طالبان و پاکستان پسامشرف
پاکستان از این پس، روزگاری بس متفاوت را تجربه خواهد کرد و به نظاره خواهد نشست. این "تفاوت" از زوایای گوناگونی قابل اشاره و تحلیل است؛ اما بدون شک یکی از مهمترین چالشهای پیش روی اسلامآباد _و نیز کابل و تهران_ در دوران پسامشرف، مسئله و معضلی بهنام طالبان است. يادداشتى از مرتضى کاظميان، تحليلگر مسائل سياسى
پس از 9 سال حضور در راس هرم قدرت پاکستان، و درپی افزایش فشار افکار عمومی _و نیروهای سیاسی مخالف_ ژنرال پرویز مشرف کنارهگیری بدون خونریزی را از پست ریاستجمهوری به ادامهی قدرت توام با چالشهای پرهزینه و بیثباتی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در این کشور درحال توسعه، ترجیح داد.
پاکستان از این پس، روزگاری بس متفاوت را تجربه خواهد کرد و به نظاره خواهد نشست. این "تفاوت" از زوایای گوناگونی قابل اشاره و تحلیل است؛ اما بدون شک یکی از مهمترین چالشهای پیش روی اسلامآباد _و نیز کابل و تهران_ در دوران پسامشرف، مسئله و معضلی بهنام طالبان است.
اگرچه در ماههای اخیر منازعات و رقابتهای سیاسی میان طیفهای مختلف سیاسی پاکستان، ژنرال کت و شلوار پوش را تاحدودی از طالبان غافل ساخته بود، اما واقعیت این است که در برخورد سنگین و سرکوب طالبان پس از 11سپتامبر، پرویز مشرف نقشی مهم ایفا کرده بود. میتوان با اطمینان اظهار داشت که در چند سال اخیر، کابل اگرنه بهقدر کافی، اما بهقدر لازم در مواجههی نظامی_امنیتی با طالبان درکنار واشنگتن بوده است. آنچنان که کاندولیزا رایس، وزیر خارجهی ایالات متحده همین چند روز پیش تصریح کرد:"مشرف متحد خوبی در مبارزه با تروریسم بود".
دولت نظامی _یا شبهنظامی_ مشرف، بهمثابهی متحدی استراتژیک برای جورج بوش و سیاستهای او در این منطقه از جهان، حداقل تا چند ماه پیش، خطری پیوسته و جدی برای طالبان شمال پاکستان و جنوب افغانستان محسوب میشد. قابل پیشبینی است که کنارهگیری خبرساز و مهم مشرف از قدرت، خلاء قابل توجهی را در مدیریت کلان و استراتژیک پاکستان در کوتاهمدت و میانمدت ایجاد میکند؛ این خلاء، بیشک زمینه و مجال مناسبی را برای طالبان در شمال پاکستان فراهم میسازد که به گسترش و تحکیم و تقویت مواضع و حوزههای اقتدار خویش اقدام کنند. ترکیب اصلی دولت بعدی و چهرهی رییسجمهور آیندهی پاکستان، چه همسو و نزدیک به آصف علی زرداری (همسر بینظیر بوتو) و حزب مردم پاکستان باشد، و چه همفکر و همراه نواز شریف و حزب مسلم لیگ (شاخهی نواز)، و چه دولتی ائتلافی، نیازمند فرصت است تا سیاستهای خود را در مورد چگونگی و شدت مواجهه با طالبان و روسای قبایل شمال پاکستان، طراحی و تدوین و عملیاتی سازد.
