پشت در نگه داشتن ترکیه پاشنه آشیل ارزش های اروپایی
با سپری شدن قرون وسطی و آغاز دوران شکوفایی اروپا، همواره ملل اروپایی انواع متفاوتی از حیات در سایه دولت ها یا امپراطوری ها و یا حتی فدراسیون های بزرگ و قدرتمند را تجربه کرده اند.
بسیاری از امپراطوری هایی که در اروپا پس از قرون وسطی به وجود آوردند به سبک و سیاق رم باستان، سعی در ایجاد نوعی جامعه بین المللی در سطح اروپا داشتند که از وحدتی نسبی در زمینه های سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی برخودار باشد.
این تمایل ازحد یک اعتقاد و نظریه هم فراتر رفت چرا که عواملی هم چون مذهب مشترک اروپائیان، توزیع جمعیتی، مشترکات تمدنی و نوع فعالیت اقتصادی همه و همه باعث شد تا این مدل در چند نوبت و توسط دولت های مختلفی تجربه شود.
امپراطوری رم که به خرابه های شمالی رم باستان بنا شده بود مثال بارزی است از این تمایل ذاتی رهبران اروپایی به ایجاد امپراطوری متحد اروپایی.
در قرنهای بعدی و به دلیل خصوصیات جغرافیایی اروپا قدرت های دیگر این منطقه همواره قادر بودند تا به آسانی بخش اعظمی از آن چه اروپای قاره ای (Contented Europe) نامیده می شود را از طریق توسعه قلمرو و متحد سازد.
شاید بهترین مثال مدرن در این مورد ناپلئون بناپارت امپراطور فرانسه باشد. حال آن که بسیاری از ذکر لقب امپراطور برای وی و یا حتی جمهوری خواندن فرانسه اکراه دارند. سرانجام در قرن بیستم این آلمانی ها بودند که با دلایل مختلف از جمله کسب سهم طبیعی خود از جغرافیای اروپا در جنگ جهانی اول و آرمان مدرن تر و مدون تر تحت عنوان « احیای رایش سوم» که این بار قرار بود نه تنها تمام اروپا بلکه مناطق وسیعی از کشورهای حوزه جنوبی مدیترانه و آسیا را نیز در بر گیرد، سعی در رسیدن به این آرزوی دیرینه اروپایی کردند.
پایان جنگ جهانی دوم، از بین رفتن نظام بین المللی اروپا محور ( Euro Centric system)، ظهور دو ابرقدرت جهانی غیر اروپایی (آمریکا و شوروی)، دغدغه های جدید امنیتی، ترس از تکرار فجایع دو جنگ قبل و هم چنین اصرار آمریکا برای تشکیل یک اتحاد اروپایی در مقابل توسعه طلبی اتحاد جماهیر شوروی، سبب شد تا اروپایی ها به ایجاد یک صلح دائمی از طریق وابستگی متقابل اقتصادی فکر کنند که نهایتاً منجر به امضای پیمان ذغال سنگ و فولاد بین آلمان و فرانسه در اواخر دهه ی 40 میلادی شد.
چندی نگذشت که تمامی کشورهای غرب اروپای قاره ای از جمله هلند، بلژیک، ایتالیا و اسپانیا تصمیم گرفتند به این پیمان بپیوندند. سرمایه گذاری های عظیم آمریکا برای بازسازی اروپای غربی در غالب طرح مارشال سبب می شود تا بسیاری از مسائل و موانع موجود بر سر راه این اتحاد هموار شود و اروپای غربی به سرعت وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود را سامان بخشد تا تبدیل به ویترین پر زرق و برقی برای سرمایه داری غرب در برابر دیدگان ساکنین امپراطوری کمونیسم در شرق باشد.
این اتحاد در سال های بعدی به سرعت پیشرفت کرد تا آن جا که حتی بریتانیا یعنی تنها قدرت اروپا که تا دهه ی 60 در این اتحاد حضور نداشت، تصمیم گرفت به اروپای متحد بپیوندد.
اما مهم ترین واقعه برای این اتحاد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق بود که بیش از نیمی از جغرافیای اروپا را اشغال کرده بود.
پس از فرو ریختن دیوار برلین اروپای متحد در معرض یک امتحان بزرگ قرار گرفت. آن چه به طور مصنوعی و با وسواس و سرمایه گذاری بسیار تحت عنوان رفاه طبیعی حاصل از نظام سرمایه داری در اروپای غربی ایجاد شده بود. این بار می بایست توانایی خود را در تعمیم این ساختار به کشورهای دیگر ثابت می کرد.
