دولت فاقد استراتژی خروج از بحران است

۳۰ مهر ۱۳۸۷ | ۰۰:۳۸ کد : ۲۹۴۵ گفتگو
گفت‌و‌گو با محسن امين‌زاده، معاون سابق وزارت امور خارجه در دوران اصلاحات
دولت فاقد استراتژی خروج از بحران است
بررسی وضعیت هسته ای ایران و همچنين مقايسه تقاوت‌هاى ديدگاه‌هاى تيم فعلى پرونده هسته‌اى و تيم سابق. گفت‌وگو با محسن امين‌زاده، معاون وزارت امور خارجه دوران اصلاحات.

-          ارزیابی شما از شرایط فعلی برنامه هسته ای کشور چیست؟

معتقدم مهمترین پیام تصویب قطع نامه چهارم شورای امنیت سازمان ملل در مورد ایران را کشورهای دوست ما چون روسیه و چین بیان داشتند، ایران سال گذشته از اختلافات امریکا و روسیه بسیارهیجان زده شد و آقای پوتین نیز در همین شرایط سفری به تهران داشت، من در همان زمان بیان کردم که این سفر بیش از آن که گفت و گو با مقامات تهران باشد، در چهارچوب روابط سیاست خارجی روسیه و امریکا، معنا پیدا می‌کند.

 پوتین به ایران آمد تا پیام اعتراضی را طی این سفر به واشنگتن ارائه دهد، با تحلیل محتوا مشخص می شود که آقای پوتین تند ترین سخنان را خطاب به امریکا، قبل و بعد از سفر به تهران بیان داشت، به این ترتیب این برخوردها در قالب یک مجموعه رفتاری قابل بررسی بود که با توافقات مختصر مسکو و واشنگتن، خاتمه یافت.

 اما مجددا تهران در موضوع بحران گرجستان، هیجان زده شد و این فضا ایجاد شد که اختلاف روسیه  امریکا می تواند بر دفاع مسکو از برنامه هسته ای ایران موثر باشد، طبیعی است زمانی‌که اعضای شورای امنیت با یکدیگر اختلاف پیدا می کنند، فرایند تصمیم گیری‌ها کند تر شود اما اقدام مهم و قابل توجه روسیه این بود که با قطع نامه چهارم به تهران اعلام کرد که به هیچ عنوان وجود و ادامه اختلافات مسکو و واشنگتن تاثیری بر بحث هسته ای ایران نخواهد داشت.

 این شفاف سازی روسیه بسیار بهتر از ادامه ابهامات بود، مسکو به‌طور مستقیم این پیام را به مقامات تهران داد که باید تدبیر هسته ای کشور را فارغ از رقابت‌های روسیه و امریکا- همچون بحران گرجستان- حل و فصل کنند.

 -          آیا به اعتقاد شما تهران این پیام را به روشنی درک کرده است؟

  نمی دانم، معتقدم که این پیام بسیار شفاف و روشن بود.

-          آيا به نظر شما اقداماتی چون ارسال نامه اعتراضی از سوی آقای جلیلی- دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران- به خاویر سولانا- مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا- با هدف خرید زمان انجام می شود؟ این‌گونه اقدامات چه تاثیری بر ادامه روند هسته ای کشور خواهد داشت؟

 معتقدم که دولت استراتژی خروج از بحران ندارد، خرید زمان به شرطی خوب است که به ازای آن تدبیری سازماندهی شود، مشخص نیست قدم بعدی دولت چه خواهد بود.

 روزی که خط تولید سانتريفیوژها راه اندازی شد، آن روز باید جشن هسته‌ای گرفته می‌شد، راه اندازی خط تولید سانتريفیوژها مربوط به دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی بود، در واقع سهم دولت کنونی در تکنولوژی هسته ای ایران، حدود 10 الی 15 درصد است، چیزی در طول مدت کاری دولت فعلی بر مزیت تحصیل شده ایران- توانایی ساخت و تولید سانتريفیوژ- افزوده نشده است.

 به نظر می رسد که سهم دولت های قبل از آقای خاتمی در آنچه که اکنون در اختیار داریم، حدود 20 الی 25 درصد است، حدود 60 الی 70 درصد نیز متعلق به دولت آقای خاتمی است.

دولت فاقد استراتژی خروج از بحران است

 -          آیا علت سهم بالای دولت آقای خاتمی در تکمیل برنامه هسته‌ای ایران، تعامل مثبت این دولت با جهان و اعمال سیاست تنش زدایی بود؟

تنها این مسائل نیست، علاوه بر این امور، دولت ایشان تا حد زیادی به متخصصان داخلی اعتماد به نفس داد و آنها باور کردند که می توانند. روزی که دولت اصلاحات روی کار آمد، چین از UCF اصفهان ( تاسیسات هسته ای اصفهان) خارج شد، با این اتفاق کلیه کارهایی که در آن تاسیسات تدارک دیده شده بود؛ قفل شد، سال 76 در اصفهان تنها یک سوله برپا بود که باید به کارخانه تولید UCF تبدیل می شد، این برنامه ریزی بدون حضور چین محقق شد.

