زردهایِ سبز و سرخ و نارنجی
دیپلماسی ایرانی: قبل از شروع به خواندن مطالب این ستون، لازم است همانند سالهای گذشته به خوانندگان گرامی یاد آوری کنم، که مطالب این ستون به تناسب واقتضای موضوع طولانی و بعضا خسته کننده هستند. اگر شما خواننده عزیز در زمره "وِب گَرد"های کم حوصله ای هستید که وقت کمی دارید و میخواهید که با نگاهی کوتاه و گذرا" لُبّ " مطلب را بدست بیاورید، فکر میکنم که بهتر است وقت گرانبهایتان را بگونه مفید تری صرف کنید. و توصیه میکنم که ازهم اکنون از یکدیگر خداحافظی کنیم. ولی اگر وقت وحوصله دارید و "وِب خوان" هستید، اسباب خوشحالی است که با هم همسفر شویم.
اگر همراه هستید، پس اجازه بدهید که حرکت کنیم.
اصطلاح زردهای سرخ را برای اولین بار هانری مارکانت نویسنده و خبرنگار فرانسوی ورئیس اسبق خبرگزاری فرانسه در شانگهای در دوران پس از جنگ جهانی دوم برای کتاب خود بکاربرد.چون بنا دارم تاریخ تحولات سیاسی اعجوبههای زرد پوست چین را به اختصار و گذرا در ستون تاریخ دیپلماسی این سایت با شما مروری بکنم، با الهام گرفتن وتقلید از این نویسنده فرانسوی که از مطالب او بدفعات در تهیه این مطلب استفاده شده است، مقاطعی از تاریخ چین را رنگ آمیزی ونام گذاری کرده ام. از سایر صاحبنظران و نویسندگان ومنابع دیگرعلاوه برهانری مارکانت و مطالب "ویکی پیدیا" میتوانم بویژه به نوشتههای ارزنده چین شناس و ژورنالیست معروف ادگار اسنو امریکائی و تیبورمند وسایتهای گوناگون دیگر اشاره کنم.
غیر از مقدمه تاریخی چین، ازدوره جمهوریخواهی وملی گرائی و آزادیخواهی دوران سون یات سن و جانشینش با رنگ سبز، از دوران کمونیسم ومائویسم با رنگ سرخ و از دوران تنگ شیائو پینگ تابامروز یعنی دوره یوجین تائو باعتباری که نگارنده برای آن قائل است، با رنگ نارنجی یاد شده است که در دو ویا احتمالا سه قسمت تقدیم خوانندگان میشود.
چین را در دوران امپراطوری "کشور آسمانی" نامیده اند. ولی اصراری نیست که دوران قبل از تاریخ جدید این کشور باستانی و با فرهنگ را با رنگ "آبی" مشخص کنیم.
تاریخ افسانه ای چین بنا بنوشتههای مستند، به حدود سه هزارسال قبل از میلاد مسیح وبنا بادعاهائی به پنجهزارسال قبل از میلاد بازمیگردد.تاریخ وزمان حکمروائی دوسلسله باستانی "شانگ "و "چو" بطور دقیق و مستندی معلوم نیست. ولی بر اساس آثاری که بر روی استخوان و خیزران بدست آمده تاریخ سلسله "شانگ" را تا 1523 قبل از میلاد ذکر میکند.
سلسله "چو" که موثرتر بوده وتاثیر عمیقش تا به امروز هم در سرتاسر چین بچشم میخورد، ازسال 1027قبل از میلاد تا 249 قبل از میلاد مسیح حکومت کرده اند.شاید اگر بخواهیم با تاریخ ایران مقایسه کنیم در مقطعی از زمان این سلسله، معاصر مادها وهخامنشیان واوائل اشکانیان در امپراتوری ایرانیان بوده اند.
"شی هوانگدی" امپراتور چین از دودمان "شین" ویا با عنوان کامل"کین ـ شین ـ هسین"، متوفا به سال 210 پیش از میلاد، موفق شد برای نخستین بار چینیان را زیر یک پرچم یکپارچه کند و به خود لقب "پدر چین" را دهد.
این فرمانروا درصدد جلب دوستی شاهان ایران برآمد، و در زمستان سال 213 پیش از میلاد (ژانویه 214 ق.م.) سفیری به ایران فرستاد که در شهر "آپاوارتا "(حوالی کلات نادری امروز) با تیرداد یکم پادشاه اشکانی درایران ملاقات کرد.تیرداد از او خواست که به اقامت در ایران به عنوان سفیر دائمی ادامه دهد و وسیله ارتباط دو امپراتوری باشد. این سفیر پس از درگذشت تیرداد (سال 215ق.م.) همچنان به اقامت خود در ایران ادامه داد و رابط اردوان جانشین تیرداد یکم و امپراتور چین بود. دفتر ثابت او در "صددروازه"ویادامغان امروز قرارداشت.
ایرانیان از همان زمان کشوری را که دودمان (شین) بر آن حکومت داشتند کشور «چین» خواندند که این نام از طریق ایران به قلمرو امپراتوری روم و غرب منتقل شد و همچنان باقی مانده است.امروزه باستثنا خود چینیها، سایر کشورها،به کشور آسمان آبی، چین (درزبان فارسی)، شین (در کشورهای فرانکوفون) ویا چاینا (در ممالک آنگلوفون) می گویند.
بهر حال کنفسیوس شاخص ترین وماندنی ترین شخصیت دوران باستان تا به امروزاست که از سال 551 تا سال 479قبل از میلاد زندگی میکرده است، وتقریبا هم عصر کوروش بوده است.تعلیمات کنفسیوس چنان موثر بود که مدت بیست وچهار قرن، وتا زمانی که در عصر مائو "کنفسیوس زدائی" شد،پایه و اساس تمدن چین را تشکیل میداد.
همزمان با کنفسیوس "لائو تزو" بمعنای "پیر" ویا "پیرمرد"، فلسفه دیگری مغایر با فلسفه کنفسیوس بر پایه هم آهنگی انسان با طبیعت را ترویج میکرد که آموزههای او بنام "تائو" بمعنی "راه" بود وپیروان خاص خود را داشت.ولی هیچیک از این دو ادعای پیغمبری نداشتند.
