چرا ایران باید به شما اعتماد کند آقای اوباما؟
ديپلماسى ايرانى: چرا ایران باید به باراک اوباما اعتماد کند؟ این جمله ای است که سایت هافینگتون پست در تازه ترین تحلیل خود از شرایط و فضای حاکم بر مذاکرات هسته ای ایران در ژنو به عنوان تیتر به کار می برد. مذاکرات در فضایی آغاز می شود که همگان ادعا می کنند که موجی از تحلیل های از راه رسیده حاکی از آن است که ایران نه از شکاف داخلی سیاسی آنچنانی رنج می برد و نه به خصومت ورزی به آمریکا آنچنان نیازمند است که به نوعی توجیه جدی رفتن مذاکرات باشد. در این شرایط دولت باراک اوباما برای مذاکرات با ایران بیش از تهران هیجان دارد. تمام موانع موجود بر سر راه موفقیت این مذاکرات از جانب ایرانی ها است.
اما نگاهی عمیق تر به پرونده هسته ای ایران در دو سال گذشته نشان می دهد که دولت باراک اوباما با شعار تغییر روی کار آمد اما استراتژی این دولت در برابر تهران تلفیقی از نقص های جدی و البته دورویی ورزی هایی بود که اعتبار امریکا را بر باد داد و چوب حراج بر منافع این کشور در منطقه زد.
با نگاهی به تاریخ نگاری این دو سال، پرسش مطرح این نیست که آیا باراک اوباما باید اعتماد ایرانی ها را جلب کند یا خیر؟ بلکه پرسش اساسی این است که چرا ایرانی ها باید به باراک اوباما و دولت وی برای مذاکرات اطمینان کنند؟ چرا دولتمردان ایرانی باید گمان کنند که این بار این رئیس جمهور قرار است پرونده هسته ای ایران را از بحران خارج کند؟
افشاگری های ویکی لیکس نشان داد که دولت باراک اوباما نتوانسته است استراتژی نخست وی در مورد تعامل با ایران و مشتاق نشان دادن خود برای مصالحه را پیاده کند. همین جا باید یادآوری کنیم که استراتژی تعامل و کنار آمدن یک دولت با دولت دیگر نظیر آنچه که نیکسون با چین انجام داد استراتژی چماق و هویج را در بر نمی گیرد. اوباما اما هیچ گاه این حقیقت را ندید. ریشه تمام این شکست ها را باید در نقص و بزدلی سیاسی دید که همواره در استراتژی اوباما در مقابل ایران به چشم خورده است. دولت باراک اوباما در یک حوزه بسیار خوب عمل کرد و آن هم آنجا بود که موفق شد اجماع نسبی را در شورای امنیت جلب و ایران را محکوم کند. اجماعی که اوباما بعدها برای حمله به ایران نیز به آن نیاز خواهد داشت.
باراک اوباما در پیامی که به مناسبت سال نو برای ایرانی ها فرستاد تاکید کرد که رابطه میان دو کشور با تهددی و هشدار ره به جایی نخواهد برد. همزمان اما مقام های کابینه اوباما در گفتگو با همتاهای اروپایی خود تاکید می کنند که دستگاه دیپلماسی از سیاست اعمال فشار خود علیه ایران روی نگردانده است. بر اساس اسناد ویکی لیکس، اعضای کابینه اوباما همواره بر حرکت در دو مسیر موازی تعامل و تحریم تاکید کرده و اصرار ورزیده اند که در هیچ کدام از این مسیرها نمی توانند بدون کمک دیگری حرکت کنند.
در استراتژی باراک اوباما در قبال ایران نوعی بی صداقتی به چشم می خورد. به عنوان مثال نحوه مواجهه دولت اوباما با بحث سوخت گیری راکتور تهران و همزمانی آن با آغاز مذاکرات در پنو یکی از این مسائل است. مساله سوخت گیری راکتور تهران به ژوئن 2009 بازمی گردد. پیش از انتخابات ریاست جمهوری در ایران. در آن روزها تهران نامه ای به آژانس بین المللی انرژی هسته ای نوشت و از محمد البرادعی ریاست وقت سازمان خواست تا منبعی را برای تامین سوخت مورد نیاز راکتور تهران به این کشور معرفی کند. البرادعی به جای پاسخ دادن به نامه ایران، متن آن را در اختیار روسیه و امریکا قرار داد. در این فضا به جای آنکه این حرکت ایران به عنوان ابزاری برای اعتماد سازی پذیرفته شده و از ان تقدیر شود دولت باراک اوباما چماق را بلند می کند و حلقه تحریم را تنگ تر. باراک اوباما و محمد البرادعی می توانستند منبع مورد نیاز تهران را در اختیارش قرار دهند و از تنش بیشتر در این پرونده و دلخوری و بی اعتمادی ایران ممانعت به عمل آورند. اوباما به راحتی می توانست از فرصت به وجود امده برای گشایش در پرونده هسته ای ایران و رهایی از شر فشارهای اسرائیل استفاده کند. در همان بازده زمانی بود که تل آویو و واشنگتن توافق کردند که پایان سال 2009 میلادی و آغاز سال 2010 در حقیقت پایان ضرب الاجل زمانی برای استراتژی تعامل واشنگتن با تهران باشد.
