر هزینه و پر دردسر ویتنام بود .

امریکائی‌ها ابتدا امیدوار بودند که انگلیسی‌ها را مجاب کنند که در اجرای سیاست خود عجله بخرج ندهند.ولی موفق نشدند. در انتخابات سال بعد تا انجا که میتوانستند تاثیر گذار باشند،بگونه ای مانور دادند که دولت کارگری ویلسون رای نیاورد. وبالاخره هم کابینه محافظه کار انگلیس بریاست ادوارد هیث در سال 1970انتخابات را برد.

ولی در اکتبر آن سال داگلاس هیوم وزیر خارجه انگلیس در حاشیه مجمع عمومی در نیویورک به هنری کیسینجر اطلاع داد که دولت محافظه کار هم همچنان مصمم است که در تاریخ اعلام شده نیروهای خود را از شرق کانال سوئز بیرون ببرد.

این خلاء قدرت ممکن بود مسائل جدیدی را نیز در منطقه خلیج فارس به دنبال داشته باشد. اول آنکه میدان را برای تمایلات افراطی باز نماید. همچنین بیم آن می‌رفت که شوروی قصد جایگزینی در این منطقه را داشته باشد. این در حالی بود که امریکا هرگز نمی‌خواست دولت دیگری جز او در این منطقه حساس جهانی قدرت را به صورت انحصاری دراختیار داشته باشد.

اما در این میان ترس از درگیری با شوروی مسئله مهمی بود که ذهن امریکا را به خود معطوف کرده بود. زیرا هرگونه درگیری و اصطکاک بین شوروی و امریکا در ان مقطع می‌توانست در درازمدت، مشکلات زیادی برای امریکا به بار آورد. ورود آشکار امریکا در منطقه به هر شکل، می‌توانست به نوعی تشویق علنی برای روس‌ها باشد تا آنها هم به طمع شریک شدن در منافع با امریکا بصورت جدی وارد منطقه شوند.

از طرفی اگرچه، حضور شوروی در چنین شرایطی، خطرناک بود، اما به عقیده بعضی،واز جمله شاه، حکومت‌های افراطی و رادیکال خاورمیانه، خطرشان از شوروی کمترنبود. بیم آن میرفت علاوه بر شوروی، حکومت‌های رادیکال مصر و عراق ولیبی وسوریه ویمن جنوبی والجزائرکه به"جبهه رد" و یا "امتناع" معروف شدند، برای استفاده از موقعیت و پر کردن خلاء ناشی از خروج انگلیس دندان تیز کرده باشند.با چنین استدلالی با خروج نیروهای انگلیس از منطقه، استقلال کشورهای کوچک و نفت‌خیزی چون کویت، قطر، عمان و بحرین در معرض خطر جدی قرار می‌گرفت.

کما اینکه شوروی در مصرِ زمان جمال عبدالناصر، عراق(البکر) و یمن جنوبی(سالم ربیع علی) نفوذ کرده بود و با آنان در طی سالهای 1970 و 1971 قراردادهای مودت و کمکهای تسلیحاتی امضا نموده بود.

بنابراین، ‌دولت امریکا می‌بایست راه حل مناسبی را برای این مشکل می‌یافت. بهترین راه حل، پذیرفتن نقش دولت‌های محلی در حفظ امنیت منطقه بود .

نیکسون در زمره روسای جمهوری بود که در روابط بین المللی بیش از آنکه به مشاوران متکی باشند دارای نظریات سیاسی مستقل وخاص خود بود.در تفکرنیکسون سیاست خارجی اهمیت زیادی داشت.وی سیاست خارجی را سلاح اصلی خود در برخورد با حوادث بحران‌ زایی میدانست که امریکا را به مخاطره افکنده بود.مشاور امنیت ملی وی هنری کیسینجرکه بعدا وزیر امورخارجه شد با او همفکر بود. به گفته کیسینجر، وی سیاست خارجی را عنصر کلیدی در رفع مشکلات حتی در مسائل داخلی می‌دانست.