کنفسیوس معلم اخلاق و فیلسوفی بشر دوست بود.وی بنیان قوانین اجتماعی پیشرفته و شالوده اداری محکمی بنا نهاد که چین را قرنها با نظمی استوار به پیش برد.در زمان حیات کنفسیوس سلسله "چو" یکپارچگی خود را از دست داد وبه چندین هزار حکومت محلی تجزیه شد، که هریک به شیوه خود زندگی میکردند . ولی تعالیم کنفسیوس در اکثر آنها مجرا و معتبر بود.سلسلهها آمدند و رفتند ولی نظام اجتماعی کنفسیوس قرنها استوار و پا برجا ماند.
پیدایش خط چینی را به کنفسیوس نسبت میدهند.چینیها شش قرن پیش از اروپائیها از ساعت آبی استفاده میکردند. استفاده از آسیاب آبی سه قرن پیش از کوپرنیک در چین مرسوم بود.چینیها 5 قرن پیش از گوتنبرگ صنعت چاپ را اختراع کردند.باروت را چین قبل از اروپائیها تولید کرد ولی در استفاده مفید ویا موثر از ان عقب ماندند.اروپائیها از باروت استفاده نظامی کردند و برنده دوران استعمار شدند.
چینیها در لاک انزوا فرورفته بودند و حاضر نبودند با سایر ملتها مراوده داشته باشند. اصولا چینیها سایر اقوام و ملل را بدیده اقوام وحشی مینگریستند.همچنان که رومیها "هون"ها را چنین میپنداشتند، وهمانگونه که ایرانیها بروایت اسطورهها،ونه تاریخ، تورانیان راقبول نداشتند.در قرون بعد ساسانیان شدیدا با ورود اقوام با تمدنی پست تر، به قلمرو ایران واختلاط با شهروندان خود مخالف بودند. بهمین ترتیب عربها، عجمها را با برداشتهای کم وبیش مشابهی مینگریستند. ظاهرا این تبعیض وتکبر رسم آن دورانها بوده است.
با وجود آنکه تجار چینی که با اروپائیان مراوده و معامله داشتند، پیشرفتهای صنعتی وعلمی انان را برای مردم چین بازگو میکردند، معهذا این توضیحات تا قرنها کوچکترین تاثیری در بیگانه گریزی آنان نکرد.آنها بطور غیر مستقیم و پراکنده ای تجارت با ملل دیگرداشتند ولی احساس بیزاری در قلمرو خودشان از اجنبی بسیار قوی بود.کما اینکه ابریشم چینی از طریق جاده ابریشم به بازارهای اروپائی میرسید و دربارهای پادشاهان واشراف اروپائی خواهان وخریدار داشت.
اروپائیان هم تا وقتی که برای اولین بار در سال1710، خمیر مایه "پورسلان" در شهر کوچک "مایسن" در نزدیکی درسدن آلمان را بدستور اگوست دوم پادشاه لهستان و ساکسونی، بهمت کیمیاگر و صنعتگری بنام "یوهان فریدریش بُتگِر" نساخته بودند، مفتخر بودند که در ظروف چینی ساخت چین غذا میخورند. همین حسرت وغبطه ای که میخوردند انگیزه ای شد برای انکه محصولات چینی "مایسن" بعنوان قدیمی ترین کارخانه چینی در اروپا -با علامت دو شمشیر متقاطع- را بوجود آورند، که هنوز هم از گرانترین ومرغوبترین واشرافی ترین "پورسلان"های دنیا است . رنگ آمیزی ونقش ونگارها و تزئینات ظروف ومجسمههای آن عموما کار دست نقاشان و صنعتگران هنرمند است.
سر انجام وقتی که در قرن نوزدهم چین از راه دریا مورد هجوم غربیان قرار گرفت انزوایش پایان یافت.این همان روشی بود که "کاپیتان پری" امریکائی با به توپ بستن ساحل سامورائیهای ژاپن، آنها را وادار به گشودن دروازهها و شکستن انزوا کرد وآنها را به برقراری مراودات تجاری مجبور کرد.
از سال 1840 ببعد طی چندین جنگ پی در پی فرانسه و انگلستان چین را وادار کردند که مرزهای خود را به روی کالاهای صادراتی این دو کشور بخصوص تریاک باز کنند.پس از "جنگ تریاک"، انگلستان هنگ کنگ وکولون را اشغال کرد، وبر بیرمانی(میانمار امروزین) و نپال که از ملتهای تابعه چین بودند سیطره یافت. در سال 1883 فرانسه چین را در هندو چین شکست داد و چین را از آنجا بیرون کرد.
در نیمه دوم قرن نوزدهم بنادر چین یکی پس از دیگری بدست ملتهای اروپائی افتاد.در سال 1895 که قدرت در دست سلسله منچو بود وتوسط شورشهای داخلی تضعیف شده بودند شکست سختی از ژاپنیها خوردند و تایوان، کره بدست ژاپن افتاد.ژاپن با کمک مالی و تسلیحاتی که از امریکا میگرفت به قشون روسیه در چین حمله کرد ودر منچوری شکست شدید ی به روسها وارد کردو بندر پورت آرتور را که پایگاه ناوگان جنگی روسیه در خاور دور بود، از چنگ انها بیرون آورد، وخطوط آهن روسها و همه امتیازات دیگری که در منچوری داشتند بدست ژاپنیها افتاد.
سلسله منچو در این اواخر چنان غرق در فساد مالی و از هم گسیختگی مدیریتی شده بود که در سال 1912بدون دخالت خارجی از هم پاشید.
پس از انقراض سلسله منچو برای استقرار نوعی حکومت جمهوری در چین کوششهائی شد ولی مردم چین آمادگی برای چنین حکومتی را نداشتند.
تاریخ جدید چین در حقیقت از 11 اکتبر 1911 آغاز میشود.انقلاب چین در چنین روزی شروع شد وچهار ماه بعد در تاریخ21 فوریه 1912 با استعفای پرنس "چوئن" نایب السلطنه، دوران فرمانروائی سلسله منچو بعد از چند قرن برچیده شد، و رژیم جمهوری در کشور آسمانی و پهناور چین برقرار گردید.هسته مرکزی جنبشهای انقلابی چین در شهر کانتون در جنوب بودکه پزشکی بنام "سون یات سن" که به او لقب "پدر انقلاب" را دادند، رهبری میکرد.
