عاقبت بخیری یک پادشاه نگون بخت
محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان در سن 93 سالگی به علت بیماری در کابل درگذشته است.
حکومت محمد ظاهرشاه درسال 1973 بدنبال کودتای داودخان سقوط کرد. ظاهرشاه درهنگام کودتا در ایتالیا بود. پس از قضایای 11 سپتامبر و حمله آمریکا و متحدانش با هدف اعلام شده مبارزه با تروریسم به افغانستان و سقوط طالبان و تشکیل دولت حامد کرزای و تصویب قانون اساسی جدید، ظاهرشاه توانست به افغانستان بازگردد و از طرف لویه جرگه لقب پدر ملت و یا به تعبیر افغانی آن بابای ملت لقب گرفت.
پدرمحمدظاهرشاه که درسال 1914 درکابل به دنیا آمده بود محمد نادراز سرداران مقتدر قشون افغانستان بود بود مدتی نیز سفیردر فرانسه شده بود و بهمین دلیل ظاهرشاه در عنفوان جوانی در فرانسه تحصیل کرده بود و خود وی در نقل خاطراتش از اینکه برای اولین بار تونل را دیده بود که قطار و یا اتوموبیل در دل کوه وارد می شده است ابراز وحشت و نگرانی میکرده است.
پس از آنکه پدرش به سلطنت رسید بعنوان ولیعهد به افغانستان بازگشت و آموزش های نظامی را فرا گرفت و درهمین ایام بود که با داود خان پسرعموی خویش و همبازی و دوست دوران کودکی اش در مدرسه عسکری(نظام) دریک واحد خدمت میکردند.
پدرش درسال 1933 هنگام توزیع گواهی نامه فارغ التحصیلی دانشجویان به ضرب گلوله یک دانشجو به قتل رسید و محمدظاهرشاه که درمحل قتل پدرش درمراسم حضور داشت، در سن 19 سالگی به سلطنت رسید.
پدر او از قبائل پشتون بود و بهمین دلیل وقتی محمد ظاهر خان به سلطنت رسید فارسی را کمتر از زبان فرانسه میدانست و نطق هائی که باید در مراسم مختلف میکرد همیشه کوتاه و لازم بود که از قبل برای او بفارسی بنویسند .همین امر موجب شده بود که فارسی زبانان علیرغم داشتن اکثریت نقش کمتری به نسبت پشتون ها در تصمیم گیری ها داشته باشند.
شاید تبار پشتون او یکی از دلائلی بود که انگلیسیها پس از قضیه بچه سقا که حکومت امان الله خان و پسرش را برانداخته بود، در بقدرت رساندن پدرش نادرخان تردید نکردند.
درفضای سیاست خارجی آنموقع چنین مقدر شده بود که افغانستان نوعی موازنه و بیطرفی را بین همسایگانش که همه از افغانستان قدرتمندتر بودند حفظ کند و در حقیقت در جهان دوقطبی قرن بیستم نوعی سیاست "فنلاندی شدن" اجباری را در این نقطه فراموش شده آسیا تجربه کند.
افغانستان مدتها با داشتن همسایگانی چون شوروی ،چین ،ایران وانگلستان ( وبعد ها هند وپاکستان) ، لازم بود که سیاست خارجی محتا طانه و محافظه کارانه ای را دنبال نماید. ولی تاثیر پذیری نسل جدید از تفکرات چپ ونیز آموزه های دموکراسی غربی که بمقتضای زمان کم و بیش به افغانستان هم رسوخ کرده بود جامعه و حکومت سنتی وعقب مانده این کشور را نیز متاثر کرده بود و نیاز به نوعی رفرم اجتناب ناپذیر بود.
وی داودخان را که پسر عموی او بود به صدارت برگزید. ظاهرشاه معتقد بود که انتصاب داودخان یک تصمیم خانوادگی نبود بلکه شرایط وضرورت زمان چنین اقتضاء کرده بود.
وی در آخرین روزهای صدارت داودخان باین نتیجه رسیده بود که قوه مجریه باید از خانواده سلطنتی جدا شود و صدراعظم از میان مردم انتخاب شود و افغانستان دارای یک قانون اساسی مدون جدید شود. وی درسال 1964 یک کمیسیون قانون اساسی تعیین کرد.
داودخان که پس از شاه محمودخان کاکای (عمو) پادشاه برای صدارت عظمی انتخاب شدقرار بود برای یک دوره معین حداکثر 5 ساله باشد . او بنا بود یک برنامه اصلاحات ونیز توسعه اقتصادی و اجتماعی 5 ساله ای برای افغانستان تدوین کند.
محمد داودخان برنامه ای برای تغییر و تحول در نحوه اداره کشور به شاه پیشنهاد کرد. که ضمن آ ن تبدیل حکومت شخصی به حکومت حزبی برمبنای تشکیل حزب واحد و منع اعضای خانواده سلطنتی درامور سیاسی واجرائی بود. (جالب اینکه او گویا خود را جزو خانواده سلطنتی نمیدانست).
ظاهرشاه با این برنامه مخالفت کرد و داودخان رنجیده خاطر وادار به استعفا شد. ولی ظاهرشاه تصمیم گرفت که پس از آن پست صدراعظمی را به فردی خارج از خانواده خود بسپارد که حرف شنوی بیشتری از او داشته باشد. صدراعظم مطلوب و محبوب او موسی شفیق بود.این همان صدر اعظمی بود که بعدها قرارداد تقسیم آب رودخانه هیرمند با ایران امضا کرد.
پاره ای اصلاحات سطحی در اداره کشور ایجاد شد ولی ظاهراً روند نفوذ چپ ها در افغانستان فراتر از این بود که از این اصلاحات راضی شوند.
ظاهرشاه در داخل خانواده سلطنتی هم با مشکل مواجه بود و سردارشاه محمودخان عموی خود که مرد ذینفوذی بود با او میانه ای نداشت و ظاهراً این اواخر با هم قهر بودند .
درسال 1973 زمانی که او درایتالیا به سر میبرد داودخان کودتا کرد و به دوران 40 سال لرزان و فرسوده او پایان داد. وقتی برای او خبر آوردند که داودخان کودتا کرده است تعجبی نکرد و شاید از اینکه بجای کابل،اجبارا در کشوری زندگی کند که بیشتر اعضا خانواده امان الله خان هم در انجا زندگی میکردند در ته دل بدش هم نیامد.
اهل سیاست می گویند که بدترین دوران یک حکومت بد هنگامی است که می خواهد خوب شود. عاقبت اصلاحات اجباری او در ساختار قدرت تاییدی براین نظر بود. بعد از چند کودتای زنجیره ای داودخان، نورمحمدترکی(1978تا1979)، حفیظ اله امین(1979) ،ببرک کارمل(1980تا1986) و نجیب اله(1987تا1992)، افغانستان را به دامان شوروی انداختند و درنهایت به اشغال این کشور از طرف شوروی منجر شد.
ظاهرشاه درسال 2002 پس از 29 سال تبعید اجازه یافت از ایتالیا به کشورش بازگردد.
و بالاخره "بابای ملت" درسن93 سالگی در کابل از جهان رفت.
نظر شما :