هرچند دولت بعدی _بهگونهای قابل حدس_ نمیتواند از زیر سایهی هژمونی واشنگتن خارج باشد و بدون همراهی و مشورت با غرب (به امپراتوری آمریکا) به تعامل با طالبان دست یازد، اما احتمالا رویکردی مداراجویانهتر با طالبان را در پیش خواهد گرفت. علت اصلی این ادعا را باید از دریچهی منافع جریانهای مسلط در ساخت قدرت پاکستان، در دورهی پسامشرف جستوجو کرد؛ پاکستان بهقدر لازم درگیر چالشهای سیاسی و مشکلات اقتصادی است، و دولت آتی ترجیح خواهد داد که توان خود را معطوف به حل و رفع مشکلات مبتلابه اصلی و اولویتهای اجتماعی کند تا از این دریچه، مقبولیت و وجههی خود را در افکار عمومی پاکستان تثبیت نماید و متکی بر هژمونی شکلگرفته، اندک اندک بر منازعات داخلی و بحرانهای متعدد فایق آید. ادارهی کشوری فقیر با بیش از 160میلیون نفر جمعیت و با ساختاری قبیلهای و آکنده از احزاب آتشین مزاج و تشنهی قدرت، کار آسانی نیست؛ حتی اگر رییسجمهور فرماندهی ارتش را نیز برعهده داشته باشد، باز روند رقابتهای سیاسی و دگرگونیهای دموکراتیک در این کشور، درکنار حضور فعال جریانهای افراطی مذهبی و اقتدارطلبیهای قوم و قبیلهای، انرژی زیادی را از حکومت خواهد ستاند. از این منظر، میتوان با تاسف و نگرانی، پیشبینی کرد که در هفتهها و چند ماه آتی، طالبان در شمال پاکستان و جنوب افغانستان، نفسی بهراحتی خواهند کشید و با روحیهتر از ماههای گذشته، بیش از پیش، به تثبیت مواضع و تجمیع نیروهای خود اقدام خواهند کرد، و چه بسا عملیاتهای گستردهتری را _مشابه حملهی چند هفته پیش به زندان قندهار_ تدارک بینند.
از این زاویه، دوران پسامشرف _دستکم در کوتاهمدت و میانمدت_ دوران خطرزایی برای همسایههای غربی و شمالی پاکستان (یعنی ایران و افغانستان) خواهد بود. بهگونهای قابل حدس، مخاطراتی که متوجه کابل است، بهمراتب بیش از تهدیدهایی خواهد بود که محتمل متوجه تهران خواهد شد. سال پیش که در چنین روزهایی بهمناسبت سالروز شهادت احمد شاه مسعود، و برای حضور در آیین بزرگداشت "آمر صاحب"، به کابل سفر کرده بودم، از نزدیک شاهد این تشویش در میان فعالان سیاسی و تحلیلگران مطبوعاتی افغانستان بودم. آنان اگرچه بهدرستی نظام سیاسی پاکستان و حکومت مشرف را دموکراتیک ارزیابی نمیکردند، اما حضور وی را در راس هرم قدرت اسلامآباد، به نفع مبارزه ضد طالبان _و تروریسم_ تحلیل مینمودند و مشرف را بیش از بوتو و شریف، در مخاصمه و تقابل با طالبان میخواندند.
قابل اشاره است که وضع کنونی و پیش روی پاکستان، از نگاهی دیگر برای جمهوری اسلامی ایران، بهشدت قابل تامل است؛ این که ایالات متحده بیش از پیش حضور نظامی خود را در مرزهای شرقی ایران تقویت خواهد کرد؛ چرا که قریب به یقین، واشنگتن، اسلامآباد را در شرایط کنونی، در وضعی نخواهد دانست که توانایی سرکوب و مهار طالبان را _همچون چند سال اخیر_ داشته باشد.
و سرانجام آن که پاکستان پسامشرف ناچار است در فضایی پارادوکسیکال، از یکسو درپی طی روند دموکراتیک رقابتهای سیاسی و شریکساختن نیروهای مطرح و موثر در ساخت قدرت _یا دستکم، راضی و ساکت کردن مدعیان قدرت_ باشد؛ و از سوی دیگر برای راضی ساختن غرب (بخوانید ایالات متحده) و ادامه یافتن حمایتهای سیاسی و نظامی و امنیتی و اقتصادی آن، طالبان را همچنان مورد تهدید و هجمه قرار دهد.
خروج شفاف از این پارادوکس، و یافتن و درپیشگرفتن راهبرد عینی و مشخص در این خصوص، البته کار سهل و سریعی نیست. اینچنین، پاکستان پسامشرف، افزون بر تمامی مشکلات پیشین، با معضل "طالبان نوین" روبروست. معضلی که برای افغانستان نیز بیش از گذشته، مطرح خواهد شد، و برای ایران از زاویهای دیگر (حضور پررنگتر آمریکا در مرزهای شرقی) مهم خواهد بود.
نظر شما :