نارضایتی اقتصادى يکى از علل خيزشهاى مردمى است
ديپلماسى ايرانى: در مورد ريشه و منشا اصلى تحولات خاورميانه، نظرات متنوعى وجود دارد؛ در حالى که برخى حرکتهاى مردمى را ناشى از فضاى بسته و اختناق سياسى حاکم بر اين کشورها مىدانند، ديگران بر عوامل اقتصادى مانند بيکارى و فقر و فساد اقتصادى تاکيد دارند. ديپلماسى ايرانى اين مسئله را در گفت و گو با اميرحسين توکلى، اقتصاددان و تحليلگر مسائل بين المللى بررسى کرده است:
آیا میتوان هیچ عامل اقتصادی مشترکی در رابطه با تحولات اخیر در خاورمیانه در نظر گرفت؟
در ابتدا اجازه بدهید مطلب مهمیرا در رابطه با تجزیه و تحلیل مسائلی از این دست عرض کنم. مسائل اقتصادی و اجتماعی از جمله مطالبی هستند که باید به صورت ریشه ای و بلند مدت به آنها نگاه کرد. پویائی نظامها به ما میگوید که فاصله بین عمل و عکس العمل در این امور مانند مسائل فیزیکی نیست. در امور فیزیکی عکس العمل از لحاظ زمانی فاصله اندکی با عمل دارد. در مسائل اجتماعی و اقتصادی این فاصله میتواند بسیار زیاد و حتی چند دهه باشد. موضوع دیگر این که ما هنگام بحث مجبوریم این مطالب را جدا از هم مطرح کنیم، اما در همه زمان باید به خاطر داشته باشیم که این عوامل در یک تعامل همیشگی با هم هستند، یعنی عامل سیاسی بر دو عامل دیگر و آن دو هم بر آن و هم بر یکدیگر تاثیر میگذارند. به کلام دیگر، رفتارهای اجتماعی خطی نیستند و در تعامل با هم حالتی غیرخطی و پیچیده میگیرند که برای بررسی مجبوریم آنها را از هم جداگانه نگاه کنیم و سپس به یک نتیجه برسیم.
موضوع دیگر این که مصر یا تونس و لیبی و بحرین و سایر جوامع هر یک ویژگیهای تاریخی، اجتماعی و گذشته ای خاص خود دارند و نباید همه آنها را به اصطلاح با یک چوب راند، اما مشترکاتی هم بین آنها وجود دارد. من هم تلاش میکنم به آن مشترکات اشاره کنم و تفاوتهای خاص هر جامعه را در جای دیگر میتوان به بحث گذاشت.
با این مقدمه مختصر، در پاسخ به این که عامل مشترک اقتصادی در رابطه با تحولات اخیر میتوان در نظر گرفت یا خیر؟ به نظر من باید گفت که مجموعه ای از عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی درونی و بیرونی منجر به بروز انقلابهایی شد که امروز از شمال افریقا تا خلیج فارس را در مینوردد.
مهمترین عوامل سیاسی درونی این جوامع (سوای حرکت اسلام گرائی که پس از جوشش انقلاب اسلامی ایران منطقه را در نوردیده و عاملی بیرونی محسوب میشود) را میتوان وجود سرکوب، خفقان و عدم سیلان گروههای حاکم به تناسب تحولات درونی و بیرونی این جوامع دانست. این خود بحثی طولانی است که باید در جای خود بدان پرداخت. فکر میکنم هدف ما تحلیل جزئیات نباشد. عوامل بیرونی هم میتوانند مسائلی چون بروز حرکت و جوشش انقلاب اسلامیایران و استمرار حرکت آن، رابطه فلسطینیان با اسرائیل، تحولات راهبردی مانند پایان جنگ سرد و امثالهم دانست.