وی پس از رفتن به کاخ سفید، "راهبرد نوین سیاست خارجی" دولت خود را به هنگام مسافرت به کشورهای آسیایی در 22 ژوئیه 1969 در پایگاه نظامی امریکا در جزیره گوام مطرح کرد و گفت:

"صرف نظر از تهدید از جانب یک دولت بزرگ که مسلماً منجر به توسل به سلاح اتمی خواهد شد، دولت امریکا ملل آسیایی را تشویق می‌کند تا اختلافات بین خودرا برطرف کنند و مسائل امنیت داخلی و دفاعی خودرا خودشان حل و فصل کنند و این انتظار هست که خودشان مسئولیت را به عهده بگیرند".

براساس این دکترین، امریکا قسمت عمده مسئولیت دفاع از خود را در برابر بحران‌های منطقه‌ای به دوش کشورها ی منطقه گذاشت. درراهبرد تازه سیاست خارجی،که اصطلاحاً به دکترین نیکسون، معروف شد،ازجمله به این نکته کلیدی اشاره شده بود:

"کمک نظامی به کشورهای متحد و هم‌پیمان امریکا برای مقابله با تجاوز خارجی مشروط به پذیرش مسئولیت اصلی دفاع از سوی آن کشورهاست".

وی اضافه کرد:"امریکا از لحاظ اقتصادی و نظامی و به درخواست‌کنندگان، کمک خواهد کرد. اما ممالک مواجه با خطر تهاجم کمونیست‌ها، مسئولیت اولیه برای دفاع از خودشان را باید برعهده بگیرند و خود می‌بایست تأمین نیروی انسانی لازم را تقبل کنند".

این بدان معنی بود که دیگر نباید سربازان امریکائی همانند جنگ ویتنام برای دفاع از کشورهای دیگر در مقابله با کمونیسم کشته شوند.

دکترین نیکسون به صراحت آمادگی امریکا را برای اعطای کمک نظامی به کشورهای هم پیمان خود مشروط به پذیرش انجام مسئولیت‌های محلی و تدارک اولیه نیروی انسانی برای دفاع از سوی کشورهای مذکور اعلام می‌کرد.

این ویژگی باعث افزایش شمار افراد نیروهای مسلح در کشورهای وابسته به امریکا پس از طرح دکترین نیکسون شد.

در این مقطع، ایران، عربستان سعودی و عراق به عنوان سه قدرت عمده منطقه میتوانستند مورد توجه باشند. ولی عراق به عنوان یکی از دولت‌هایی که رابطه نزدیکی با شوروی داشت، خارج از دایره دستور کار امریکا برای اجرای این سیاست بود.

عربستان سعودی نیز کشوری کم جمعیت و سنتی بود و عملاً ظرفیت‌های لازم برای ایفای نقش مهمی در تأمین امنیت منطقه نداشت. اما ایران از مقتدرترین قدرت‌های منطقه از نظر وسعت، جمعیت، وضع ژئوپلتیک وتوان نظامی و سابقه تاریخی بود.

در میان کشورهای مختلف منطقه خلیج فارس، ایران به دلایل گوناگون به عنوان محوراصلی دکترین نیکسون انتخاب گردید.

اولا: ایران تنها کشوری بود که سراسر سواحل شمالی خلیج فارس را در اختیارداشت .

 ثانیا: در سواحل جنوبی این منطقه قبائل و شیوخ متعدد و کوچک و ناتوانی بودند که عموما با هم اختلافات قبیله ای و قلمروئی داشتند. لازمه اعطای این مسئولیت به آنها هماهنگی با شش کشور عرب منطقه بود.

 ثالثا: ایران از لحاظ جغرافیایی در همسایگی شوروی واقع شده بود و داشتن مرزهای طولانی با آن کشور بر ارزش اهمیت راهبردی ایران در استراتژی امریکا می افزود.ایران یک مانع طبیعی در برابر نفوذ شوروی بر منابع نفت خاورمیانه بود و با تقویت و حمایت از این کشور در واقع، امریکا منابع نفتی خود را در عربستان حفظ و حراست می‌کرد.

در آن زمان جنگ سرد بین دوابر قدرت با شدت ادامه داشت. و"دتانت" بین شرق و غرب هنوز شکل نگرفته بود. در چین انقلاب فرهنگی مائو ادامه داشت.