در نهایت بحث تبادل سوخت میان تهران و کشوری ثانی مطرح شد. ایران در ابتدای امر با این مساله موافقت کرد اما به زمان بیشتری نیاز داشت تا بتواند به گفته های طرف های اروپایی اطمینان کند. اوباما و همراهانش اما به جای فرصت دادن به ایران و استقبال از توافقنامه تهران و آنکارا، بر اعمال تحریم ها اصرار ورزیدند. اوباما به جای زمان دادن به تهران این توافقنامه را تبدیل به این بحث کرد که یا قبول می کنید یا نفی می کنید، فکر کردنی در کار نیست!
ابتدای سال 2010 میلادی را باید زمان چرخش استراتژی اوباما به گذشته و روزهای ریاست جمهوری جورج بوش دانست. سخن از تهدیدهای فلج کننده به میان آمد و درست همان روزهایی تکرار شد که پیش از جنگ عراق شاهد آن بودیم. علاوه بر این به نظر می رسد که واشنگتن با بزرگنمایی کردن تهدید اسرائیل تمام عزم خود را به کار گرفت تا اروپایی را از مرگ ترسانده و به تب راضی کند. بر اساس انساد ویکی لیکس که تاریخ آن به دسامبر 2009 و ژانویه 2010 باز می گردد، اسرائیلی ها در محافل داخلی خود اعتراف می کنند که خطر ایران هسته ای را بزرگنمایی کرده و اطمینان ندارند که تهران واقعا به دنبال تسلیحات هسته ای است. با این همه همگان در دستگاه سیاسی اوباما از رابرت گیتس تا هیلاری کلینتون و مشاور امنیت ملی اوباما این اعتراف را ناشنیده می گیرند و تاکید می کنند که بنیامین نتانیاهو برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران بسیار جدی است. این اصرار بر یک اشتباه در حقبقت ابزاری بود برای اعمال فشار روانی بر ایران.
در مورد توافقنامه تهران هم باراک اوباما به راحتی بازی را در دو صحنه ادامه می دهد و در حقیقت به نوعی دورویی سیاسی روی می آورد. ترکیه و برزیل ابتدا با هل دادن های امریکا به داخل گورد می افتند و رضایت تهرات را در مبحث تبادل سوخت جلب می کنند اما در نهایت، اوباما با بی تفاوتی از کنار این دستاورد می گذرد.
پس از این بازی امریکا با ترکیه و بریل بود که همگان این پرسش ها را از خود پرسیدند: چرا باراک اوباما باید حرکت هایی از خود نشان دهد که به اعتبار و آبروی امریکا تا این اندازه حراج بزند؟ حقبقت تلخ پشت پرده این بازی سیاسی این است که امریکا هرگز با هیچ توافقنامه تبادل سوخت با تهران موافقت نخواهد کرد. اوباما به راحتی آب خوردن به داسیلوا و اردوغان دروغ گفت. وی شکست را عمدا مهمان آنها کرد تا بتواند رای دیگران را در شورای امنیت در سبد خود بریزد.
این حقایق وجود دارند و قابل کتمان نیستند. حقایقی که آبروی دستگاه دیپلماسی آمریکا را چوب حراج می زند. هر شاهد منصفی با نگاه به این پرونده از بیرون متوجه دوگانه گی استراتژی اوباما در قبال ایران خواهد شد. حقیقت این است که اوباما با این پرونده بازی می کند. اکنون پربیراه نیست اگر ایرانی ها با خود زمزمه کنند که اوباما یا بوش فرقی با هم ندارند. حتی باراک حسین اوباما هم نمی تواند با عینک عدالت به خاورمیانه نگاه کند.
نظر شما :