کشورهای اروپای شرقی که با از بین رفتن کمونیسم دچار آشفتگی های عمیق سیاسی و اجتماعی شده بودند برای پر کردن خلا بوجود آمده از غیبت کمونیسم از یک سو، و به دلیل فشارهای شدید اقتصادی حاصل از فروپاشی نظام های سیاسی از سوی دیگر، تصمیم گرفتند تا این بار نگاه به سوی غرب و احیا هویت اروپایی خود براین مشکلات فائق آمده و به حیات خویش ادامه دهند.
غرب که سرمست از پیروزی بر کمونیست عرصه را بیش از پیش برای توسعه باز می دید تعداد محدودی از این کشورها از جمله لهستان و چک را با شروط خاص به درون این اتحاد پذیرفت. پیمان آتلانتیک شمالی( ناتو) که بازوی امنیتی بلوک غرب محسوب می شد با گسترش سریع و نفوذ در کشورهای بلوک شرق سابق سعی کرد تا از تکرار احتمالی کابوس ظهور مجدد ابر قدرت از یاد آمده جلوگیری کند؛ اما طولی نکشید که سرخوشی حاصل از این پیروزی برای غربی ها و به خصوص اروپای غربی جای خود را به نگرانی ها و معضلات شدید حاصل از پدیده ای به نام مهاجرت داد.
این نوع جدید مهاجرت که اروپا با آن مواجه شده بود چند ویژگی منحصر به فرد داشت. نخست آن که این مهاجرین اروپایی مسیحی مذهب بودند از اعمال تعصبات نژادی که تا پیش از این خارجی ها با آن روبرو بودند در مورد این افراد کمی دشوارتر بود.
دیگر این که به دلیل شرایط بسیار خاص و نا به سامان به وجود آمده در اروپای شرقی این مهاجرین عمدتاً از همه اقشار اعم از متخصصین و یا حتی مجرمین و تبهکاران بودند و آخر این که مهاجرت از طریق زمین این افراد سبب می شد تا کنترل عبور و مرور اشخاص و کالاها از مناطق شرقی اروپا را دشوارتر باشد.
به موجب این چالش های جدید به وجود آمده، اروپا تصمیم گرفت تا روند گسترش جغرافیایی خود را با وسواس و دقت بیشتری پیگیری کند به همین دلیل در دهه نود کشورهای کمتری از اروپای شرقی را به عضویت پذیرفت.
فروپاشی یوگسلاوی و اولین حضور نظامی نیروهای اروپای غربی در بلوک شرق نقطه عطفی در برجسته سازی زمینه های نظامی تشکیل اروپای متحد بود. چرا که پس از آن طرح ایجاد ارتش اروپایی یا نیروی واکنش سریع اروپایی(E.R.R.F) در مجامع اروپایی مطرح شد.
آن چه تاکنون گفته شد شرحی بود از تحولات ژئوپولوتیک قاره اروپا. آن چه از این پس محور بحث خواهد بود، ورود یک بازیگر دو ماهیتی (Hybrid) به نام ترکیه است که به لحاظ موقعیت استراتژیک، حوزه نفوذ غرب در جغرافیای اروپا محسوب می شود.
حال آن که فقط بخش کوچکی از ترکیه عملاً در تقسیمات جغرافیایی اروپاست و بخش اعظمی از این سرزمین در خاک آسیا واقع شده است. اگر چه ترکیه خود را وارث امپراطوری بزرگ عثمانی که بیش از 500 سال بر سرزمین های زیادی از حوزه شرقی مدیترانه و هم چنین شرق اروپا تسلط داشته است، می داند ولی ماهیت اسلامی و نژاد شرقی این امپراطوری سبب شده است که در تاریخ اروپا همواره به عنوان یک متجاوز خارجی و دشمنی مشترک تلقی گردد.
لازم به ذکر است که اروپائیان اتحادی را که در برابر نفوذ اسلام در قرون وسطی و از طریق شمال آفریقا تجربه کردند هیچ گاه تکرار نشد مگر در دورانی که عثمانی ها به دروازه های وین رسیدند و اروپا را با خطر نابودی روبرو ساختند.
جنگ های عثمانی و اروپا که یاد آورجنگ های صلیبی گذشتند است، تقابل دو تمدن مسیحی و اسلامی را به یاد می آورد. حال آن که ترکیه تصمیم می گیرد تا به پیمان درون خانه ای اروپائیان بپیوندد که گفتنی است ریشه در تفکرات مدرن غرب گرایانه ی مصطفی کمال آتاتورک (پدر ترکیه نوین)دارد.