دکتر سن یات سن در سال 1866 در ایالت "کوانگ تونگ" بدنیا آمد از پانزده سالگی برای تحصیل به هنگ کنگ که تحت تسلط انگلیسها بود و مدارسی بسبک اروپائیها داشت رفت، وپس از ادامه تحصیل و طبیب شدن دربیمارستان امریکائی هنگ کنگ که توسط یک میسیون مذهبی مسیحی اداره میشد، مشغول کارشد.در آنجا مسیحی شد و تحت تاثیر تمدن وفرهنگ غرب و افکار جمهوریخواهانه قرار گرفت.او با دختر یک چینی مسیحی از خانوادههای قدیمی شانگهای که فارغ التحصیل الهیات از دانشگاه بوستون بود، در کلیسای شانگهای طبق آئین مسیح ازدواج کرد.
او در سال 1894 یک "شرکت مطالعات بازرگانی" در کانتون تاسیس کرد.در پوشش این شرکت وی بههاوائی رفت و از چینیهای جمهوریخواه مقیمهاوائی مقداری کمک مالی جمع کرد وبا آن پول، صد صندوق اسلحه از قاچاق چیان هنگ کنگ خرید و با برچسب مصالح ساختمانی به کانتون وارد کرد.
پلیس از فعالیتهای وی آگاه شد.اسلحهها را کشف کرد. سن یات سن به شانگهای فرار کرد ولی سه تن از مسولین مالی "شرکت مطالعات بازرگانی " اعدام شدند و خود شرکت هم منحل شد.پلیس اسنادی را کشف کرد که ثابت میکرد سن یات سن از محرکین اصلی توطئه علیه امپراتوری چین بوده است. در نتیجه برای سر دکتر یکصد هزار دلار چینی جایزه تعیین کردند.
وی موفق شد بازحمت فراوان با یک کشتی ایرلندی از شانگهای به انگلستان فرار کند.
یکماه در منزل دکتر کانتلی که در زمان تحصیل وی در هنگ کنگ رئیس دانشکده طب بوده واینک جزو پزشکان سلطنتی کاخ باکینگهام بود، مخفی شد. ولی مامورین سفارت چین اورا در کافه ای از محلات "کوینزوی" لندن شناسائی وبا حیله وترفندی اورا به یک عمارتی در اطراف "وست مینیستر" دعوت کردند و اورا در آنجا دستگیر و بیهوش وبه سفارت چین منتقل کردند .قرار بود که سه هفته دیگر اورا مجدادا بیهوش کنندوتحت نظارت وابستگی نظامی سفارت چین ودر داخل یک جعبه چوبی با یک کشتی چینی که آماده حرکت میشد به یکی از بنادر چین منتقل کنند.
قضیه به مطبوعات کشانده شده و کنت کروپاتکین آنارشیست آن زمان معروف روس، که در همسایگی محل نگهداری او زندگی میکرد و توسط خواهرش از پنجره اتاق از زندانی بودن وی اگاه شده بود، درهاید پارک لندن میتینگی برگزار کرد و خواستار آزادی سن یات سن از سفارت چین شد.
همچنین ماکسیم گورکی نویسنده معروف روس که ان زمان در انگلیس زندگی میکرد مقاله ای در روزنامه تایمز لندن نوشت وکار به مجلس عوام کشید و افکار عمومی بر انگیخته شد.
بالاخره وزار ت خارجه و دولت انگلیس علیرغم عدم تمایل به خراب کردن فضای روابط با چین،مجبور شدند در قضیه دخالت کنند و در نهایت سفارت چین ناگزیر پس از سه هفته توقیف "سون یات سن" در سفارت، اورا به پلیس لندن تحویل داد.
در اثر انعکاس این حادثه در رسانهها، دکتر سون یات سن در سرتاسر اروپا مشهور شد. روزنامهها همه هفته مقالاتی از اودرنشریات لندن و پاریس و برلین و بروکسل را چاپ میکردند.صدها دانشجوی چینی در سوربون و پاریس و آکادمی نظامی پوتسدام با افکار آزادیخواهانه و انقلابی او آشنا شدند.او در این اوضاع با محافل مختلف اجتماعی سیاسی لندن مراوده پیدا کرد. برخی هم معتقدند که دکتر سن یات سن هنگام اقامت در لندن با لژهای مخفی تشکیلات "فراماسونری" مرتبط شده و به عضویت آن در آمده است.
در سال 1897 وی به مدت سه ماه به بروکسل رفت و برنامه "انجمن اخوت" را که در بسیاری از کشورهای آسیائی و افریقائی شعبه داشته و یکی از هستههای اصلی نهضت آزادیخواهانه این کشورها در ان زمان بود، مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
وی پس از سه ماه از بروکسل به فرانسه وآلمان رفت ودر کافههای اطراف معبد پانتئون پاریس، و محله شارلتنبورگ برلین، با دانشجویان چینی جلساتی داشت و با تبادل نظر با انها مساله تاسیس " انجمن اخوت" در چین را طرح ریزی کرد.
پس از آن دکتر سن یات سن مخفیانه ازهامبورگ با کشتی وبا اسم مستعاربه بندرشانگهای رفت. وی بمدت شش ماه بطور ناشناس در انجا زندگی کرد.با دوستان قدیمی و وفادارش که محرمانه بدیدارش رفتند "انجمن اخوت" را تشکیل داد، وبا تشکیلات دانشجویان چینی در اروپا مرتبط شد.اوراق تبلیغاتی این انجمن که در چاپخانه پدر زنش تکثیر میشدند،در سرتاسر چین منتشروتوزیع شدند. پلیس در شهر نانکن شعبه این انجمن مخفی را کشف کرد و نام "سون یات سن" مجددا بر سر زبانها افتاد.پلیس این بار برای یافتن او پانصدهزار دلار چینی جایزه گذاشت.دوباره شرایط برای او خطرناک شده بود.ناگزیربا لباس مبدل و در قیافه یک کشیش در شانگهای سوار کشتی شد و به امریکا رفت.بعد از یکسال توقف ومطالعه وسخنرانی وتماس در شهرهای بزرگ امریکا، به توکیو در ژاپن رفت واز این شهر "انجمن اخوت" چین را رهبری نموده ومقدمات ائتلاف این تشکیلات را با سایر انجمنهای مخفی چین که طرفدار جمهوریت بودند فراهم ساخت.
دکتر سون یات سن در سال 1900 مخفیانه از طریق هنگ کنگ وارد خاک چین شد ودر شهر نانکن حزب "کومین تانگ" بمعنای "حزب ملی"را تاسیس و "انجمن اخوت" را در آن ادغام نمود.