عوامل دیگری را نیز می‌توان به عنوان دلایل انتخاب ایران ذکر نمود. بیشترین جمعیت در میان کشورهای منطقه، عدم حساسیت اسرائیل نسبت به تقویت و مسلح نمودن ایران ،که نه عرب بود، نه با اسرائیل هم مرز بود، ونه تهدیدی برای اسرائیل تلقی میشد.

شاه بسرعت وبا فرصت طلبی از این رویکرد استقبال کرد.اوداوطلب اجرا وپس از موافقت نهائی امریکائی‌ها دست بکار شد.

بفاصله کمی بهای نفت بر اساس تصمیمات اجلاس اوپک افزایش یافت واین شبهه را بوجود آورد که نیکسون و کیسینجر در بالا بردن قیمت نفت مساعدت کرده اند که منابع مالی برای خرید‌های تسلیحاتی ایران و عربستان فراهم شود.

از سال 1349 ببعد نیروی دریائی ایران تجدید سازمان و نوسازی شد.پست‌های سازمانی آن افزایش یافت و پرسنل نیروی دریایی بر بیست‌وپنج‌هزار نفر بالغ ‌گشت.به افسران تحصیلکرده وجوانتر با اعطای درجات موقت میدان بیشتری داده شد.افسران جوانی برای تحصیلات تخصصی دریائی به انگلستان،ایتالیا و فرانسه اعزام شدند.

به ‌منظور تقویت هرچه بیشتر نیروها در دریای عمان و اقیانوس هند علاوه بر بندر عباس، قرارداد یک پایگاه دریایی بسیار پیشرفته‌ای در چابهار،ویک پایگاه هوائی در کنارک چاه بهاربسته شد.رقم کل پروژه گویا 5/3 میلیارد دلار بود.

مقاطعه کار این پروژه "براون اند روت" کمپانی بزرگ ساختمانی ومهندسی آمریکایی ،و مقاطعه کار پروژه‌های عمده نظامی بود که مقر آن در هیوستون تگزاس بود، و لیندون جانسون از حامیان قدیمی آن بود .این شرکت قبلا چند پایگاه بزرگ نظامی در ویتنام ساخته بود.

پایگاه کنارک چاه بهاربعد از پایگاه امریکاییان در جزیره دیه گوگارسیای اقیانوس هند، قرار بود بزرگ ‌ترین و مجهزترین پایگاه اقیانوس هند باشد.

مجموعه‌ای از رزمناوهائی چون ناوهای موشک‌انداز ارتمیس ونیزناوهای ببر و پلنگ ، کشتی‌های مین جمع‌کن، کشتیهای تدارکاتی، مجموعه کامل و گسترده‌ای از شناور‌های آبی - خاکی‌(آمفی بی)‌هاورکرافت ، ونیزبا دوازده هواپیما و پنجاه هلی‌کوپتر تهاجمی و امدادی دریایی مجهز شدند. سفارش ساخت 12 زیر دریائی کوچک به ارزش 500 میلیون مارک به آلمانها داده شده بود، که با انقلاب اسلامی در ایران هیچگاه تحویل داده نشدند.

بودجه جاری این نیرو که 12 سال قبل از آن 5/5 میلیون دلار بود، در مقطع اوج آن بالغ بر 2/1 میلیارد دلار گشت.

بطوریکه شاه ، در یک مصاحبه در سال 1354 اعلام کرد که نیروهایش در خلیج‌فارس ده برابر شده و بیست برابر نیرویی است که قبلاً بریتانیا در خلیج‌فارس داشت.

نیروی هوایی ایران، در بین دو نیروی دیگر، بیشترین رشد را داشت. این نیرو چهارصدوشصت هواپیمای مختلف در اختیار داشت که شامل 190 فروند هواپیمای فانتومF4 ، صد و هفتاد  فروند بمب‌افکن F5 و 79 فروند جنگنده بسیار پیشرفته رهگیر F14A تامکت، 13 فروند بوئینگ 707 و 9 فروند بوئینگ 747 مخصوص سوخت‌رسانی‌ هوایی و انواع و اقسام هواپیماهای حمل و نقل C130 هرکولس، صدوپنجاه‌ فروند هلی‌کوپتر و موشکهای پیشرفته راپیر، تایگر، فونیکس، سایندویندر، اسپرو، ماوریک، کندر، تام‌هاوک و ... می‌شد.

