خاطرات دنيس رايت از ماموريت در ايران (2)
ديپلماسى ايرانى: دنیس رایت دو بار در تهران مأموریت داشت؛ بار اول در ۱۹۵۳ بود که به عنوان کاردار سفارت به ایران آمد و تا ۱۹۵۵ در همان سمت باقى ماند و بار دوم در ۱۹۶۳ بود که این بار به عنوان سفیر در دوره صدارت اسدالله علم به تهران آمد و تا ۱۹۷۱ به کار خود ادامه داد. میان آن دو مأموریت هشت سال فاصله بود. این مأموریت دوم نیز با ایامى پرماجرا در ایران مصادف گردید. بیست سال بعد در ۱۳ ژوئن ۱۹۹۱ دنیس رایت در یک سخنرانى که در جلسه سالانه انجمن سلطنتى امور آسیايى داشت خاطراتى را از هر دو مأموریت بر زبان آورد و ما در این مقاله از نکات مهم آن یاد ميکنیم.
گفتیم که دنیس رایت حکم انتصاب خود به کاردارى سفارت بریتانیا در ایران را دو روز پس از اعلامیه تجدید روابط یعنى در ۱۷ سپتامبر ۱۹۵۳ دریافت کرد اما حرکت او به تهران تا ۲۱ دسامبر ۱۹۵۳ (۳۰ آذرماه ۱۳۳۲) به تأخیر افتاد. علت این تأخیر را وى در سخنرانى خود توضیح ميدهد: کارمندان سفارت که ميبایست همراه کاردار به تهران بروند از چندى پیش مشخص شده بودند و فهرست اسامى آنان توسط سفارت سوئیس در اختیار وزارت خارجه ایران قرار داده شده بود. ناگهان از تهران خبر رسید که موافقت با آن فهرست مانع قانونى دارد چرا که چهار نفر از برجستهترین آنان کسانى بودند که سابقه ماموریت در ایران داشتند و وزارت خارجه بر حسب مقرراتى که در زمان دکتر مصدق ابلاغ شده بود نميتوانست با ورود آنان موافقت کند.
از این قرار بریتانیا یک بار دیگر خود را در مواجهه با دکتر مصدق ميیافت. شگفتا او خود در بازداشت بود اما مقرراتى که وضع کرده بود هنوز بر روابط بریتانیا و دولت کودتا حکومت ميکرد. چه ميبایست کرد؟ آیا ميبایست در قدم اول تسلیم شد و به شرایطى که دکتر مصدق مقرر کرده بود گردن نهاد؟ نخست وزیر (چرچیل) و وزیر خارجه (ایدن) هر دو براى ملاقات با آیزنهاور به برمودا رفته بودند، چارهاى نبود جز اینکه صبر کنند تا آنها از سفر بازگردند. دنیس رایت به محض بازگشت ایدن به دیدن او رفت و مشکل را با او درمیان نهاد و سرانجام یکى از چهار تن را که سابقه در بخش بازرگانى سفارت داشت نگاه داشتند و سه نفر دیگر را عوض کردند. بدین گونه مسئله با انعطافى که از سوى بریتانیا نشان داده شد حل گردید.
دنیس رایت در این سخنرانى از مشکل دیگرى هم که بلافاصله بعد از ورود به تهران خود را با آن مواجه یافته بود سخن گفت و آن گرفتارى با شاه بود. دنیس رایت ميگوید چون به تهران رسیدم شاه به وسیله سفارت سوئیس پیغام فرستاده بود که دو نفر نماینده از سوى او به ملاقات من خواهند آمد. فرستادگان شاه بار اول در ۲۲ دسامبر یعنى فرداى روزى که من به تهران رسیدم و بار دوم روز کریسمس به دیدن من آمدند و هر بار اصرار داشتند که من پیشنهاد نفت را به وسیله آنها – و نه از طریق وزیر خارجه – مستقیماً به اطلاع شاه برسانم. شاه آن روزها اطلاع زیادى درباره نفت نداشت و خیال ميکرد که نسخه قرارداد نفت توى جیب من است و ميخواست پیش از دیگران آن را به دست آورد و به حساب خود بگذارد. فرستادگان شاه بسیار از زاهدى بد ميگفتند و نیز علاقهمند بودند بدانند بریتانیا چه نظرى دارد اگر شاه بخواهد حسین علا را از وزارت دربار برکنار کند.