چین به ازای تبعیت از امریکا و خارج شدن از تاسیسات هسته ای ایران، مجوز صادرات به بازار اروپا را بدست آورد که امتیاز بزرگی بود، به این ترتیب ایران با جدیت، ساخت UCF اصفهان را آغاز کرد و به‌طور قطع، این واکنشی بود نسبت به کلیه کشورهایی که مانع از این کار می شدند.

 اما کلیه این تلاش‌ها و دست آوردهای آن در فضایی انجام شد که دنیا به ایران اعتماد کرده بود، در این فضا اگر تهران کالایی دو منظوره را نیز از اروپا خریداری می کرد؛ کشوری جنجال و دردسر ایجاد نمی کرد چراکه اعتماد ایجاد شده بود و ظرفیت لازم موجود بود، ضمن آنکه کلیه اقدامات، تحت نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قرار داشت و کاری پنهانی صورت نمی گرفت.

 حال به ازای این شرایط، 70 درصد بحران‌ها پیرامون برنامه هسته ای کشور، متعلق به دولت فعلی است. یعنی دولتی که ایران را صاحب انرژی هسته ای کرده است، پس از تحویل مسئولیت، با ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، صدور زنجیره ای قطع نامه ها و بررسی گزینه حمله نظامی به ایران، مواجه شد، در طول فعالیت دولت های قبلی، موضوع هسته ای ایران به شورای امنیت نرفت و هیچ گونه اجماع جهانی علیه ایران حاصل نشد. اکنون قدرتمندان جهان اجماع محکمی بر علیه ایران دارند و اجماع آنها منجر به اجماع جهانی می شود.

 -          به اعتقاد شما استراتژی دولت نهم بر چه اساسی استوار است که مسیر هسته‌ای ایران به این سمت و سو کشیده شده است؟

شاید دولت فعلی معتقد بود که در صورت افزایش تعداد سانتريفیوژها، موفقیت بزرگی را بدست آورده است و اتفاق قابل توجهی رخ خواهد داد و برای رسیدن به این هدف، شروع به تولید بحران کرد تا مسئله هسته‌ای در سایه این بحران‌ها پوشیده شود، در حالیکه اگر نگرانی جهان نسبت به برنامه هسته‌ای ایران افزایش یابد، ایران نیز دائما به‌سوی سراشیبی پیش می رود.

 در شرایط کنونی معلوم نیست گام بعدی دولت در مسیر هسته‌ای چه خواهد بود، گاهى شایعه می شود دولت در حال گفت‌و‌گو با امریکاست، با فرض صحت این امر، امریکا از زمانی‌که پرونده ایران را به شورای امنیت ارجاع داد و نام  ایران را مجددا به عنوان تروریست رسمیت بخشید؛ قصد خود را برای گفت و گو با ایران نشان داد و گفت که این مسائل مربوط به شورای امنیت است.

 در واقع ایران با یک مشکل بزرگ روبروست، پرونده ایران به عنوان متهم به نقض صلح جهانی به یک مرجع جهانی رفته است که قاضی ارشد این مرجع، امریکاست و تصمیم این قاضی نیز قطعی است و تا زمانیکه ایران نتواند این پرونده را مدیریت کند؛ باقی مسائل تحت شعاع آن قرار خواهد گرفت.

 -          تا انتخابات ریاست جمهوری امریکا بیش از دو هفته باقی نمانده است، به نظر شما طی این مدت در مسیر هسته ای ایران چه اتفاقاتی رخ خواهد داد؟

به نظر نمی رسد اتفاق مهمی رخ دهد چراکه در موضوع هسته‌ای کشور اتفاق مهم، رخ داده است، اکنون مسیر کلیه اقدامات و تصمیمات ما تحت تاثیر قطع نامه‌های تحریمی شورای امنیت سازمان ملل قرار دارد، زندگی کنونی، زندگی درون بحران است، کلیه روابط ایران با جهان، تحت الشعاع شرایط فعلی است .

 بعید است در کشمکش‌های سیاسی درون جامعه امریکا، گزینه حمله نظامی به ایران انتخاب شود، مسائل داخلی امریکا مانع از آن شده که آنها بدتر از شرایط کنونی با ایران برخورد کنند، طرف های غربی ایران را در مسیر بحران قرار داده اند، حال ممکن است بحران ها و اختلافاتی، سیاست های آنها را در مورد ایران به تاخیر انداخته و یا تسریع کند.

 تلاش زیادی شد که پرونده ایران به شورای امنیت راه پیدا نکند، مهمترین شکست سیاست خارجی ایران پس از انقلاب اسلامی، ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت همراه با اجماع جهانی بود، تا این زمان سازمان ملل اجماعی چنین بزرگ علیه یک کشور نداشته است و این اوج بی تدبیری ایران در سیاست خارجی است، این امر ناشی از نوعی انحراف ذهنی است که ماجراجویی و جنجال آفرینی را جایگزین تدبیر می کند.


نظر شما :