مجموعه‌ای از شرکتهای امریکایی، چون نورتروپ گرومن، لاکهید، جنرال الکتریک، و هلی‌کوپترسازی بل، صنایع نظامی هوایی، و هلی‌کوپترسازی ایران را تجهیز و نگهداری می‌نمودند.تعداد مستشاران نظامی امریکا در ایران بتعداد زیادی افزایش یافته بودند که این امرآثار اجتماعی خاص خود را داشت.

نیروی هوائی با توسعه و تجهیز پایگاههائی که بنام "شاهرخی" و "وحدتی" در همدان و دزفول نامگذاری شدند، ونیز بوشهر و در چند نقطه دیگربا خرید هواپیماهای سوپرسونیک وارتقاء شبکه‌های رادار تقویت شدند.وتعداد زیادی افسران جوان برای تحصیلات خلبانی به آکادمی‌های نظامی امریکا فرستاده شدند.

 حتی بوئینگ گران قیمت مجهز به رادار وتجهیزات کنترل وهشدار زود هنگام موسوم به AWACS،سفارش داده شده بود. مقدار اسلحه ای که در فاصله سالهای1972 تا1978 (1351 تا1357) از آمریکا به ایران آمد، در سطحی کاملا بی سابقه بود. در این سالها، میزان فروش نظامی آمریکا به ایران 2/16 میلیارد دلار بوده است.ودر مقطعی 35-40 درصد بودجه و درآمد دولت صرف تجهیزات وپرسنل نظامی میشد

یگانهای نیروی زمینی طبق دکترین نیکسون تجدید سازمان داده شد.نیروی زمینی ایران تا آن زمان متشکل از دو ارتش بود(بعدا به سپاه تغییر نام دادند). ارتش اول که ستاد آن در کرمانشاه بودوارتش دوم که قرارگاه ستاد آن در تربت حیدریه درخراسان قرار داشت.از سال 1350 ارتش سوم نیروی زمینی هم که ستاد فرماندهی ان در شیرازمستقر بود تشکیل شد وبدین ترتیب نفرات زیر پرچم نیروی زمینی افزایش یافتند.واحد‌های زرهی علاوه بر تانک‌های ام 47 به تانکهای امریکائی ام 60 ونیز چیفتن انگلیسی مجهز شدند و قرار بود تانکهای لئوپارد آلمانی نیز تحویل داده شوند.

این انطباق با شرائط جدید و بازسازی مختص نیروهای مسلح نبود.در وزارت امورخارجه نیز خانه تکانی شده بود. ضمن تدوین اساسنامه جدید برای کادر سیاسی وزارت خارجه ،آنها را از شمول مقررات عام کارمندان دولت مستثی کردند. همچنین برای ورود به رسته دیپلماتیک با امتحانات متعدد ضابطه‌های دقیق تری برقرارکردند، وآموزش‌های حین خدمتی فشرده ای برقرار شد.اکثر سفرای بالای 65 سال را بازنشسته کردند،تا به جوانتر‌ها و تحصیلکرده تر‌ها فرصت بیشتری بدهند. سفرای منطقه با وسواس نسبتا بیشتری از نظر قابلیت تخصصی تعویض و انتخاب شدند.به ادارات سیاسی وزارت خارجه که تا ان زمان محدود به 8 اداره سیاسی بود ،اداره نهم سیاسی نیز به آن افزوده گشت که امور خلیج فارس و مسائل نفتی در ان متمرکز شد.با افزایش بودجه وزارت خارجه نوسازی در تجهیزات و تغییر درروشهای سنتی صورت گرفت.  

بخشی ازدکترین نیکسون که به اجرای آن در خلیج فارس ومنطقه متصل به آن مربوط بود ،به نام "سیاست دو ستونی نیکسون" در خلیج فارس موسوم گشته است.