دنیس رایت ميگوید به آنان گفتم مأموریت من صرفاً بررسى امکانات حل مسئله نفت است و براى مذاکره نیامدهام. همین قدر ميتوانم بگویم که هر راهحلى در نظر گرفته شود باید اولا متضمن پرداخت خسارت عادلانه به شرکت نفت انگلیس و ایران باشد و ثانیا نباید ایران را در وضعیتى بهتر از سایر تولیدکنندگان نفت قرار دهد. من با کمال میل شاه را در جریان خواهم گذاشت اما نميخواهم که چیزى از نظر وزارت خارجه مخفى بماند. راجع به تعویض یا عدم تعویض وزیر دربار (حسین علا) هم گفتم که این امر مربوط به خود شاه است و دولت بریتانیا نظرى درباره آن ندارد.
دنیس رایت ميگوید آن روزها کسى در وزارت امور خارجه بریتانیا روى شاه زیاد حساب نميکرد چه او در برابر مصدق ضعف زیاد از خود نشان داده بود. من گزارش ماوقع را فورا به لندن فرستادم و طى تلگرافى از شخص ایدن اجازه خواستم تا ماجرا را با وزیر خارجه ایران عبدالله انتظام در میان بگذارم. ایدن با پیشنهاد من موافقت کرد و من داستان را به انتظام گفتم و اطمینان دادم که در آینده نیز معاملهاى با شاه از بالاى سر او انجام نخواهم داد. شاه را این بياعتنايى بسیار گران آمد و سبب بروز شایعاتى گردید از این قبیل که شاه بر من غضب کرده و اجازه شرفیابى نداده است اما چنین خبرى حقیقت نداشت. شاه در واقع خشم خود را فروخورد و روابط دوستانه – و البته شکننده – من با او تا آخرین روز مأموریتم به عنوان سفیر در تهران ادامه یافت.
دنیس رایت ميگوید فرستادگان شاه هر دو سابقه ارتباط با سفارت انگلیس داشتند و من در طول مدت دو مأموریتى که در تهران داشتم کوشش بسیار کردم تا پاى این قبیل اشخاص را قطع کنم. این انگلوفیلهاى حرفهاى که نان ارتباط با پشت دیوارهاى مرموز سفارت انگلیس را ميخوردند نفوذ و قدرتى را به ما نسبت ميدادند که ما در واقع فاقد آن بودیم.
دنیس رایت ميگوید دولت چرچیل البته به این واقعیت واقف بود که برگشت شرکت نفت انگلیس و ایران به ایران و قرار گرفتن آن در موقعیتى که پیش از ملى شدن نفت داشت امکانپذیر نخواهد بود. لندن و واشنگتن هر دو به این نتیجه رسیده بودند که بهترین راه حل براى نفت ایران تشکیل کنسرسیومى از شرکتهاى انگلیسى، هلندى، فرانسوى و امریکایى است اما هیئت دولت بریتانیا پیش از آنکه تصمیمى رسمى در این باره بگیرد گزارشى دست اول از اوضاع ایران لازم داشت و من که مأموریت تهیه چنین گزارشى بودم طى دو هفته اول پس از ورود به تهران با عده کثیرى از مقامات ایرانى و دیپلماتهاى خارجى صحبت کردم و سرانجام در ۷ ژانویه ۱۹۵۴ گزارشى تلگرافى به لندن فرستادم و اظهار نظر کردم که امیدى براى بازگشت شرکت نفت انگلیس و ایران به وضع سابق نیست و هر گونه کوششى در این راه بيفایده خواهد بود و لذا باید با تشکیل کنسرسیوم موافقت کرد به شرط آنکه شرکت نفت انگلیس و ایران سهم عمدهاى در آن داشته باشد.
این نتیجهگیرى مورد قبول دولت قرار گرفت و شرکت نفت انگلیس و ایران هم راهى جز تسلیم نداشت... (ادامه دارد)
نظر شما :