عوامل اجتماعی مانند ساختار جمعیت نیز در این حرکتهای مردمی تاثیری جدی دارند. برای مثال، در لیبی بیش از 40 سال حاکمیت خفقان توسط قشری امنیتی-نظامی که بدون وجود هر گونه پایبندی به قاعده و اصول مدون حاکم بوده (عامل سیاسی)؛ به همراه ساختار جوان جمعیت که به دنبال ساختن آینده ای روشن برای خود است (عامل اجتماعی)؛ همراه با عوامل اقتصادی که بدان میپردازم جمع شده و در نتیجه شاهد یک حرکت ریشه ای مردمی در سطح منطقه هستیم. بخش عظیمی از مردم لیبی به غیر حکومت آقای قذافی چیز دیگری را در عمر خود شاهد نبوده اند. و اینجا است که عوامل اقتصادی درونی و بیرونی تاثیرگذاری خود را تشدید میکنند.
اما مهمترین عوامل اقتصادی را میتوان به صورت مختصر چنین خلاصه کرد: فساد اقتصادی حکام و قشر حاکم، فزونی گرفتن نرخ رشد فاصله طبقاتی و فزونی گرفتن نرخ رشد فاصله دانش و آگاهی حاکمان و ملت.
از فساد اقتصادی حکام و قشر حاکم در این جوامع شروع میکنم. وقتی مردم یک کشور شاهد به یغما رفتن سرمایههای خود از جمله نفت، گاز، منابع معدنی و از همه مهمتر نیروی انسانی خود هستند، روشن است که مستعد تغییر و تحول خواهند شد. حکام فاسد با رشد فساد اقتصادی در اقشار حاکم تلاش میکنند تا سیطره خود بر ابعاد مختلف زندگی مردم را تقویت کنند و در جامعه امروز مردم چنین مسائلی را بر نمیتابند.
فزونی گرفتن نرخ رشد فاصله طبقاتی، به نظر من، عامل دوم است. وقتی ملتی هر چه تلاش میکند میبیند که نمیتواند معیشت ساده خود را تامین نماید، از آینده ای مناسب برای نسل بعد از خود اطمینانی ندارد، و در عین حال افرادی بی کفایت و بدون داشتن هرگونه توان خاص برای تولید و خلق ثروت روزانه از محل منابع مختلف مادی و معنوی آن ملت رشد کرده و معمولا هم این ثروتها را برای حفظ از گزند به خارج از کشورها انتقال میدهند، این هم عاملی برای خواستار شدن تحولات جدی از سوی مردم خواهد شد.
اما، به نظر من، عامل سوم یعنی فزونی گرفتن نرخ رشد فاصله دانش و آگاهی حاکمان و ملت اکنون از همه اینها مهمتر است. فناوری و رشد آن به ساده ترین مردم امکان آن را داده تا به سرعت از تحولات و تغییرات جهانی مطلع شده و خواه ناخواه زندگی خود را با آنچه در اطرافشان میگذرد مقایسه نمایند. گسترش فناوریهایی مانند اینترنت، که بیشتر از سوی جوانان و اقشار جوان تر مورد استفاده است، به همراه دو عامل فساد اقتصادی و شکاف طبقاتی این گروه را بیش از سایر گروههای اجتماعی مستعد تغییر میسازد. در واقع آگاهی است که ریشه اصلی این تحولات است و امروز نمیتوان جلوی حرکت آگاهی را در جوامع مختل نمود. به نظر من، برای همین بود که دولت قبلی مصر به محض بروز تشنجهای اجتماعی نسبت به بستن ارتباطات اینترنتی اقدام نمود.
ناآرامیهای اخیر در خاورمیانه با خود سوزی یک جوان تحصیل کرده جویای کار آغاز شد. وضعیت عمومی اشتغال و بیکاری در خاورمیانه چگونه است؟
به نظر من، یکی از ریشههای اصلی مادی این تحولات همین است. چنان که قبلا هم اشاره کردم فرمول تحول و تغییر جدی در این جوامع چنین بوده است: قشری جوان و امیدوار به آینده شاهد فقر و رشد فاصله طبقاتی خود با قشر حاکم و فاسد شده و با بهره گیری از آگاهیهای خود اکنون خواستار تغییر است.