بنابراین مقامات سیاسی امریکا در اظهارنظرهای رسمی خود عنوان کردند که ایران و عربستان سعودی دو ستون اصلی دفاع از امنیت خلیج فارس هستند. ولی واضح بود که نام بردن از عربستان بلحاظ محدودیتهای جمعیتی وعوامل ساختاری دیگر، شاید یک حرکت وژست سیاسی و تسکین دهنده در قبال نگرانی‌های عربها از مقاصد توسعه طلبانه شاه در خصوص اعراب حاشیه جنوبی خلیج فارس بود ونقش عربستان بیشتر محدود به کمک به تامین مالی بود.

قبل از اجرای طرح معروف به دو ستون دفاعی خلیج فارس، امریکا، نقشه وسیع‌تری برای تشکیل یک اتحادیه دفاعی بزرگی از کشورهای ایران، ترکیه، پاکستان، عربستان سعودی و کشورهای ساحل جنوبی خلیج فارس داشت، ولی مصر و عراق و سوریه پیش از تهیه مقدمات اجرای این طرح به مبارزه تبلیغاتی شدیدی با آن دست زدند و ترکیه و پاکستان و کویت نسبت به عضویت در چنین اتحادیه‌ای بی‌میلی نشان دادند.نهایتا امریکا از تعقیب این نقشه صرف نظر کرد .لذا در این شرائط راه‌حلی عملی‌تر از تقویت نظامی ایران به نظر نمی‌رسید.

خروج نیروهای انگلستان از خلیج فارس که مهم‌ترین مانع بر سر راه گسترش نفوذ وفعالیت‌های شوروی در این منطقه بود، امریکا را سخت دچار مشکل رقابت شوروی ساخت. هنوز بیش از دو ماه از اعلام خروج نظامیان انگلیسی سپری نشده بود که بخشی از نیروی دریایی شوروی در مارس 1968،پس از اعلام خروج بریتانیا از شرق سوئز تردد خود را در اقیانوس هند شروع کرد وپس از آن منظما در اقیانوس هند حضور داشتند.

 در این سال شوروی یک ناوگان دریایی، که شامل دو ناوشکن موشک‌انداز و کشتی‌های اسکورت تدارکاتی بود، به بازدید از بنادرهند فرستاد که این ناوگان، قبل از بازگشت به پایگاههای خود در ولادی وستک، از بنادر کراچی، بصره و سومالی نیزبازدید کرد.این امر قبل از آن سابقه نداشت.

در حالی که، تا زمان مذکور، فعالیت‌های شوروی در آب‌های اقیانوس هند، تنها به یک برنامه تحقیقاتی اقیانوس‌شناسی محدود می‌شد. شوروی از بهار سال 1969 به بعد، حضور ناوگان دریایی خود را در اقیانوس هند دائمی کرد.

با چنین رویکردی احتمال توسعه قدرت شوروی در منطقه خلیج فارس و دریای عمان، بالا رفت و لزوم توجه به نیرویی منطقه‌ای را که بتواند مانع از نفوذ بیشتر شوروی شود، بیش از پیش مطرح کرد.

گسترش جنبش‌های مبتنی بر "ناصریسم" وناسیونالیسم عرب، ظهور دولت‌های عرب رادیکال نزدیک به شوروی صحنه سیاسی منطقه را به نفع شوروی تغییر داده بود. دولت اسرائیل نیز که وظیفه مبارزه با دولت‌های عرب رادیکال را برعهده داشت نه تنها وضعیت منطقه را به نفع امریکا نکرده بود، بلکه بعد از اشغال سرزمین‌های عربی در جنگ 6 روزه 1967به احساسات خصمانه علیه غرب در بین توده‌های عرب دامن می‌زد. این امر موجب توسعه نقش تبلیغاتی ،سیاسی، اقتصادی و نظامی شوروی در خاورمیانه شده بود.

شاه با درک موقعیت استراتژیک خلیج فارس و آگاهی ازاهمیت آن برای جهان غرب، به استقبال دکترین نیکسون شتافت.