هدف و مرام این حزب برقراری نظام جمهوری با روشهای انقلابی در چین بود و عده زیادی افسران جوان ارتش مخفیانه به این حزب پیوستند.
سون یات سن بعد از دومین سفر خود به اروپا و امریکا در بین سالهای 1901تا 1905 بعنوان رهبر حزب کومین تانگ وارد ژاپن شد وتا سال 1911 که انقلاب چین آغاز شد در ژاپن اقامت داشت.در این چهارسال او دو کتاب معروف خود تحت عنوان"حل مساله چین" ودیگری "سه اصل ملی" یعنی وحدت، دموکراسی و سوسیالیزم را در اروپا و امریکا بچاپ رساند.
از جمله کسانی که در ژاپن با دکتر "سون یات سن" تماس داشتند،"چیان کای چک" دانشجوی بیست ساله دانشکده افسری توکیو بود که در سال 1906 برای تحصیلات نظامی به ژاپن رفته بود .چیان کایچک طوری مجذوب و مرید دکتر شده بود که بعد از چند جلسه دیدار عضو حزب انقلابی "کومین تانگ" شد.بعدها چیان کایچک تا سمت معاونت حزب "کومین تانگ" ترقی کرد، وبعد از مرگ دکتر سون یات سن به مقام ریاست و رهبری این حزب رسید.
اولین جرقه عملی انقلاب در 11 اکتبر 1911 در پادگان نظامی شهر "ووچانگ"زده شد در سحرگاه این روز فرمانده آن ژنرال"لی یوان هونگ" و افسران متمایل به جمهوری، ساختمان حکومتی وسایر مراکز دولتی را تصرف کردند ویک حکومت انقلابی تشکیل دادند.
ولی پس از مذاکره نمایندگان نایب السلطنه و "یوان شکای"صدر اعظم، با افسران شورشی وقبول رژیم مشروطه توسط دولت وبرسمیت شناخته شدن حزب کومین تانگ دامنه اقدامات آنان متوقف شد.
ولی صدر اعظم در 16 نوامبر دولتی مرکب از تعدادی اصلاح طلب تشکیل داد. و با انحلال مجلس قبلی که عمدتا از اشراف بودند،دستور انتخابات عمومی را صادر کرد.ولی این اقدام "یوان شکای" صدر اعظم با مخالفت محافظه کاران و مرتجعین که منافعشان بخطر افتاده بود مواجه شدند.
در اول دسامبر دکتر "سون یات سن" در ساحل چین پیاده شد و 9 روز بعد در نانکن مجمع ملی مرکب از نمایندگان 18 ایالت را تشکیل و اعلام جمهوری نمود.وی در این مجمع باتفاق آرا به سمت رئیس حمهور چین انتخاب گردید. سون یات سن مقر حکومت خود را در شانگهای قرار داد.وی ژنرال "لی یوان هونگ" را بوزارت جنگ و "فانگ"وزیر مختار چین در واشنگتن را که مخفیانه عضو کومین تانگ شده بود را بوزارت امورخارجه منصوب نموده واز کشورهای خارجی خواستار به رسمیت شناخته شدن خود شد.
حدود یک ماه مذاکرات بین حکومت در پکن و حکومت شانگهای ادامه داشت. انقلابیون خواستار استعفای پرنس "چوئن" نایب السلطنه سلسله منچو واعلام جمهوری در سراسر چین بودند.
بالاخره"یوان شکای "صدر اعظم در 12 فوریه توانست استعفای نایب السلطنه را بگیرد و طی فرمانی "ضمن اعلان استعفای نایب السلطنه و تشکیل حکومت جمهوری، صدر اعظم خود بعنوان مسئول جمهوری موقت، ماموریت یافت تا با تماس با حکومت انقلابی شانگهای یک حکومت جمهوری قانونی تشکیل دهد.
وی در این ماموریت موفق شد.سه روز بعد از این فرمان، سون یات سن از ریاست جمهوری ایالات جنوبی استعفا داد. یوان شکای بعنوان رئیس جمهور موقت زمام امور را بدست گرفت.وی دکتر "سون یا ت سن" را به سمت معاون خود و ژنرال "لی یوان هونگ" را بعنوان وزیر جنگ برگزید.انقلابیون اصرار داشتند که پایتخت به نانکن منتقل شود. ولی یوان شکای برای آنکه در بین هواخواهان سلطنت در استانهای شمالی باقی بماندودر حوزه نفوذ حزب کومین تانگ در استانهای جنوبی قرارنگیرد مقاومت کرد و با بهانه کنترل مخالفین،درپایتخت در پکن ابقاء کرد.
در انتخابات حزب "کومین تانگ" توانست یک سوم کرسی نمایندگان سنا و دو پنجم نمایندگان مجلس ملی را بدست آورد.واز این جا جنگ قدرت واختلافات سیاسی شروع شد.
در زمانی که دولت میخواست برای25 میلیون لیره از یک بانک انگلیسی قرض بگیرد،در مجلس و مطبوعات جنجال شد و اختلاف انقلابیون و دولت به اوج رسید. در استانهای جنوبی حوزه رودخانه "یانگ تسه کیانگ" شورشها واغتشاشاتی صورت گرفت دولت نیروهای شمال را برای سرکوب اغتشاشات به جنوب فرستاد.در این عملیات تعدادزیادی از جنوبیها کشته شدند.
"سون یات سن" در اعتراض به این کشتار نطق شدیدی در مجلس کرد و شخص "یوان شکای" را متهم به انحراف از اصول قانون اساسی و قتل عام مردم بیگناه کرد، واز معاونت رئیس جمهوری استعفا داد.
بدنبال وی ژنرال "لی یوان هونگ"از وزارت جنگ ونیز کلیه اعضا حزب "کومین تانگ" که در دولت متصدی مقاماتی بودند از کار کناره گیری کردند.
"یوان شکای"عکس العمل تندی نشان داد و رهبران حزب کومین تانگ را متهم به تحریک مردم به نا فرمانی ازقوانین جمهوری جوان چین نمودوسپس اقدام به توقیف آنان کرد.
بدین ترتیب "یوان شکای "فرمانروای مطلق چین شد.و بتدریج بفکر بازگشت به امپراتوری افتاد. در اکتبر 1915رفراندمی برگزار کرد و طی آن اکثریت مردم خواستار رجعت به رژیم سلطنتی شدند. بدین ترتیب "یوان شکای" خود را آماده تاجگذاری می نمود.