در ادامه قصد داریم عوامل متعددی را که سبب بروز واکنش های متفاوتی از سوی اروپائیان نسبت به این درخواست شده است را به اجمال مورد بررسی قرار می دهیم.
عوامل دینی و اقتصادی
عمده جمعیت رسمی اروپا را تا چند دهه پیش مسیحیان تشکیل می دادند که به سه دسته کاتولیک(ساکن در نواحی غرب وجنوب غربی)، پروتستان( شمال و بخش هایی از مرکز) و ارتدکس ( شرق و شمال شرقی) تقسیم می شوند.
اگرچه تاریخ اروپا مملو از نزاع ها و درگیری های بین این مذاهب است ولی هر گاه این سه مذهب در برابر تهدیدی از سوی قدرت های اسلامی قرار گرفته اند نشان داده اند که قادرند زیر پرچم مسیحیت متحد شده و در مقابل ....... بیرونی بایستند و با وجود تأکید قانون اساسی اروپا بر مسیحی نبودن این اتحادیه موارد بسیار ظریفی وجود دارد که مؤید ماهیت مسیحی این اتحادیه است که از جمله این موارد می توان به معافیت های وسیع مالیاتی کلیساها و گروه های مذهبی مسیحی در قانون اساسی اروپا اشاره کرد.
اگرچه اسلام دین دوم اروپا متحد محسوب می شود و لیکن مسلمانان این جوامع معمولاً مهاجرینی هستند که در چهارچوب تبعیضات اجتماعی و نژادی نقش چندان مهمی در سیاست اروپا بازی نمی کنند. با توجه به این که تاکنون کشوری با اکثریت مسلمان در این اتحادیه وجود نداشته، ترکیه درصورت پذیرفته شدن یک مورد استثنایی خواهد بود.
در سالهای اخیر شاهد تنش هایی بین ترکیه و اروپا بوده ایم که غالباً زمینه مذهبی داشته اند ازجمله این موارد می توان با تأکید کشور ارتدکس مذهب یونان بر پیگیری مسئله نسل کشی ارامنه توسط دولت عثمانی در ابتدای قرن بیستم اشاره کرد.
اشاره به این مسئله بارها و بارها باعث بروز واکنش های شدیدی میان ترکیه و مقام های غربی نسبت به یکدیگر شده است مسئله دیگری که به نوبه خود حائز اهمیت است، موضع گیری ها و اظهارات پاپ بندیکت شانزدهم درمورد اسلام و پیوستن ترکیه به اروپا متحد است.
وی اگرچه سعی می کند تا در سخنرانی هایش بر ادعاهای مخالفین خود مبنی بر بنیاد گرایی های مذهبی – ملی وی صحه نگذارد، ولی در موارد بسیاری صراحتاً درمورد این گونه مسائل اظهار نظر کرده است.
عوامل جمعیتی
آلمان با 82 میلیون نفر جمعیت امروزه پرجمعیت ترین عضو اروپای متحد است که حدوداً 11 میلیون از ترکیه پرجمعیت تر است.
براساس قانون اساسی اروپا اعضای این اتحادیه می توانند به تناسب جمعیت خود در پارلمان اروپا صاحب کرسی شوند. درحال حاضر آلمان با بیشترین جمعیت بیشترین تعداد کرسی ها را دارد که با توجه به رشد بالای جمعیت ترکیه و رشد بسیار پایین جمعیت آلمان پیش بینی می شود که در سال های آینده جمعیت ترکیه بیش از جمعیت آلمان باشد و این بدان معنی است که با توجه به قانون فعلی توزیع کرسی ها، ترکیه قادر خواهد بود بیشترین سهم را در این پارلمان اشغال کند.
نگاه قدرت های اروپایی به عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا
نظرسنجی ها در فرانسه در سال های گذشته نشان داده که اکثریت مردم این کشور با عضویت ترکیه در اروپای متحد مخالف اند.
در میان سیاست مداران فرانسه نیز تعدادی از پیش مخالفت خود را با این مسئله اظهار داشته اند. یکی از این چهره ها « نیکولای سارکوزی» وزیر دارایی و کشور سابق فرانسه است. وی که هم اکنون ریاست جمهوری فرانسه را برعهده دارد، هم چنان در برخی از سخنرانی هایش بر این موضع خود اصرار می ورزد که با توجه به جایگاه مهم فرانسه در اتحادیه اروپا موضوع پیوستن ترکیه را یه این پیمان بیش از پیش با مشکل مواجه می کند.