پذیرش ‌ژاندارمی ‌شاه‌ توسط‌ غرب ‌و جاه‌ طلبی ‌و غرور بیش‌از حد شاه‌ ، او را به‌فکر توسعه‌حریم‌امنیت‌دریایی‌ایران‌انداخت. به‌طوری ‌که ‌درچهلمین ‌سال ‌تأسیس ‌نیروی ‌دریایی‌ در آذرماه شاه‌ طی نطقی برای ‌نخستین‌ بار اعلام ‌داشت:

"از این‌پس‌مرزهای‌دریایی‌ایران‌در آن‌سوی‌خلیج‌فارس‌و بحر عمان، یعنی‌در اقیانوس‌هند قرار دارد. بنابراین‌دیگر وظیفه ‌نیروی ‌دریایی‌ حفاظت‌آبادان، بوشهر، هرمز، بندرعباس‌و حتی‌ جاسک‌و چاه‌بهار نیست،بلکه‌حفظ‌ حریم ‌امنیت ‌ایران‌است ‌که ‌بسیار دورتر از این‌نقاط‌ قرار دارد".

مدتی بعد هنگامی‌ که در جریان ‌مصاحبه‌ای‌ در سال‌ از شاه ‌سوال‌ کردند که چرا ایران‌ژاندارم‌خلیج‌ فارس ‌شده است؟ وی ‌این‌گونه ‌پاسخ ‌داد:

"نهایت ‌آرزوی ‌ما ژاندارمی ‌منطقه‌ بود، ما بارها اعلام‌ داشتیم‌ که ‌مایلیم‌ همکاری‌ منطقه‌ای ‌وجود داشته ‌باشد اما اگر دیگر کشورها علاقه‌ به‌ تضمین ‌ثبات ‌منطقه ‌ندارند ما قادریم‌ آنرا به‌ نحو احسن ‌انجام‌ دهیم".

در چنین شرائطی و با چنین دیدگاه‌هائی ، نیکسون‌رئیس جمهور امریکا و هنری کیسینجروزیر خارجه، در ادامه سفر به مسکو و اروپای شرقی،‌در ماه مه 1972 از ایران بازدید کردند و موافقت نامه‌ای را با شاه به امضا رساندند.

 در این موافقت نامه نیکسون از جمله تصویب کرد، با هر نوع درخواست شاه برای خرید تسلیحاتی از آن کشور، باستثنای سلاح اتمی، موافقت کند و موانع اداری آن را رفع نماید.شاه برای خرید اسلحه دستش کاملا باز بود ودیگر به تصویب پنتاگون نیازی نداشت.

هواپیماهای F15و F14 که به ایران فروخته بودند در زمره هواپیماهائی بودند که فقط نیروی هوائی امریکا در هر ماه فقط 5 فروند از آن را تحویل میگرفت، ودر آن زمان به هیچ کشوری جز ایران فروخته نشده بود.

نیکسون از دوره ریاست ایزنهاور وزمانی که معاون رئیس جمهوربود با شاه روابط دوستانه ای برقرار کرده بود.

 در زمان حکومت دموکراتها در امریکا ،جان کندی بعد از خواندن گزارش والتر لیپمن درخصوص شنیده‌هایش از خروشچف درباره وضع اسف بار جامعه ایران مصمم بدور کردن شاه از قدرت شده بود.

تا زمانی که شاه خودش در سفر بامریکا تعهد به انجام اصلاحات ارضی و اصلاحات دیگر را به دموکراتها نسپرده بود،دوران محنت بار وپر دغدغه ای را تحمل کرده بود.لذا با بیاد داشتن چنین خاطره تلخی ،وقتی کاندیداتوری ریچارد نیکسون جمهوریخواه برای انتخابات ریاست جمهوری سال 1968 مطرح شد برای کمک مالی به اوتردید نکرد.

نیکسون هم پس از پیروزی در انتخابات این سخاوتمندی شاه را فراموش نکرد و آن را با سخاوتمندی در فهرست فروش اسلحه جبران کرد. خرید‌های تسلیحاتی شاه که ارتشبد طوفانیان مباشر آن بود سود کلانی نصیب کمپانی‌های امریکائی میکرد.

البته درشکل گیری واتخاذ سیاست استراتژیک دوستونی نیکسون در خلیج فارس، اینگونه ملاحظات و روابط شخصی مدخلیتی نداشت.