کسانی از مخالفین دولت و طرفداران کومین تانگ که از پکن گریخته بودند در کانتون جمع شدند.در کوتاه زمانی بعد از رفراندوم کانتون بصورت دژ مخالفین دولت در آمد.نمایندگان استانهای شورشی جنوب در کانتون در 5 دسامبر 1915 کنگره ای برگزار و یک بار دیگر "سون یات سن" را بعنوان رئیس جمهور انتخاب کردند.
در 6 ژوئن1916 "یوان شیکای" بطور ناگهانی وغیر منتظره ای درگذشت و شیرازه امور از هم گسست، ویک دوره هرج و مرج شروع شدو 5 ایالت اعلام خود مختاری کردند.
در اواخر جنگ جهانی اول "سون یات سن" تحت فشار امریکا به متفقین پیوست.وی انتظار داشت که با پیوستن به به متفقین پس از شکست آلمان، مناطق تحت نفوذ و تصرف آلمان در چین مانند "شانتونگ"دوباره به چین بازگردانده شود.ولی در مذاکرات ومعاهده ورسای غربیها بگونه ای محرمانه توافق کردند که شانتونگ را به ژاپن واگذار کنند.
این امر دربین طبقات چینی روشنفکرو جوان و کارگری که در بین آنها نام چوئن لای ومائوتسه تنگ هم بچشم میخورد، نومیدی و بد بینی زیادی ایجاد کرد.
بدنبال آن در چهارم ماه مه 1919محصلان و روشنفکران چینی قیامی فرهنگی-سیاسی براه انداختند که مائو تسه تونگ هم از گردانندگان ان بود.بزرگترین تاثیر این قیام در کنار اثرات سیاسی، این بود که تغییر اساسی در خط چین بوجود آوردند، ونیز آخرین نفوذ اصول کنفسیوس را از جامعه جوانان چینی طرد کرد . نظرات انقلابی این قیام تا بدانجا محبوبیت پیدا کرد که با الهام ازجذابیت انقلاب بلشویکی روسیه،انقلابیون چینی نیز درسراسرچین جای پا پیدا کردند.
نقش شوروی وحزب کمونیست در چین بسیارموثر وتاریخ ساز بود.در1919 اولین مقالات لنین در چین منتشر شد.در1920 مانیفست کمونیست به چینی ترجمه و چاپ شد.
"سون یات سن" سرخورده از غرب از لنین درخواست کمک کرد و جواب مثبت وبسیار امیدوارکننده ای گرفت.در اولین اقدام، روسها همه قراردادهای استعماری را که در زمان تزارها به چین تحمیل شده بودند لغو کردند،وهمه امتیازات ارضی که را که در چین داشتند به چین بازگرداندند. بهره برداری مشترک راه آهن منچوری را هم به چین پیشنهاد کردند.
در چنین فضائی مکاتبات متعدد "سون یات سن" با لنین فصل جدیدی در حمایت روسیه از ملی گرایان چینی گشود. تحت تاثیر افکار بلشویکهای روسی در سال 1921 جوانان چینی رسما حزب کمونیست چین بنام "کونگچ آنتانگ" را تشکیل دادند.
سون یات سن در کانتون اردوگاهی تشکیل داد و روسها هم بی درنگ کارشناس نظامی و جنگهای پارتیزانی ونیزاسلحه و پول فرستادند. در آن زمان کمونیستها اجازه داشتند همزمان هم در حزب ملی گرای کومین تانگ وهم در حزب کمونیست عضویت داشته باشند
حزب کومین تانگ وحکومت کانتون به سازماندهی تشکیلات خود پرداخت.برای آنکه سازمان این حزب طبق تشکیلات یک حزب انقلابی در آید، سون یات سن درسال 1923 سرهنگ چیانکایچک را بمسکو فرستاد تا از چگونگی سازمان حزب کمونیست شوروی، که بعد از واژگونی تزارها بر روسهای سفید و مقاومتهای داخلی هم غلبه کرده بودند،اگاهی یافته و الگو برداری نماید.
سون یات سن نتوانست تمامی برنامههای ملی و آرمانهای خود را بپایان برساند و در سال 1925 بعلت سرطان ریه درگذشت.درکنگره حزبی وصیتنامه سیاسی او خوانده شد ولقب "پدر انقلاب چین" به او اعطا گردید.
در این کنگره تایید شد که باید با حکومت پکن بمبارزه برخاست وپس از ساقط کردن دولت امر مهم وحدت ملی چین را تامین کرد.کنگره این وظیفه را با ترفیع درجه به ژنرال چیانکایچک معاون سون یات سن محول کرد.در ابتدا روسها پشتیبانی خود را از چیانکایچک دریغ نداشتند.
از اول سپتامبر 1926ارتش کومین تانگ پیشروی را آغاز کرد. درسال 1927 نیروی اعزامی از طرف حکومت پکن شکست سختی خورد و شهر نانکن بتصرف انقلابیون در آمد، و یکهفته بعد آنها به دروازههای شانگهای رسیدند.بالاخره در اوریل 1928 ارتش چیان کای چک فاتحانه وارد پکن گردید. و دوره جدیدی در تاریخ چین آغاز گردید.
تا سال 1927 که اختلافات شدیدی بین کمونیستها و ملی گراها به رهبری چیانکایچک بروز کرد وبه جدائی و دشمنی انجامید.
ژنرال چیانکایچک در 39 سالگی با "مای لینگ" خواهر زن دکتر سن یات سن ازدواج کرد و باصطلاح پس ازمرگ وی، باجناق اوشد.
چیانکایچک در چهل سالگی با درجه مارشالی به ریاست جمهوری چین رسید. ولی جالب اینکه خواهر عروس خانم یعنی بیوه دکتر سون یات سن بعد از مراجعت این زوج از ماه عسل، در مسکو طی یک مراسم رسمی، بشدت "چیانکایچک" را مورد حمله و انتقاد قرار داد و وی را متهم کرد که از وصایای شوهراو عدول کرده ودر مسیر انحرافی از اصولی که پیشوای انقلاب چین ترسیم کرده بود گام بر میدارد.این یک اظهار نظر شخصی ویا دعوای خانوادگی نبود.هشدار یک سونامی در حال شکل گیری بود.
