اروپاییترین رئیس جمهور: اوباما و اروپا
چگونه میتوان نگاه اوباما به اروپا و نگاه اروپا به اوباما را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟ در پاسخ باید گفت که اگر این سفر شاخص قضاوتها باشد میتوان اوباما را اروپایی ترین رئیس جمهور امریکا نامید. به این جهت که هم در استقبالها و اظهار نظرهایی که درباره این سفر به اروپا شده و هم نحوه انعکاس آن در امریکا شده است، توجه ویژه اروپا به اوباما برجسته است.
اما برای روشن شدن مطلب اول باید ویژگیهای این سفر را مورد بررسی قرار داد. سپس به نگرش اروپاییها پرداخت و سرانجام به مفهوم مدیریت و اداره مسائل بین المللی به صورت مشترکی بین امریکا و سایر کشورهای غربی که اوباما بر آن تاکید دارد، پرداخت.
ویژگیهای سفر
این سفر از نظر زمانی در موقعیت نسبتا مناسبی برای اوباما در داخل و خارج امریکا انجام گرفت. در داخل امریکا اوباما علی رغم چالشهای دائمی با کنگره و با در نظر گرفتن عوامل مختلف میتوان گفت در وضعیت بالنسبه مناسبی به سر میبرد. به این صورت که اوضاع اقتصادی بدتر نشده، بحرانها مهار شده و ثبات نسبی به دست آمده است.
از نظر سیاسی چالش چند ماه گذشته پیروزی جمهوری خواهان در انتخابات کنگره نیز پشت سر گذاشته شده و کشته شدن بن لادن وضعیت عمومیاوباما را ارتقا بخشده است. فقدان کاندید مناسبی در اردوگاه جمهوری خواهان به دموکراتها حس خاصی را در صحنه سیاسی امریکا بخشیده است. احساس عمومیدموکراتها این است که اوباما در وضعیت خوبی به سر میبرد.
از نظر بین المللی، مخصوصا در قالب اروپایی، روابط امریکا با اروپا در کمتر برهه ای از زمان تا به این اندازه هماهنگ بوده و هماهنگی بین سیاستهای اروپا و امریکا در این سفر بازتاب و نمود خاصی داشته است. به علاوه روابط دوجانبه امریکا با تک تک این کشورها و هم چنین کشورهایی که رئیس جمهور امریکا توانست در حاشیه اجلاسهای متعدد با آنها ملاقات کند، نسبت به گذشته ترمیم پیدا کرده و رو به جلو رفته است.
مع الوصف اوباما در سفر اخیر خود در هر کدام از این کشورها تکیه و تاکید خاصی داشته و الزاما نمیتوان تمام سفرها را با یک نگاه مورد بررسی قرار داد. در ایرلند روابط دوجانبه محور اصلی سفر بود اما شاید بتوان گفت که سیاست داخلی امریکا هم مد نظر بوده است. چرا که اوباما سعی کرد با نشان دادن این که پدربزرگ پدربزرگش از طرف مادر ریشه ایرلندی داشته است، برای انتخابات آینده امریکا این پیام را داشته باشد که یک امریکایی خالص و با ریشه اروپایی است. لذا سفر او به ایرلند علاوه بر روابط دوبلین- واشنگتن متوجه و متمرکز بر ابعاد خاصی از جنبههای نژادی و مهاجرتی اوباما در انتخابات آینده ریاست جمهوری نیز هست.
در رابطه با انگلیس که به طور سنتی همواره روابط بسیار نزدیکی میان واشنگتن و لندن بوده، درباره این سفر باید گفت که حتی در مقایسه با سایر روسای جمهور، نوع استقبال و تشریفات و پروتکلی که از طرف انگلیس در این سفر دنبال شد، نشان دهنده وضعیت خاص اوباما نسبت به سایر روسای جمهوری امریکا در نزد انگلیس است. روابط فردی میان اوباما و کامرون،نخست وزیر انگلیس هم در این سفر توسعه و گسترش بیشتری پیدا کرد که معمولا این ارتباط فردی خمیرمایه ای برای اقدامات مشترک در عرصه بین المللی است.
در رابطه با فرانسه، محور اصلی بحث کنفرانس سران هشت کشور صنعتی و فی الواقع یک اقدام چند جانبه بود که در این گردهمایی علاوه بر مسائل عادی مربوط به گروه هشت مسئله لیبی و اشتراک نظر رهبران گروه هشت در مورد لیبی از برجستگیهای عمده این اجلاس بود.
در مورد لهستان باید گفت که لهستان جایگاه مهم و منحصر به فردی در بین کشورهای اروپای شرقی برای امریکا دارد و سنگر تحکیم و تفکیک قدرت امریکا در مجموعه کشورهای جامانده از شوروی در اروپای شرقی است و از این زاویه هم اوباما به تعمیق و گسترش روابط دوجانبه با لهستان از یک سو و روابط با سایر کشورهای عضو بلوک شرق دست زد. شایان ذکر است که در زمان کوتاهی که اوباما در لهستان بود ملاقاتهای متعددی در قالب غیر رسمیبا سایر رهبران کشورهای اروپایی شرقی داشت.
به هر حال این سفر، سفر پرکار و پر مطلب و پر موضوعی بود و به تعبیری در این سفراروپا استقبال تاریخی و شایان توجهی را از اوباما به عمل آورد.
اروپاییها و اوباما
استقبال اروپاییها از اوباما که در این سفر متجلی است، برگرفته از دهها عنصر و زمینه مشترک تاریخی است ولی شاید مقایسه بین روابط اروپا و امریکا در دوران بوش در فاصله 2000 تا 2008 و زدگی اروپا از او و تمایل اروپا به اوباما از رهگذر این مقایسه قابل تشخیص است.