نیکسون، ریچارد هلمز رئیس پیشین "سیا" را که از زمان سرنگونی دکتر مصدق با ایران وایرانی‌ها آشنا بود وبلحاظ متهم شدن در قضایای واترگیت از ریاست سیا کنار گذاشته شده بود،از فروردین 1352 تا دی ماه 1355 بعنوان سفیر به تهران فرستاد تا رابطه نزدیکتری با ایران برقرار کند.ریچارد هلمز در این مدت علاوه بر عنوان سفیری ریاست ایستگاه سیا در تهران را نیز بعهده داشت ومرکز ثقل اطلاعاتی امریکا از بیروت به تهران منتقل شده بود.

در راستای دکترین نیکسون ایران به عنوان اصلی ترین متحد آمریکا در منطقه به عنوان کشوری برای حل و فصل اختلافات منطقه و مقابله با شورشیان عمل می نمود. قدرت گرفتن ‌شورشیان‌ ظفارتحت نام "جبهه‌آزادی‌بخش‌ظفار" که‌ مارکسیست بودند و ‌از حمایت‌کشورهایی‌همچون‌ عراق ،لیبی، یمن‌جنوبی‌، شوروی‌و چین برخورداربودند،‌ضرورت‌کنترل‌و مهار آن ‌را آشکار‌می‌ساخت.

در آن سالها ‌در حمرین‌ کنگره‌ای ‌برگزار شد که ‌در آن‌ ملی‌گرایان ‌و چپ ‌گرایان ‌شبه‌جزیره ‌عربستان‌ تحت نام"جبهه‌ آزادی‌بخش‌ظفار" شرکت‌داشتند. در این‌کنگره، آنها تصمیم ‌به‌ تأسیس‌ارتش‌ منظم‌ و نیروهای‌ چریکی‌ گرفتند .

7 ماه بعد از این کنگره،‌ایران‌وعمان، پیمان‌ورود نیروهای ایران‌به‌عمان‌ را امضا کردند و براساس‌آن، ورود ‌‌و حاکمیت‌‌ وسیع‌ایران ‌بر قسمتی‌از اراضی‌ و آب‌های‌ساحلی‌عمان‌آغاز گردید.

 با ورود ‌نیروهای‌ ایران، وضعیت ‌نبرد به ‌سود نیروهای ‌حکومتی‌عمان‌تغییر کرد. طبق‌ موافقت ‌نامه‌ محرمانه ای در ‌مارس‌ همانسال بین‌ایران‌و انگلیس، مقرر گردید که‌ایران‌با ‌نیروهای ‌انگلیسی‌ که‌ برای‌ آموزش‌ارتش‌ کوچک‌عمان‌ در آن‌کشور حضور داشتند، ‌همکاری‌ نماید. در این‌ هنگام ‌انگلستان‌ بخش‌عمده ‌نیروهایش ‌را از شیخ ‌نشین‌های ‌خلیج ‌فارس‌خارج‌ کرده‌ و جز 500 افسر و سرباز مزدور کسی ‌در خدمت ‌سلطان‌عمان ‌باقی ‌نمانده ‌بود.

در 29 آذر 1352 به ‌تقاضای‌ قابوس، نیروهای‌ایرانی‌در «صلاله» پیاده‌شدند.

سرانجام‌طی‌عملیات‌ گسترده‌نظامی ‌ایران که دوسال طول کشید ‌تعدادی ‌از شورشیان‌ ظفار به‌ نیروهای‌دولتی تسلیم شدند وبقیه نیز که از خارج کمک قابل توجهی دریافت نکردند پراکنده شدند. سلطان‌قابوس‌در دسامبر 1975 بطور رسمی ‌‌پیروزی خود را به‌مردم ‌عمان ‌اعلام ‌نمود.

نیکسون در تمجید از خدمات دوست دیرینه اش می‌نویسد: «شاه خلأ قدرت را پر کرد. با در اختیار داشتن جزایر سه‌گانه، حافظ امنیت تنگه هرمز شد. شورش ظفار را خوابانید. با ساختن پایگاه دریایی چابهار در امنیت تنگه هرمز واقیانوس هندکوشید. با شناسایی اسرائیل در تحریمهای نفتی 1967 و 1973 اعراب شرکت نکرد. نفت لازم ناوگان مدیترانه را تامین کرد.با پشتیبانی پنهانی از کردهای عراق مانع از شرکت عراق در نبرد 1973 اعراب و اسرائیل شد. سوخت ناوگان ما در اقیانوس هند را تامین کرد و هواپیماهای فانتوم را به حمایت ویتنام جنوبی فرستاد".