کمونیستهای چین در جریان جنگهای داخلی نسبت به حزب کومین تانگ رویه معتدلی داشتند، وبسیاری از کمونیستها در تشکیلات کومین تانگ فعال بودند، و انتقادات آنان فقط متوجه جناح نظامی حزب بود . بعد از اینکه چیانکایچک به ریاست جمهوری رسید،تغییر روش دادند و به تخریب او پرداختند.
چیانکایچک چند ماه پس از تشکیل دولت خود،مبارزه سختی را با عوامل کمونیست آغاز نمود ودستگاه اداری را از این عناصر تصفیه کرده وهرگونه فعالیت کمونیستی را غیر قانونی و مخالف مصالح عالیه چین اعلام کرد.تا سال 1928 چهار پنجم از حزب کمونیست توسط ملیون نابود شدند.
سه سال بعد که پایتخت از پکن به نانکن منتقل شد برای دکتر سون یات سن که مسیحی بود و مسیحی از این دنیا رفت ولی با آئین مسیحی دفن نشد، و بر طبق رسوم کنفسیوسی با جنازه او رفتار شد، آرامگاه باشکوهی بسبک معماری چینی روی "تپه ارغوانی" نانکن برای اوساخته شد و ارامگاه او از پکن به نانکن منتقل شد.
فشار دولت نانکن بر کمونیستها آن چنان شدید بود که کمونیستهای تار و مار شده به استانهای شمال غربی رفتند و دولت ادعا میکرد که کمونیسم در چین ریشه کن شده است.ولی ناگهان خبر رسید که کمونیستها در ایالت "هونان" به رهبری "مائوتسه تنگ" که در پکن یک معلم و کتابدارمدرسه بوده، دولت خود مختار تشکیل داده اند. وی کتابی در مورد آزادی دهقانان نوشته بود که بشدت مورد استقبال و حمایت دهقانان قرارگرفته بود .
تا سال 1935 لشگریان چیانکایچک پنج بار با کمونیستها جنگیدند وعلیرغم پاره ای پیروزیهای مقطعی، موفق به شکست قطعی انها نشدندند.نیروهای تحت فرماندهی "مائوتسه تنگ"همراه با ستونهای پارتیزانهای آنهابعد از یک سلسله جنگ و گریزها با قوای دولتی و انجام یک "راه پیمائی طولانی" وتاریخی خود در شهر "ینان" مرکز ایالت "شن سی" در 600 کیلومتری جنوب غربی پکن دریک منطقه کوهستانی و صعب العبور مستقر شدند، ویک جامعه سوسیالیستی نمونه در این ناحیه بوجود آوردند.ابتدا در "کیانگ زی" وبعد در غارهای آهکی “yenan” نسخه چینی مارکسیسم وکمونیسم چینی شکل گرفت.این فرآیند نه تنها بدون کمک بیگانه،بلکه حتی بدون رابطه مستقیم با دنیای خارج روی داد.این شرائط سبب شد که از دهقان و رعیت محافظه کارچینی یک انقلابی دو آتشه ساخته شود.
تهدید از خارج میتوانست احساس جمعی وهمبستگی واتحاد بوجود آورد. این فرصت را متجاوزین ژاپنی به سهولت در اختیار آنان قراردادند.این همان تاثیر مثبتی بود که بعد از تاسیس جمهوری خلق چین، جنگ کره وتهدیدات امریکا، همین خدمت روانی را به آنان هدیه کرد.
حمله ژاپن به منچوری و اشغال آن و روی کار آوردن جوانی بنام "پیوئی"از خاندان منچو بنام بعنوان وارث تاج و تخت منچوری که ژاپنیها برای روزهای این چنینی اورا در ژاپن در آب نمک خوابانده بودند، موجب دشمنی بیشتر چینیها با ژاپنیها و بحث و اختلاف در جناحهای داخل چین شد.
"پیوئی" از سال 1932 ابتدا بعنوان رئیس دولت دست نشانده ژاپن، ودوسال بعداز آن، تا سال 1945 که ژاپن بدون قید و شرط تسلیم در جنگ جهانی تسلیم شد، ومنچوری توسط شوروی موقتا اشغال شد،اسما امپراتور منچوری بود. از زندگی این فرد که بعنوان "آخرین امپراتور"یا Last Empror معروف شد، در سال 1987 با کارگردانی برناردو برتولوچی فیلمی تقریبا سه ساعته پرفروش بهمین نام ساخته شد، که برنده بعضی جوائز هنری وسینمائی نیز شد.
در 1937تیم تخریبی از طرف حکومت "منچو کو" برای منفجر کردن پل موسوم به"مارکوپولو" در نزدیکی پکن فرستاده شدند که همگی توسط دولت کومین تانگ دستگیر شده و بلافاصله اعدام گردیدند.
ژاپن به بهانه این واقعه، اولتیماتومی برای دولت نانکن فرستاد و ضمن اعتراض تهدید کرد که چین باید حکومت "منچو کو" را برسمیت بشناسد.بعد از پایان مدت اولتیماتوم نیروهای ژاپنی از هوا و زمین و دریا در 15 ژوئیه 1937 حملات خود را به چین آغاز کرد. در آخر ژوئیه شهر پکن را تصرف نمود ودر اواخر نوامبر نانکن سقوط کرد.
مارشال چیانکایچک پایتخت را به شهر سوچووان منتقل کرد .اوتوانست دراطراف شهر چونگ کینگ قوای ژاپن را متوقف کند. ولی حکومت کومین تانگ بعد از شکستهای متوالی دچار تزلزل شده بود.
شوروی که از پیشروی و قدرت روز افزون ژاپن به هراس افتاده است،توجیه مسلکی پیدا کرد و به مائو تسه تنگ توصیه کرد که بخاطر یک جنگ میهنی بیاری ارتش کومین تانگ بشتابند.لذا بین چیانکایچک و مائو بلحاظ داشتن دشمن مشترک،یک اتحاد بر علیه دشمن خارجی بوجود آمد، و به ابتکار کمونیستها دستجات پارتیزانی در منطقه اشغال ژاپن تشکیل گردید،وبا جنگهای چریکی عرصه را بر ژاپنیها تنگ کردند.
ارتش تازه کار ولی انقلابی کمونیستها نیز در چند جبهه مقاومت جانانه ای کردند.بطوریکه ژاپنیها غیر از پیشرویهای 4 ماهه اول پیروزی چشمگیری کسب نکردند.این وضع تا سال 1939 یعنی هنگامیکه جنگ جهانی دوم آغاز شد ادامه داشت.
