حرف زيادى براى مذاکره نداشتيم

۰۱ تیر ۱۳۸۸ | ۰۰:۳۲ کد : ۴۹۶۸ تاریخ دیپلماسی
مروری بر خاطرات علی اکبر هاشمی رفسنجانی در تیرماه 1364
حرف زيادى براى مذاکره نداشتيم

دوشنبه 3 تير 1364 ـ 5 شوال 1405

ساعت شش بامداد به سفارتمان در دمشق رفتم . با شوراى لبنان و حزب الله ملاقات کردم . درباره مسائل لبنان و هواپيماى آمريکايى ربوده شده مذاکره کرديم . از من براى کارهاى جارى نظر خواستند. گفتم هواپيماربایى و گروگان گيرى به ضرر لبنان تمام مى شود بنابراين تلاش نمايند تا سرنخى از آنها پيدا کنند و سعى شود که مساله به خوبى حل شود. جنبه انسانى مساله هم مهم است چون انسان هاى بى گناه و خانواده هايشان از اين مساله رنج مى برند.

گروهى از مسئولان سازمان امل آمدند. از کم لطفى جمهورى اسلامى به آنها گله داشتند و از جريان جنگ با فلسطينى ها به نوعى اظهار شرمندگى مى کردند ولى مسئوليت امر را متوجه فلسطينى ها مى دانستند. آنها را نصيحت کردم و گفتم از جريان آقاى موسى صدر در راه تفرقه بين مسلمين و اعراب و مسايل گروهى استفاده نکنند.

علماى لبنان اعم از شيعه و سنى آمدند. مذاکرات طولانى درباره اوضاع لبنان شد. آنها را توصيه به وحدت شيعه و سنى و تحذير از اختلاف کردم . نوعا آگاه و روشن هستند. آقايان سيد فضل الله، شيخ شمس الدين، شيخ سعيد شعبان، ماهرحمود و... صحبت کردند.

رهبران فلسطينى «جبهه نجات فلسطين» از مخالفان (ياسر) عرفات هم آمدند و اعلام وفادارى به جمهورى اسلامى و جهاد مسلحانه (با اسرائيل) کردند. با آقاى عبدالحليم خدام (معاون رئيس جمهور سوريه) ملاقات کرديم و او درباره مسائل لبنان مطالبى گفت . بيشتر مى خواست توجيه کند که سوريه در به کار گرفتن شيعيان در جنگ عليه اردوگاه فلسطينى در بيروت مقصر نيست ولى نتوانست ما را قانع کند.

به مجلس شعبى سوريه رفتيم و با رئيس مجلس و جمعى از نمايندگان سوريه مذاکره کرديم . حرف زيادى براى مذاکره نداشتيم . مجلس سوريه قدرت کمى دارد و همه قدرت ها در دست رئيس جمهور است . آقاى خدام آمد و جواب حافظ اسد را درباره درخواست موشک هاى سام و اسکاد از طرف ما آورد. مشکلات سوريه را گفت و وابستگى شديد سوريه به شوروى را توضيح داد و گفت مى ترسد شوروى ها امکانات را قطع کنند. قانع نشديم و قرار شد با خود حافظ اسد حرف بزنيم .

براى انجام مصاحبه مطبوعاتى به سفارت (ايران در دمشق) رفتم و با خبرنگاران صحبت کردم و به سوالات پاسخ دادم . نزديک غروب براى بار دوم با حافظ اسد ملاقات کرديم . بيشتر بحث ما درباره گرفتن موشک هاى سام و اسکاد بود. از شوروى ها مى ترسند که به ما (موشک) بدهند. ما هم دست از اصرار و مطالبه برنداشتيم و گفتيم شرکت با ما در جنگ نياز به اين مقدار مخاطره دارد. قرار شد بيشتر رسيدگى کنند ولى درباره لبنان و آينده عراق و کميته سه جانبه همکارى با سوريه و ليبى و موارد سياسى ديگر پيشنهادهاى ما را پذيرفتند.

براى زيارت مرقد مطهر حضرت زينب (س) به زينبيه رفتيم اما به خاطر ازدحام و تظاهرات مردم و اظهار حمايت از جمهورى اسلامى نتوانستيم درست زيارت کنيم و به محل اقامت برگشتيم .

عبدالحليم خدام آمد و اعلام کرد که آقاى حافظ اسد خواسته ما را در خصوص تحويل موشک هاى سام و اسکاد پذيرفته است . او همچنين درباره روابط ما با شوروى صحبت کرد و گفت تبليغات شما عليه شوروى و مساله (اشغال) افغانستان (توسط شوروى) مانع گرمى روابط است . گفتيم تبليغات را ممکن است کم کنيم ولى در مورد افغانستان نمى توانيم کوتاه بياييم . اشغال يک کشور اسلامى توسط روس ها قابل تحمل نيست و مثل اشغال فلسطين است . سپس ايشان و رئيس مجلس و چند وزير، ما را تا فرودگاه بدرقه کردند.

او در بين راه گفت که آمريکا به حافظ اسد اطلاع داده اگر گروگان هاى هواپيماربايى در بيروت آزاد شوند زندانى هاى لبنانى در اسرائيل آزاد مى شوند. به مسئولان حزب الله (لبنان) اطلاع دادم و از آنها خواستم براى پيدا کردن ريشه هواپيماربايان و راهکار براى قانع کردن آنها و تکيه بر مسائل انسانى و نيز مخالفت اسلام با ترور و... تلاش کنند.

سه شنبه 4 تير 1364 ـ 6 شوال 1405

حدود ساعت چهار صبح به وقت تهران، هواپيما به فضاى تهران رسيد و بيدارم کردند. نماز صبح را در فرودگاه (مهرآباد) خوانديم . گفتند به تهران گفته شده ديشب ساعت يازده وارد تهران مى شويم و مستقبلان ساعت ها انتظار کشيده اند. اين بى نظمى هنگام ورود به ليبى و سوريه هم وجود داشت و ظاهرا مسئول آن وزارت خارجه است .

به منزل آمديم و تا ساعت هشت صبح خوابيديم . براى گزارش نتايج سفر به زيارت امام رفتم . امام اظهار خوشحالى کردند و فرمودند سفرهاى شما خوب است ولى تا هواپيما در تهران ننشسته از نظر امنيت اضطراب دارند. به شوراى عالى دفاع رفتيم . نيروى هوايى گزارشى از امکانات براى دفاع داد و مطابق معمول بيشتر روى کمبودها تکيه کردند.

ساعت آخر وقت کار مجلس رسيدم . خانواده هاى شهداى هفتم تير مهمان مجلس بودند. بعد از دستور براى آنها صحبت کردم و نماز جماعت را با آنها در کتابخانه مجلس خوانديم و براى آنها دوباره صحبت کردم . آنها ناهار مهمان مجلس بودند...


نظر شما :