پس از قضایای واتر گیت و کنار رفتن نیکسون و روی کار آمدن جرالد فورد ،جنگ ویتنام خاتمه یافت وامریکا خود را از باتلاق ویتنام خلاص کرد.

این در حالی بود که کنفرانس امنیت و همکاری اروپا درهلسینکی به نتیجه رسیده بود. سرحد "اودر نایسه" در اروپا تثبیت شده، وبه تبع آن پاره ای مرزهای دیگر اروپائی نیزبرسمیت شناخته بودند.

امریکا و شوروی پس از دوران پرتلاطمی به دوران تشنج زدائی رسیده بودند.در چین دوران مائو و چوئن لای رو به پایان بود وتنگ شیائو پینگ ویارانش در حال پیشروی بودند.

در مصر انور سادات بتدریج دوران ناصر زدائی و حرکت به سمت صلح با اسرائیل را تدارک میدید. با روی کار آمدن حزب دموکرات در امریکا ،وتغییر در اولویت‌ها ومجموعه این عوامل در کنار پاره ای موجبات دیگر حکایت از آن داشت که اهمیت استراتژیک ایران دیگر آن مطلوبیت قبلی را ندارد. و در یک چشم انداز برآورد هزینه و فایده، امریکا وغرب نیاز به بازنگری در دکترین نیکسون را مفید تلقی میکردند.

مارکسیست‌های ظفار قلع و قمع شده بودند ،دیگر از چپ گراهای شبه جزیره عربستان خبری نبود.با کمک مالی واطلاعاتی وسیاسی ایران، ذوالفقار علی بوتو موفق شده بود قضیه بلوچستان پاکستان و پختونستان را کنترل کند. زمینه فعالیت کمونیست‌ها ازقبیل یک افسرعملیاتی آلمان شرقی معروف به "شیر بلوچستان"که با چشمان آبی و موی بلوند دربین جدائی طلبان بلوچستان پاکستان سربدر آورده بود بدون جنجال سیاسی و تبلیغاتی از بین رفت.

ولی بر خلاف محیط پیرامونی،در داخل ایران گروههای زیرزمینی چپ گرا با مشی مسلحانه شکل گرفتند. بموازات آن ساواک وماشین سرکوب رژیم شاه نیز شدت عمل‌های زیادی بخرج داده بود که افکار عمومی دنیا نسبت به نقض حقوق بشرحساس شده بود.حرکت‌های اسلامی در داخل کشور بویژه در بین دانشجویان و روشنفکران ،علیرغم تسریع در مدرنیزاسیون غربی شاه، انسجام ومقبولیت بیشتری یافته بود.

با اوج گیری نا رضائی در داخل و وقوع انقلاب اسلامی در ایران، کلیه این معادلات و محاسبات بهم ریخت. ایران دوست نزدیک امریکا تبدیل به ایران انقلابی شده بود که شعار مرگ بر امریکا میداد، با مصر بلحاظ قرارداد کمپ دیوید قطع رابطه کرده بود، ودر شعارهایش آرزوی مرگ اسرائیل را داشت.

ایرانی که در زمان شاه حافظ ثبات شیوخ عرب بود ومانع سرنگونی حکومتهای سنتی طرفدار غرب میشد،با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،اوضاع برعکس شده بود.پیام‌ها و شعار‌های انقلابی به کشورهای سنتی منطقه صادر میشد و موجب بی ثباتی آنان میگشت وخواب راحت را از آنان ربوده بود.

 بررسی چرائی‌ها وآثاراین مقطع ازتحولات استراتژیک، والزامات ناشی از آن را اگر مجالی بود و بشرط حیات، دربخش‌های بعدی به آن پرداخته خواهد شد.


اول تیر ماه 1390



( ۲ )

نظر شما :