بعد ازشروع جنگ جهانی دوم دیگر چین در مقابل ژاپن تنها نبود ودر ردیف متفقین که با آلمان و ایتالیا وژاپن میجنگیدند قرار گرفت و از چنگ امپریالیزم ژاپن با کمک نظامی امریکا که از طریق بیرمانی وکمکهای استالین که از طریق ترکستان میرسید رهائی یافت.در نهایت نیز در سایه بمب اتمی هیروشیما و ناکازاکی در سال 1945 رویای تشکیل یک امپراتوری بزرگ شرق آسیا از همراه با قارچ انفجار هسته ای دود شد و بهوا رفت.
هشت سال جنگ با ژاپن موازنه قدرت بین کمونیستهای ینان و ملی گراهای کومین تانگ را بهم زد.چیانکای چک تضعیف شد و کمونیستها آب دیده شده وقدرت گرفتند.
مائو در جائی در این باره در نوشتههایش ذکر کرده است که تنها امپریالیسم شرائط مادی و معنوی لاز م را جهت پیروزی کمونیستها فراهم آورد. مائو در تحریک ژاپنیها در این تجاوز نقشی نداشت.ولی برداشت صحیحش از وقایع این امکان را به او داد که رویدادها بهره برداری کند و پیروز شود. این بار این امپریالیسم ژاپن بود که با نفوذ بیرحمانه خود در شهرها و روستاها آخرین ضربه مرگبار بر پیکر نظام سرمایه داری تشکیلات کومین تانگ وارد ساخت و محیط مساعدی برای پیشبرد اهداف کمونیستها فراهم ساخت.
شاید بتوان گفت که رمز موفقیت کمونیستها چینی در این بود که علیرغم اینکه از نظر ایدئو لوژیک، فرامرزی و بین المللی بودند،معهذا احساسات وطن پرستانه وملی آنان بمراتب قوی تر از چینیهای "کومین تانگ" بود. اصولا انقلاب چین یک انقلاب کارگری نبود. بلکه بیشتر به یک اقلیت روشنفکر و تحصیلکرده چین تعلق داشت.در شروع انقلاب از 50 نفر گرداننده اصلی تنها دو نفر به طبقه کارگر وابسته بودند.
میهن پرستان جوان چینی اگر از ملی گرایان چینی روی برگرداندند،فقط به این علت نبود که با افکار آنان مخالف بودند بلکه احساس میکردند که دستیابی به این آرزوها بدون یک انقلاب داخلی که شالوده اجتماعی کهنه و پوسیده چین را زیر و رو کند مقدور نیست.
در این شرائط کومین تانگ بدون ارائه تئوری وجهان بینی قانع کننده ای، تنها میکوشید تا با قوای نظامی که در اختیار داشت جلوی تحولات و تکوین وقایع را بگونه ای خشن بگیرد.
اعتقاد مائو در مورد تکیه اصلی به دهقانان و طبقه زارع چینی، مورد قبول انقلابیون روسی نبود.آنها معتقد بودند که هیچ انقلاب کمونیستی نمیتواند بدون انقلاب پرولتاریا در مراکز صنعتی به هدفهای خود جامعه عمل بپوشاند.در اوائل کار چینیها این نظر را پذیرفتند ولی پس از ناکامیهای اولیه30-1927 در جوامع شهری، مائو تسه تنگ و چوته، چاره ای جز توسل به مناطق روستائی نیافتند و اولین پایگاههای انقلاب دهقانی را بنا کردند.
وقایع بعدی نشان داد که همین قوای انقلابی دهقانی تنها اسلحه برنده آنان در کارزار شد وشهرها را از طریق روستاها محاصره و تسخیر کردند.بدون انکه قوای کارگری شهری که تحت سلطه رژیم پلیسی کومین تانگ بود بتواند کوچکترین کمکی به آنان بکند.
از نظر تئوریک وبرنامه، کمونیستهای چینی در ابتدا هیچگاه تقسیم اراضی بین دهقانان را مطرح نکردند . آنها اساسا اصلاحات ارضی را هدف اصلی خود نمیدانستند.ولی چون کومین تانگ برای جلب حمایت مالکین ثروتمندان، از آنها دفاع میکرد،کمونیستها توانستند حمایت دهقانان را که دو سوم جمعیت چین را تشکیل میدادند به خود جلب کنند.
درواقع مبارزه کمونیستی چین "مبارزه آزادی برای جوانان و زنان "نامیده میشد.انها به تودههای روستائی و وعده آب و زمین و ازادی و برابری و نان، و پایان تحقیرو فقر و گرسنگی، را میدادند.
مقارن جنگ جهانی دوم حکومت کومین تانگ در حقیقت در سه جبهه میجنگید:
1-جنگ با ژاپنیها که منچوری و نقاط دیگر چین را قبل آغاز جنگ جهانی اشغال کرده بودند واز حکومت عروسکی منچوکو حمایت میکردند
2- جنگ در صف متفقین برعلیه دشمنان آنها از جمله توسعه طلبی ژاپنیها در شرق و جنوب شرقی آسیا
3- مهمتر از همه جنگ در جبهه داخل با کمونیستها به رهبری مائوتسه تنگ، چوئن لای وچوته، اگرچه در مقطعی، بتوصیه شوروی، بین آنان آتش بس تاکتیکی برقرار شده بود.
مجموعه این جنگهای فرساینده که 8 سال طول کشید ودلائلی که باختصار ذکر خواهم کرد،موجب این شد که در سال 1949 کمونیستها پیروز این صحنه باشند و برقراری جمهوری خلق چین را به جهانیان اعلام کنند.
مارشال چیانکایچک از خاک اصلی چین بیرون بجزیره فرمز رانده شد و این عوامل موجب محدود ومحصور شدن "چین ملی" تحت نام تایوان شده و مدتها با زبان توپخانه از جزایر کموی وماتسو وفرمز، طرفین با هم مذاکره نظامی میکردند.وضعیتی که بدون حمایت گسترده،نظامی- سیاسی- اقتصادی امریکا امکان استمراربقا نداشت.
صرفنظر از پیچیدگیهای داخلی جامعه چین واوضاع و احوال بین المللی، دولت چیانکایچک نقاط ضعف وآسیب پذیریهای غیر قابل جبرانی هم داشت:
- چیانکایچک وارث ملی گرائی و افکار جمهوریخواهی و دموکراسی خواهی دکتر "سون یات سن" و هواخواه اوبود.او هیچگاه منتخب مردم نبود و در هیچ انتخاباتی مردم به او رای نداده بودند.