اروپای دوران بوش عمیقا از امریکا فاصله گرفت. این فاصله مخصوصا در جنگ امریکا علیه عراق در سال 2003 به حدی جدی شد که متحدین نزدیک امریکا مانند آلمان و فرانسه از او فاصله گرفتند و بوش مجبور به تقسیم اروپا به اروپای کهن و اروپای نوین شد. بوش اروپای کهن که فرانسه و آلمان را در نظر داشت را مورد تمسخر و در حاشیه قرار داد و به کشورهای اروپای شرقی و برخی کشورهایی که در آن زمان احزاب دست راستی در آنها قدرت داشتند مانند اسپانیا تمرکز و توجه ویژه ای کرد.
اما دوران بوش به سر رسید و قبل از پایان دوران بوش، اوباما به عنوان کاندید رایست جمهوری سفری به کشورهای اروپایی داشت که اجتماع دویست هزار نفر در برلین در تابستان 2008 یکی از تاریخی ترین اجتماعات اروپایی بود و در آن اروپا نشان داد که عمیقا به اوباما تعلق خاطر دارد. در ادامه اعطای جایزه نوبل صلح به اوباما در سال 2009 میلادی به تعبیری انتقام اروپا از بوش بود که علی رغم کوتاهی مدت ریاست جمهوری اوباما و فقدان دستاورد خاص و ویژه و در آستانه تقویت و اعزام نیروهای بیشتر به افغانستان جایزه صلح نوبل را به اوباما داد و فی الواقع اروپایی ترین رئیس جمهور امریکا را مورد تقدیر و تشویق قرار داد.
ادامه این تایید و تشویق در ملاقات و سفرهای متعددی که اوباما به اروپا داشته و مقامات اروپایی از واشنگتن دیدار کرده اند و همین طور در حاشیه اجلاسهای چند جانبه بین المللی این پیوندها تحکیم پیدا کرده است. در دوران بعد از جنگ سرد در کمتر برهه ای این نزدیکی بین اروپا و امریکا قابل مشاهده است که هم روابط فردی، هم روابط دوجانبه و هم روابط در قالب نهادهای اروپایی و ایالات متحده برجستگی دارد. به عنوان مثال در دسامبر 2010 اوباما در اجلاس سران ناتو، در اجلاس سران ناتو و روسیه و در اجلاس سران اتحادیه اروپایی شرکت کرد که بیانیههای متعددی در پی این اجلاسها به عنوان بیانیههای لیسبون منتشر شد که همگی منعکس کننده روابط نزدیک اروپا و امریکا در دوران اوباما است.
این نزدیکی تنها در جنبه تماسهای شخصی خلاصه نمیشود و به مسئله مهم تری بر میگردد که تفکر و ایده سیاست بین المللی اوباما را تشکیل میدهد که عمیقا مورد توجه و علاقه اروپاییها است و آن همکاری و مشارکت در مدیریت مشترک مسائل جهانی است.
مدیریت مشترک مسائل جهانی
باید گفت بنیاد اصلی تفکر سیاست خارجی اوباما ترکیب قدرت و همکاری است. به این معنی که امریکا از یک طرف باید به افزایش قدرت نظامیخود دست زند و وضعیت عناصر مادی قدرت خود را ارتقا بخشد و این کاری است که اوباما در دو سال گذشته کرده و به جنبههای مادی قدرت امریکا که متجلی در نیروهای مسلح است، پرداخته و به روز کردن وضعیت نیروهای مسلح از اولویتهای اوباما بوده است.
اما بر خلاف دولت بوش که تکیه بر قدرت نظامیرا شرط اصلی رهبری امریکا در جهان قلمداد میکرد، اوباما در کنار تقویت قدرت نظامیمعتقد است که این فقط در همکاری با سایر قدرتهای جهانی و عمدتا اروپایی است که امکان رهبری را به امریکا در مسائل جهانی میدهد. این اصلی ترین مفهوم این سفر، مخصوصا در سخنرانی او در انگلیس بود. او در این سخنرانی بر این مسئله تاکید کرد که امریکا امکان رهبری جهانی را دارد اما شرط تحقق این رهبری، همکاری و همراه بودن با دیگران است. البته این امر مشترکی است و به همان میزان این که اروپا و قدرتهای سنتی غربی باید با امریکا برای اعمال رهبری همراهی داشته باشند، قدرتهای نوظهور یعنی چین و هند هم باید در مدیریت مسائل جهانی مشارکت داشته باشند و وارد بازی و تعاملات خاص شوند.
بر همین منوال حتی روسیه جایگاه متفاوتی نسبت به دوران بوش در ذهنیت اوباما دارد و اوباما معتقد است که قدرت جهانی روسیه را نمیتوان نادیده گرفت و باید آن را به صورت جدی تری باید وارد مدیریت مسائل جهانی کرد. انعکاس این مفهوم در این سفر برجسته بود و این خطی است که به نظر میرسد اوباما احساس موفقیت در این راستا دارد و مجموعه تلاشهای بین المللی او،وضعیت جهانی امریکا بین باشگاه قدرتمندان سنتی و قدرتمندان در حال شکل گیری دنیا را استحکام بخشیده است. البته هیچ کدام از این مسائل و موضوعات و تعاملات بدون چالش نیست و چالشهای خاص خود را دارد اما مسیر حرکت بین المللی اوباما تا حدود زیادی مشخص و معین است.
نظر شما :