به نظر من امید مهمترین عامل ثبات اجتماعی است. اگر جوانان به آینده امیدوار باشند حاضرند هر گونه سختی را بپذیرند. حداقل این است که برای نسل بعد از خود چیزی را میسازند و به تاریخ میپیوندند. وقتی شما امید را از مردم گرفتید و راههای امیدوار شدن آنها را مسدود کردید، این آدمها چیزی برای باختن ندارند و روشن است که شورش خواهند کرد. در تونس، مصر، اردن، بحرین، یمن، و البته لیبی میتوان شاهد این شرایط بود. حکومتهای کهنه، توسط آدمهائی کهنه پرست، قشر حاکم فاسد و مفسد اقتصادی، و تشدید فاصله طبقاتی که از آن به دلایل مختلف برای جوانان گریزی مشاهده نمیشود، بدون تردید این جوامع را مستعد حرکتهای اساسی ساخت.
با توجه به شاخصهای اقتصادی کدام یک از کشورهای خاورمیانه بیشترین ظرفیت را دارند که در آینده شاهد ناآرامی باشند؟
به نظر من، پیش بینی در این مورد کار عبثی است. کدام تحلیلگر سیاسی، اجتماعی و یا اقتصادی بود که سه ماه پیش از این بتواند تغییر دولت تونس و مصر را با آن سرکوبی که بر مردم حاکم بود پیش بینی کند؟ حداقل تا آنجا که بنده به خاطر دارم چنین مطالبی از سوی هیچ کدام از تحلیلگران معتبر دنیا هم انجام نپذیرفت، من که جای خود را دارم.
اما، آنچه به نظر من میتواند مورد توجه قرار گیرد همین فرمولی است که گفتم. عوامل سیاسی- اجتماعی- اقتصادی اصلی اینها است. اگر در جامعه ای شاهد شکل گیری این عوامل هستیم باید گفت که این جامعه مستعد تغییر شده است. این که تغییر روی دهد یا نه تابع بسیاری عوامل پیچیده به نظر میرسد که عملا هر نوع پیش بینی را در واقع به پیش گویی تبدیل میکند. پیش گوها هم چندان افراد معتبری از نظر من نیستند.
آیا کشورهای ثروتمند خاورمیانه نظیر عربستان، امارات و قطر نیز ممکن است دچار مشکلات اقتصادی شوند و شاهد ناآرامی در این کشورها باشیم؟
تردید ندارم که ممکن است دیگر کشورهای خاورمیانه هم دچار همین تحولات ریشه ای شوند. به نظر من اصلا ربطی به خاورمیانه هم ندارد، هرجای دنیا که شرایط فراهم شود چنین خواهد شد.
باید ریشهها و عوامل را شناخت و سپس بر اساس اینها به یک جامعه خاص رجوع کرد. اگر حاکمان فاسد، قشر حاکم نالایق و فاسد، جوانان تحصیل کرده و بیکار اما توانا و آگاه باشند، هر جامعه ای در جهان امروز میتوان مستعد تحول اساسی شود. در همین مدت هم شاهد آن بوده ایم که مثلا پادشاه عربستان بستههای اقتصادی برای کاهش هزینههای مردم را اعلام نموده است. روشن است که چنین بستههائی به دنبال آن هستند که حداقل عامل فاصله طبقاتی را از معادلات اجتماعی خارج کرده و یا حداقل کم رنگ نمایند. رشد پس انداز در یک جامعه یعنی رشد امید به آینده و کاهش هزینههای مردم به معنی افزایش پس انداز در سطح اقتصاد کلان و رشد منابع برای سرمایه گذاری و اشتغال که این خود موجب رشد بیشتر امید مردم به ویژه جوانان به آینده خواهد شد و ثبات را به جامعه بر میگرداند.
نظر شما :