-خود اوعلیرغم هوش و زیرکی وادعایش، دارای افکار بلند و درک وذهن تحلیلگرانه از تحولات بین المللی نبود. او یک نظامی تحصیلکرده اکادمی افسری ژاپن عصر امپراتوری ودیکتاتوری و با دیسیپلین بود. ولی قادر به درک دقیق از جامعه پیچیده چین نبود.
- او بیش از آنکه به عوامل قدرت در داخل جامعه چین بیاندیشد،متکی به حمایتهای خارج و بویژه کمکهای نظامی و مالی امریکا بود.
-بخشی از کمکهای مالی و نظامی امریکا بدلیل فساد مالی فزاینده مارشال چیانکایچک و اطرافیانش و فرماندهان نظامی بلند پایه اونه تنها تاثیر کمی داشت،بلکه موجب بدبینی وبیزاری روشنفکران و طبقات فقیر از حکومت او وافزایش شکاف طبقاتی میشد.
- چون اساسا او یک تئوریسین و نظریه پرداز نبود، لاجرم به معضلات و پدیدههای اجتماعی بیشتر پاسخ نظامی میداد.
بهر حال او هرکه بود تاوان نا کارآمدی خود وتغییر اوضاع و احوال بین المللی را پرداخت. وی از کشور عظیم وپهناورچین به کنج جزیره ای بسنده کرد. این جنگجوی پیر وجانشینانش تا دهه هفتاد وآغاز دوران دیپلماسی"پینگ پنگ"کرسی دائم چین در شورای امنیت را حفظ کردند. بس است دیگر، بیش از این نمیتوانم اورا ملامت کنم.
چند سوال کلیدی دیگرکه در رابطه با برندگان این بازی قدرت، مطرح میشوند این است :
آیا مردم وجامعه چین در دوران سیطره "مائوتسه تنگ"، "چوئن لای" و"لیو شائو چی"، وانقلاب فرهنگی چین وبعد دوران چهارنفره کوتاه مدت لین پیائو وبیوه مائو وهم فکرانشان، ودر یک دوره حد اقل 30 ساله مشقات ولطمات و صدماتی که مردم متحمل شدند فراتر از حد طاقت آنان نبود ؟ چرا باید مردم وکشاورزان مستوجب چنین عقوبتی باشند؟
سیاست "جهش بزرگ" مائو به قحطی و مرگ میلیونها روستائی انجامیده بود و کشاورزان در سرتاسر چین در حال رها کردن کشتزارهای جمعی بودند.
ولی در هنگام "جهش اقتصادی" تنگ شیائو پنگ، رهبری چین از خودکامگی مائو و تعصب مائو پرستی باند چهار نفره بیوه مائو،گذر کرده به مدیریت ورهبری جمعی ومیانه روی حزب کمونیست تبدیل شده بود. در عرض یک دهه معجزه اقتصادی چین توجه جهان را به خود جلب کرد. معجزه اقتصادی چین صدها میلیون نفر را در عرض یک نسل از فقر مزمن به طبقه کارگر یا متوسط بدل کرد. امری که در تاریخ بیسابقه است. چنانکه پل کندی در سال ۱۹۸۷ درکتاب خود تحت عنوان "ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ" از عروج چین به عنوان یک ابر قدرت جهانی خبر داد.
تا هنگامی که رهبری در چین در گرو اراده مطلقه مائو بود، جهشهای اقتصادی پیشنهادی از سوی رهبران و متخصصان در نطفه خفه می شد و صاحبان آن افکار با اتهاماتی نظیر تجدیدنظر طلبی ویا عامل بیگانه، به زندان یا تبعید می رفتند.
تنها با درگذشت مائو و جمعی شدن رهبری بود که امکان تحول اساسی پیدا شد(در قسمت دوم این نوشتار با تفصیل بیشتری به این موضوع پرداخته خواهد شد).
بسیاری میگویند که آن ریاضت کشیها ومشقات،ونبود آزادیهای فردی وحقوق بشری وفدا کردن یکی دو نسل، زمینه ساز رشد و شکوفائی امروزین چین در دوران بعد از تنگ شیائو پینگ شده است .
باز گفته میشود که تحمل سختیها واز بین رفتن میلیونها انسان در اثر فقر و گرسنگی و جنگ وانقلاب، موجب شد که از آن وضع فلاکت بارچند نسل قبل به مرحله ای برسند که رتبه دوم اقتصاد جهان را از آن خود کنند.حتی اگر این استدلال نه چندان مقبول درست هم باشد،آیا میتواند جوابگو و توجیه کننده این مصائب برای نسلهای هدر رفته وجان انسانهای بیگناه حتی در دوران شکوفائی اقتصادی باشند؟
و آیا این توجیهات و پاسخگوئیهای ایدئولوژیک زمینی، که حامیان آن برخلاف کنفسیوس و بوداهیچ باوری به دنیای بعد از مرگ وتناسخ نداشتند، چگونه وبا چه منطقی غیر از "اراده معطوف به قدرت" با تعبیر"فردریک نیچه" قابل تبیین است؟
ویا اساسا این سوال که آیا شرائط جمعیتی، تاریخی،ژئوپلیتیکی، نژادی و فرهنگی چین قابل انطباق، الگو برداری و پیروی از چنین مدلی برای ملل وقارههای دیگر هم هست یا نه؟ مساله بسیار عمیق و پیچیده وقابل تاملی است ، که محتاج بررسی گسترده ترومطالعه تطبیقی عمیق تروبحث مستوفاست که در این مختصر که به قصه وتاریخ نویسی اختصاص دارد نمیگنجد.
وقایع دو دوره دیگر جمهوری خلق چین یعنی از مائو تا تنگ شیائو پینگ(1949-1979)،ودوران بعد از تنگ شیائو پینگ (1979-2011 ) که سیاست درهای بازواصلاحات اقتصادی وخروج نسبتا جدی از انزوای بین المللی بود، بهمراه تحلیلی از مطالعه تطبیقی دوسیستم اجتماعی و مدلهای توسعه ای را،بشرط حیات و مجال در فرصتهای آینده خواهم نوشت.
ادامه دارد...اول اردیبشت 1390
نظر شما :