حرکت اجتنابناپذير به سمت دموکراسى
ديپلماسى ايرانى: اينکه مخالفان مصرى کماکان در خيابانها به سر مىبرند، مىتواند فشار بيشتر را به حسنى مبارک و انتقال دهندگان قدرت وارد کند تا مقدمات اين امر با سرعت و سهولت بيشترى فراهم شود. همچنين به غرب که خواهان استقرار ساختارى جديد در منطقه است اجازه را مىدهد تا برنامهها و گزينههاى مطلوب را به تدريج بچيند يا وارد صحنه کند.
کم کم هاله مه آلود از فراز مصر کنار مىرود و مىتوان نتايج تحولات ده روزه اخير را روشنتر مشاهده کرد. اگر نخواهيم از تعابيرى چون سناريوى غربى يا آوردن و بردن حاکمان از نوع رضاخانى در مورد مصر استفاده کنيم، نبايد از اجتناب ناپذيرى گذار به دموکراسى پس از اعتراضهاى مردمىامروز به آسانى عبور کنيم.
مقصود از اعتراضهاى مردمىامروز، شکل گيرى جريانهاى خودجوشى است که سرمنشائى متفاوت دارند اما لاجرم به دموکراسى خواهى منتهى مىشوند. درواقع اعتراض عليه نابسامانىهاى اقتصادى، گسترش بيکارى يا حتى کمبود نان و مواد سوختى در يک کشورى که با سيستم اقتدارگرا پيش مىرود، مىتواند در کمترين زمان ممکن به سمت اعتراضهاى دموکراسى خواهانه منحرف شود. مقصود از انحراف در اينجا، انحراف از هدف آغازين اعتراضات است نه ضاله خواندن طريقت دموکراسى خواهي.
در کشورهايى که زيرساخت ديکتاتورى دارند و جامعه به دنبال مفرى براى اعتراض و شورش مىگردد، يک لايحه، يک انتصاب، يک دستگيرى، يک انتخابات يا يک بحران آب و نان و غذا سرنوشتى ديگرگون پيدا مىکند و تغيير مسير مىدهد و مىتوان گفت منشا خير مىشود تا سويه اعتراضات تغيير کند. البته اين تغيير سويه چندان غريب و انحرافى هم نيست چرا که نطفه مشکلات و مصائب در همان ساختار بسته خودکامه بسته مىشود.
حالا اگر امريکا و اروپا از طرح گذار به دموکراسى و انتقال قدرت در مصر پشتيبانى مىکنند و معتقدند مبارک تا پايان موعد رياست جمهورى بر سر قدرت باقى بماند، از آن روست که اين جابجايى بدون کمترين هزينه سياسى و با نهايت ظرافت صورت بگيرد تا قدرت توسط يک گروه يا جريان خاص بلعيده نشود و بار ديگر اقتدارگرايى جديدى بر حکومت مستولى نشود.
خبر خوش براى غرب در آينده اين مىتواند باشد که چين و کره شمالى و خاورميانه نيز آبستن حادثه شود و روياى جهان شمول دموکراسى، جهانگير شود. با شيوع تفکر دموکراسى خواهى ديگر ترديدى نيست که حاکميت خودکامگان به تار مو بند است. تنها موضوعى که برجا مىماند بومىسازى دموکراسىهاست. عدم دخالت مستقيم غرب در جريان حوادث مشابهى که درحال رخ دادن است، نشان مىدهد که پروژههاى تحميلى از نوع جورج بوش که در افغانستان و عراق پياده شد، ديگر مدنظر نيست و اين قدرت نرم است که مىبايست جارى و سارى در جاهاى مختلف باشد. استفاده جنبشهاى اعتراضى از فيس بوک و توييتر و ساير امکانات اينترنت، پوشش گسترده شبکههاى راديويى و تلويزيونى بين المللى و موضع گيرىها و توصيههاى ضد خشونت رهبران جهان خطاب به مردم و رهبران ديکتاتور، از جمله مصاديقى است که مىتواند حتى سمت و سوى يک اعتراض عليه کمبود باران را هم هدايت کند.
غرب به اين نتيجه رسيده است که پرونده حسنى مبارک به زودى بسته شود. اما وقتى مشاهده مىکند که مصر با فقدان گزينههاى جايگزين و در فضايى احساسى و راديکال به سر مىبرد، ترجيح مىدهد ارتش را به مثابه يک بازوى قوى براى حفظ وضع موجود بکار بگيرد تا روند انتقال قدرت در کشور به صورت آرام و تدريجى اتفاق بيفتد؛ درواقع جلوگيرى از يک تولد زودرس براى داشتن مولودى آرام و سربه راه.