در مقابل آلمان که به گفته برخی منابع پذیرای بیش از 5 میلیون مهاجر مسلمان ترک است( که البته این رقم به دلیل رشد بالای جمعیتی این گروه ممکن است در آینده افزایش یابد)به دلایلی از حامیان پیوستن ترکیه به این پیمان است.
ازجمله این دلایل می توان به تمایل آلمان به جلوگیری از ادامه مهاجرت ترک ها به این کشور اشاره کرد. چرا که اگر ترکیه عضوی از اروپای متحد شود بر طبق قانون رفت و آمد آزاد نیروی کار در بین کشورهای این اتحادیة دیگر بر کارگران ترک نیازی به مهاجرت به آلمان برای یافتن کار نخواهد داشت که این مسئله حتی ممکن است سبب بازگشت بعضی از مهاجرین ترک به کشورشان بشود.
زیرا عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا قطعاً موجب ارتقاء سطح زندگی در این کشور خواهد شد. یکی دیگر از دلایل مخالفت کشورهای اروپایی با این عضویت را می توان دریافت.
احتمالی مبالغ زیاد سوبسید از سوی ترکیه برای اموری نظیر کشاورزی، توسعه راه ها و زیر ساخت های اقتصادی و..... که از سوی این اتحادیه به اعضای آن اهدا می شود دانست.
موضوع حقوق بشر و وضعیت زنان در ترکیه نیز از دغدغه های محافل رسمی و غیر رسمی اروپاست که زمینه ی مخالفت بسیاری از گروه ها را با این عضویت به وجود آورده است.
گسترش اسلام گرایی افراطی(Islamic Fundamentalism )
اگر چه قانون اساسی ترکیه این کشور را لائیک توصیف کرده و اصرار دارد که در ترکیه دین و سیاست کاملاً از یکدیگر جدا است ولی در دو دهه اخیر هموار شاهد بوده ایم که احزاب اسلام گرای ترکیه در انتخابات مختلف انجام شده در این کشور از اقبال بیشتری نسبت با سایر احزاب برخوردار بوده اند.
از این جمله می توان به روی کار آمدن حزب رفاه اسلامی به رهبری « نجم الدین اربکان» در گذشته که در نهایت با کودتای ارتش ترکیه برکنار شد و از آن مهم تر موفقیت چشم گیر حزب اسلامی عدالت و توسعه و به روی کار آمدن رجب «رجب طیب اردوغان» اشاره کرد.
این ها همه مؤید آن است که ساختار سیاسی هیچ گاه قادر به ایجاد تغییرات بنیادین در فرهنگ و اعتقادات یک ملت نیست و ترکیه را هم چنان باید یک کشور بزرگ اسلامی قلمداد کرد که سرنوشتی پیوند خورده به سرنوشت جامعه اسلامی جهانی دارد.
با نگاهی کلی به عوامل مذکور در می یابیم که اگر چه ترکیه به دلایل مختلف مایل به پیوستن به اتحادیه اروپاست و در این راه نیز از حمایت آمریکا برخوردار است و یا حتی اگر چه اروپایی ها هیچ گاه به این درخواست جواب مطلقاً منفی نداده اند اما هر دو فاکتور این معادله یعنی ترکیه و اروپا را نمی توان به عنوان دو مقدار ثابت فرض کرد. چرا که هر دوی این ها در سال های اخیر دستخوش تغییرات سیاسی و ساختاری شده اند.
همان طور که دیده می شود رهبری جدید فرانسه و رهبر جدید کلیسای کاتولیک هر دو نظراتی متفاوت از همتایان پیشین خود در زمینه پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا داشته اند و اگر این دو عامل را متغیر فرض کنیم آن گاه این معادله می تواند نتایج متفاوتی را در بر داشته باشد که این موضوع نه تنها بر سرنوشت ترکیه بلکه بر سرنوشت کل جامعه اروپایی تأثیر می گذارد.
اگر اروپا تصمیم بگیرد که ترکیه را از پیوستن به این پیمان منع کند آن گاه ناچار است در تعریف ارزش ها و اهداف خود تجدید نظر نموده که این موضوع ممکن است به تقابلاتی از آن نوع که در نظریه برخورد تمدن ها آمده، بیانجامد.
نظر شما :