اينکه مخالفان مصرى کماکان در خيابانها به سر مىبرند، مىتواند فشار بيشتر را به حسنى مبارک و انتقال دهندگان قدرت وارد کند تا مقدمات اين امر با سرعت و سهولت بيشترى فراهم شود. همچنين به غرب که خواهان استقرار ساختارى جديد در منطقه است اجازه را مىدهد تا برنامهها و گزينههاى مطلوب را به تدريج بچيند يا وارد صحنه کند. وقتى مبارک مىگويد "در مجموع به کنارهگيرى از قدرت فکر مىکنم اما به سرعت اين کار را نخواهم کرد" بايد اين فرض را قوى تر فرض کنيم.
نيويورک تايمز نوشته است، دولت آمريکا در حال مذاکره با عمر سليمان معاون رئيسجمهور، براى برکنارى حسنى مبارک است. اين برکنارى احتمالا تا زمانى که نيروهاى سياسى سازمانيافته اى براى پيوستن به قدرت پديد بيايند به تاخير مىافتد. اگر ملزومات ظرف اين روزها مهيا نشود موکول خواهد شد به پاييز سال آينده که خزان عمر مبارک خواهد بود.
نکته جالب در اين ميان، درک فضاى موجود توسط چپهاست. چپها که در صورت نفوذ و حضور مداوم امريکا اميدى به قدرت گيرى نخواهند داشت، از همين امروز انتقاد را شروع کرده اند و خود را به هيولايى که غربىها از بنيادگرايى اسلامىدر مصر ساخته اند آويخته اند و آن را دستاويزى براى مشارکت در قدرت قرار مىدهند. اسلاوى ژيژک از انديشمندان اين طيف سياسى در گاردين نوشته است: "نتیجه گریزناپذیری که گرفته میشود این است که پيدايش اسلامگرايى راديکال، همواره روى ديگر از دست رفتن چپ سکولار در کشورهاى اسلامىاست. هنگامىکه افغانستان به عنوان بنيادگراترين کشور اسلامىتوصيف مىشود، چه کسى به ياد مىآورد که 40 سال پيش، اين کشور سنت سکولار نيرومندى داشت؛ از جمله حزب کمونيست قدرتمندى که قدرت را با استقلال از شوروى در دست داشت؟ سرنوشت اين سنت سکولار چه بود؟... بررسى رويدادهاى حاضر تونس و مصر (و يمن و... شايد چه بسا عربستان سعودى) در اين پيشزمينه ضرورى است. اگر اين وضعيت در نهايت به نحوى تثبيت شود که همان رژيم گذشته با اندکى جراحى زيبايى ليبرال پابرجا بماند، واکنش منفى بنيادگرايانه و لاينحلى به وجود خواهد آمد. براى بقاى ميراث کليدى ليبرال، ليبرالها به کمک دوستانه چپ راديکال نياز دارند."
حقيقت اين است که مصر نه عرصه قدرت نمايى اسلام گرايان تندرو خواهد شد و نه چپهاى ضد امريکا. ظاهرا نسخه اى که آماده مىشود، مصر را به سمت يک دموکراسى بومىسوق مىدهد. "سقوط" رژيم مبارک درحال تبديل شدن به "انتقال" رژيم مبارک است. همچنين احتمال اينکه نظامى ان در مصر همچون ترکيه ضامن دموکراسى شوند بيش از احتمال رسيدن دست اسلامگرایان و البرادعی به قدرت است.
ارتش مصر در سالهاى گذشته با حمايتهاى امريکا به يکى از قدرتمندترين ارتشهاى دنيا تبديل شده است. نقش اين ارگان نظامى در حفظ ثبات و بازگرداندن آرامش به قاهره و اسکندريه انکارناشدنى است. اگر بپذيريم که امريکا موفق شده است طرح آينده را با ارتش مصر هماهنگ کند بايد اين را هم قبول کنيم که امريکا از ارتش خواهد خواست که زمينه انتقال آرام قدرت و ورود به دموکراسى را فراهم کند و چون ترکيه ضامن و عاملى شود براى محافظت و تقويت دموکراسي.
نظر شما :